تماس با  ماگفتگو  و  مصاحبهمقالاتنقد ادبیداستان ایرانداستان  ترجمهشعر  ترجمهمعرفی شاعرشعر  معاصراخبار ادبیصفحه اول
آدرس ايميلتان را وارد کنيد تا خبر هاي ادبي برايتان پست شود

نشاني ما

iranpoetry(at).gmail.com

 



 


June 18, 2007 09:28 AM

بحثی در مدخل "تن های درهممnew

بحثی در مدخل "تن های درهمم"، دومین کتاب احسان هاشمی


هادی جهان آبادی


  احسان هاشمی در ورودی این کتاب بیتی را که مهم نیست از کیست (اسمش را نیاورده) آورده اما برای روش نگارش آن به نشانه های رکنی، نظر دوخته و در نگارشي عمودی، کلمات افقی را چیده است. درندگی در این رکن گذاری را می توان به عنوان پیش زمینه ای برای ورود به دنیای شعرهای این جهان کوچک و محاط در کاغذ، لحاظ کرد.


اول از یگانگی رکن ها در معنای اجتماعی می آغازیم و منشأ حکمی آن را برمی رسیم تا بدانیم، این نشانه شناسی، چه ساز و کاری دارد.


مصراع اول، پیرو حکم مصراع دوم است. یعنی "طرفی نیست در این عالم نامرد مرا "این حکم را دلیل است که: "گر چو خورشید به خود تیغ زنم معذورم."


اما در این نشانه شناسی چند نظام وجود دارد :نخست این که من در این عالم نامرد با کسی برخورد ندارم و معنای ضمنی این که، عالم نامرد است و من نامرد نیستم و معنای ضمنی تر، اینکه "در عالم برای من هماوردی نیست"، معنای معنای ضمنی تر، اینکه من در زبان، ساختار حکومتی خودم را دارم و پاسخ ما به آن، اینکه: بسیار خوب، اما به ساختارهای دور از دسترس سادگی بیندیش چرا که ساده هر چه خوب باشد ساده است و نه رند و زیرک، البته برای سادگی زیرکانه، شأن مختصری قایلم.


نظام دوم در این طرح می نماید که: طرفی را در معنایی بیندیشیم که تلفظ دیگری از این واژه، معنای آن را به دوش می کشد و در آن، حرف دوم : ر، ساکن است: طرفی؛ که در ترکیب با مصدر بستن، معنای حاصلی کردن و به دست آوردن و امثال آن، می دهد. در این نظام معنایی، مصراع، می گوید: من از عالم نامردان، طرفی ندارم و معنای ضمنی؛ من نامردی را حاصل نمی کنم؛ و معنای ضمنی تر، من نامردی، یاد ندارم و معنای معنای ضمنی تر اینکه: من نامرد نیستم و پاسخ ما به آن: دمت گرم، نامردی بسیار چیز بدی است و به گونه های پست تعلق دارد.


نظام سوم، از شانه های نخستین نظام برای ارتفاع را اوج گرفتن، سود می برد. در این نظام، معنایی منفی باف هم وجود دارد که منی گوید من با کسی در عالم بحثی ندارم و این به دو دلیل است: یا به توانایی هایم آن قدر اعتماد دارم که بدانم ادامه راهم را می توانم همراه با ذوق خودم بروم: پاسخ خود را به این جمله همین جا بدهم تا ناگفته نماند؛ من تا اینجا مشکل ندارم اما تذکر رفاقت را واجب می دانم که با این کار خود را در قفس حرمان از بهره مندی از روایت دیگران از داستان کوچ جهانی، نیفکنی، شاید نیفتی اما حواست هر چه باشد بهتر است.


يای دوم، اینکه: من کسی را در عالم قبول ندارم که با او طرف شوم، معنای ضمنی، اینکه: من در عالم، از همه کس ها قوی ترم، معنای ضمنی تر می گوید قوت همه کس های عالم را من در اختیار دارم و به کار می گیرم. در سرآغاز مدخل آوردن آن، یعنی؛ کسی در عالم از من، تواناتر نیست و پاسخ ما این که: تو بالاخره یک توانایی هایی داری که ما راغب شده ایم، مدخل دفتری ات را در نظام هاي نشانه، دسته بندی کنیم اما حداقل حداقل، اگر هیچ آدمی را قبول نکنی در معنا: خدا و در صورت: بسیاری پرندگان و چرندگان و دوندگان و خزندگان و درندگان از توی قوی ترند و می توانند بعضی شان با یک مشت یک آدم فضول را که احتیاط نکرده، از پای درآورند بعضی شان هم از دیدار آدم برای قورت دادن مختصری، استقبال می کنند البته پس از بلعیدن، دور درخت می پیچند که مقداری سخت است و ممکن است دردمانده ات هم بیاید.


حال وضع مصراع اول را در برابر نظام ها قرار می دهیم تا ببینیم چه جلوه هایی، در ترکیب دو مصراع با یکدیگر، در این نظام ها، دلبری می کنند که داستان احسان هاشمی، در آنجا برای روایت، می تواند نشانه داشته باشد. البته ممکن است احسان، این داستان ها را نخوانده باشد اما در این نشانه شناسی، می توان از آن پرده برداشت.


در برابر نظام اول: که از معنای ضمنی اش این معنا را درآوردیم که کاراکتر و پرسونای نظام دارد می گوید: من در زبان، ساختار حکومتی خودم را دارم. می گوید: من چنان که خورشید می زند؛ اگر به خودم تیغ بزنم، معذورم چرا؟ چون این منم که تصمیم می گیرم چه کار کنم و به کسی مربوط نیست و حق ندارد که بخواهد به من امر کند که چه کنم و چه نکنم، حتی اگر کار ابلهانه ای باشد و از تیغ زدن به سراپای خودم چنان فوران خونی را جاری کنم که چون خورشید در روایت های آدمیان بتابد. پاسخ ما اینکه: اگر به اندازه ای که شکل تأویلی ات به خورشید برود از راه تیغ زدن به سراپایت بروی، ممکن است خودت را بکشی، همچنین، در داستان های تکراری روزنامه ها هم راهت ندهند چرا؟،


اگر خودت را بکشی آن ساختار حکومتی ات هم قبل از معرفی کامل به زبان، خواهد مرد یا لااقل حیاتی دیگرگون خواهد یافت که در تصور و خاطره تو نمی آید.


من تو را توصیه به خویشتن داری می کنم و می گویم حکومت های مقتدرتر خویشتن دارترند چرا؟ چون دیر به شان برمی خورد و هیچ وقت به خودزنی های بی دلیل، دست نمی زنند بلکه غالبا دیگرزن با دلیل اند.


در برابر نظام دوم: در این نظام، بیت می گوید: من از آنجا که نامرد نیستم عذری دارم که حق دارم مانند خورشید به خود تیغ بزنم. وی عذرداشتن خود را مربوط به نامردی تعریف می کند. شاید می گوید: از بس جهان را نامرد فرا گرفته من که نامرد نیستم چنان عصبانی ام که از شدت آن، اگر به خویشتن هم تیغ بکشم، عذرم خواسته است اما می گوید: من این تیغ کشیدن به خود را به آشکارگی خورشید- در متن- انجام می دهم و با حرارتی که در اوست، و با خبری که همه از نوازش های او دارند. می گوید اگر به خود تیغ بزنم در این زمانه نامرد که همه به دیگران، تیغ می زنند، آن قدر عجیب است که خبر چنان پخش می شود که مردم خورشید را به یاد می آورند.


پاسخ ما به آن: نه واقعا، نه مردم نامرد آن قدر زیادند که عالم را فرا گرفته باشند به نحوی که بتوانند مردان را بپوشانند و نه اگر خود را بزنی آن قدر مهم است که تیتر اول روزنامه ها و سایت ها شوی، من فکر می کنم خودت را نزن اما نیروهایت را در تدارک جهش های برجسته، در ارزیابی داشته باش تا سر فرصت که رسید از پریدن باز نمانی. اگر مردانگی خوب است مرد نباید خودش را بزند بلکه باید کاری کند که مردان زیاد شوند انشاءالله.


در برابر نظام سوم، که می گوید: من در عالم با کسی بحثی ندارم: در برابر دلیل اول که می گوید: آن قدر به ذوقم اطمینان دارم که ادامه راه را با تنهایی او می توانم بروم. بیت می گوید: دلیل اینکه من حق دارم مانند خورشید به خود تیغ بزنم این است که من به حکم ذوقم، اطمینان کامل دارم و این حکم را آن حاکم مطمئن، صادر فرموده اند.


پاسخ ما این که: ذوق اگر خود را از امکان های خردمندانه محروم بگیرد و با این امکان ها گفتمان نداشته باشد ممکن است مانند همین مورد حاضر، حکمش زیان آور باشد و نیروی تو را مصروف آسیب رساندن به خودت بکند. در صورتی که در آن گفتمان، خرد به او خواهد گفت که افزایش نیروی داشته، با برنامه های قوت بخش ممکن است و خودزنی، برنامه ای نیست که قوت فرد را افزایش دهد، حتی باعث کاهش آن می شود.


در برابر دلیل دوم: که می گوید: کسی در عالم از من تواناتر نیست، بیت می گوید: من از آنجا که قوتم برتر از خورشید با هر تنابنده دیگری است برای من کاری ندارد که چنان که خورشید به خود تیغ می زند، به خود تیغ بزنم. عذر من این است که خودزنی برای من کار سختی نیست و باعث آسیب رساندن به من و از بین رفتن من نمی شود. این کار را هم به این دلیل انجام می دهم که عالم را نامرد فرا گرفته و من در مردانگی تنها مانده ام.


پاسخ ما: واضح و معلوم است که چنان قدرتی، در مجموعه سیاره ما هم که جناب زمین با همه تاریخ و داستان های علمی و غیرعلمی اش باشد، نیست چرا که این جناب، گرفتار در نیروی جاذبه خورشید، سالهاست که او را طواف می کند و نمی تواند از قدرت نمایی چند صد میلیون ساله او، راه خروج از سیطره ای بیابد. بنابراین خودت را نزن، صبر کن شاید بالاخره روزی به آن رویا رسیدی، آن وقت، در شرایط جدید، تصمیم متناسب با آن شرایط را بگیر، شاید راضی نشدی خودت را بزنی و خوشبختانه، توانستی تصمیم سالمی بگیری.


مخاطبان در نظر داشته باشند که کنکاش در این نظام های نشانه ای، از طرف شاعر که بیت را به آن صورت در مدخل آورده، پیشنهاد شده بود. وی با این کار می گوید برای ورود به جهان های متن من در ابتدا باید تکلیفت را با این مفاهیم و نشانه شناسی ها مشخص کرده باشی و من، از آنجا که اهمیت مسئله را حیاتی می دانم و در پاسخ به محبت احسان هاشمی، خود را ملزم به تذکر و اجرای آن پیشنهاد دانستم که محتوای این مقاله، گزارش آن تذکر و اجرا بود.


اما نکته ای را هم در پایان اضافه کنم و آن اینکه مجموعه پرسوناهایی که در این نظام ها به چالش گرفته شدند و به آنها پاسخ داده شد در واقع، مجموعه تن ها (کالبدها، فکرها، پرسوناها)ی شاعر بودند که در هم تنیدگی آنها، نظام حاکم بر فضای متن را تعریف و هدایت می کند و آن کاراکترها تن های درهم شاعر بوده اند که به همین مناسبت، وی، نام "تن های درهمم" را به مجموعه شعرش داده است.


 

 

IranPoetry.com//©2004-2008 • All Rights Reserved
بازنشر اينترنتي مطالب اين سايت با ذکر
آدرس دقيق بلامانع است