تماس با  ماگفتگو  و  مصاحبهمقالاتنقد ادبیداستان ایرانداستان  ترجمهشعر  ترجمهمعرفی شاعرشعر  معاصراخبار ادبیصفحه اول
آدرس ايميلتان را وارد کنيد تا خبر هاي ادبي برايتان پست شود

نشاني ما

iranpoetry(at).gmail.com

 



 


May 25, 2006 02:06 AM

فردوسي / دکتر علي محمدي

متن سخنان
دكتر علي محمدي
در جمع دانشجويان گروه زبان و ادبيات فارسي


 از دوستان جوانم كه من را در جمع صميمي خود راه دادند ، سپاس‌گزارم . بهانه‌ي اين نشست ، يادكردي از فردوسي ، سراينده‌ي پرشورِ حماسه‌ي ايران است . من تصميم گرفته‌ام كه به ياد فردوسي از نيك‌مرد آزاده‌اي ياد كنم كه شيفته‌ي قلمِ سحارِ حكيمِ توس بود و جوهر زندگي‌اش را به او و شاه‌كارش ، شاه‌نامه ، نثار كرد . اين مرد بزرگ ، شاه‌رخ مسكوب بود .
    مسكوب سال 1304 در بابلِ مازندران تولد يافت . در جواني با سري پرشور در جرگه‌ي مبارزان سياسي درآمد . پس از كودتاي 28 مرداد ، مدتي به زندان افتاد و چندي پس از انقلاب 57 ، به پاريس عزيمت كرد و هم در آن‌جا ، سال 1384 ، درگذشت .
    چند اثر از مسكوب به عرضه‌ي چاپ رسيده و به احتمال بسيار ، آثار ديگري نيز دارد كه ديدار آن‌ها را بايد چشم به آينده دوخت .
     آثاري كه از او انتشار يافته و در حوزه‌ي پژوهش‌هاي اسطوره ، ايران و شاه‌نامه است ، عبارت‌اند از :
1- فريدون فرخ ، چند گفتار در فرهنگ ايران .
2- هويت ايراني و زبان فارسي .
3- سوگ سياوش .
4- مقدمه‌اي بر رستم و اسفنديار .
5- ارمغان مور .
جز اين آثار ، مقاله‌هاي بسيار ارزنده‌اي نيز از او به چاپ رسيده . از جمله « تأملي در اخلاق از اوستا به شاه‌نامه » و « ز مادر همه مرگ را زاده‌ايم . »
آثار مسكوب چشم‌انداز تازه‌اي را به روي پژوهش‌گران شاه‌نامه و اسطوره‌هاي ايراني گشود . ارمغان مور
كه اخيراً به چاپ سپرده شد ، كاري است شگرف و در ميان پژوهش‌هاي اخير منحصر به فرد . مقدمه‌اي بر رستم و اسفنديار ، نخستين متن تفسيري در زبان فارسي است از روايات شاه نامه . سوگ سياوش قرائتي است ديگر از يك اسطوره‌ي اصيل بومي ،‌اخلاقي و انساني .
از شاه‌رخ مسكوب ، كتاب‌هاي ديگري نيز چاپ شده است . رمان « سفر در خواب » و رمان‌واره‌ي « روزها در راه » و ترجمه‌هاي « افسانه‌هاي تباي » و « پرومته در زنجير » آثاري است كه ما در جريان توليد آن ها هستيم .
من در اين جا به اقتضاي فرصتي كه هست ، سخنانم را با پيش‌درآمد يكي از كتاب هاي او هم‌آهنگ خواهم كرد . كتابي كه به آن اشاره خواهم كرد ، مقدمه‌اي بر رستم و اسفنديار است . اين كتاب نخستين بار 43 سال پيش انتشار يافت و از آن پس مكرر به دست چاپ سپرده شد . حضور اين كتاب در محافل علمي و دانش‌گاهي باعث شد ، شاه‌نامه پژوهان با نگاهي ديگر به مطالعه و قرائت شاه‌نامه بپردازند . اين كار نخستين نگاه تفسيري يك منتقد ايراني به داستان‌هاي شاه‌نامه بود .
مسكوب كتاب را به نقالان هديه كرده است . نقالان كه به قول او « خادمان بي‌نام و نشانِ شاه‌نامه‌اند» و اين تلنگري است به اهل فرهنگ براي حفظ سيره‌اي كه بخشي از شاه‌نامه ، مرهون آن بوده است . سيره‌اي رو به زوال و يا زوال يافته در روزگار ما !
كتاب با جمله‌اي آغاز مي‌شود كه هيبت و هيمنه‌ي آن ، خواننده را در جاذبه‌اي سحرآميز درگير مي‌سازد تا در پويه‌اي خستگي‌ناپذير ، به مطالعه‌ي همه‌ي كتاب ترغيب گردد :
« هزار سال از زندگي تلخ و بزرگوار فردوسي مي‌گذرد . در تاريخ ناسپاس و سفله پرور ما ، بيدادي كه بر او رفته است ، مانندي ندارد . و در اين جماعت قوادان و دلقكان كه ماييم ، با هوس‌هاي ناچيز و آرزوهاي تباه ، كسي را پرواي كار او نيست . »  اين آغاز كتاب از چند جهت قابل اعتنا است . نخست اين‌كه از زبان كسي شنيده مي‌شود كه او خود نمونه‌ي والاي يك انسان ، در چارچوب ظرفيت‌هاي انساني بود . دوستان مسكوب او را به اين صفات ستوده‌اند : « گريزنده از هر چه ابتذال » ، « دل‌باخته به توده‌هاي انساني » ،‌ « صاحب دلي شيدا » ، « فروتني شرم‌سار » و « در دولت فقر خويش شكوه‌مند .» ديگر تأكيد او بر مظلوميت فردوسي است . از مظلوم بودن فردوسي گفتن حرف تازه‌اي نيست . مسكوب نخستين كسي نيست كه پرده از حرمان فردوسي برداشته باشد . شاه‌نامه خود گوياي اين حقيقت هست كه خواننده‌اش را به داغ سراينده و رنج گران‌بار او بگرياند . بيش‌تر محققان فردوسي شناس و شاه‌نامه پژوه نيز به اين نكته اشاره كرده‌اند ؛ اما در سخن مسكوب حرف تازه‌اي است كه كم‌تر از زبان ديگران شنيده شده است . او از مظلوميت « هزار ساله‌ي » فردوسي سخن مي‌گويد . علي‌رغم اقبال‌هاي سطحي به شاه‌نامه و شناخت فردوسي ، هنوز اين دو گوهر گران‌بها در اين مملكت ناشناخته مانده‌اند . چگونه مي‌توانيم از شناخت فردوسي و شاه‌نامه دم بزنيم حال آن كه در دنياي پرهياهوي فيلم و تصوير ، ‌تاكنون از شاه‌نامه فردوسي اثري شايسته نساخته‌ايم ؟ حاشا به غيرت ازبك‌ها ، روس‌ها ، فرانسوي‌ها ، آلماني‌ها و انگليسي‌ها كه هم فيلم ساختند ، هم احيا كردند ، هم نقد كردند ، هم بازآفريني كردند و هم فردوسي و شاه‌نامه را به ما شناساندند .
    شاه‌نامه اگر به دور از بخش‌هاي نادل‌پسند الحاقي ، دست‌كم 50 هزار بيت باشد ، تورق اين كتابِ گرانْ‌حجم ، براي بسياري از تحصيل‌كردگانِ در علوم انساني ، كاري طاقت فرسا و چه بسا بيهوده آيد . از تورقِ ( ورق زدن ) آن مي‌گويم نه خواندن . حال كلي انصاف و مبلغي رگ و غيرت مي‌خواهد كه كسي شاه‌نامه را بخواند و در هر بيت آن اندكي تأمل داشته باشد و بخواهد با درنگ و انديشه به شاه‌نامه بپردازد ؛ در اين‌صورت است كه خواهد فهميد هر بيت از شاه‌نامه پاره‌اي از وجود آن مرد نازنين است ؛ يعني ما با 50 هزار پاره از تن و جان فردوسي روبه‌رو هستيم . در شاه‌نامه حكايت آرش كمان‌گير كه جان بر سر خاك ميهن كرد با تيري كه از كوه‌ها و صخره‌ها عبور داد ، نيست . شايد يك دليل تأويل‌گرانه‌ي آن ، اين باشد كه آن آرش همين فردوسي است كه دست به چله‌ي كمان شعر برد و با پرتاب تير جان خويش ، نه تنها حريم و هستي ايران و ايراني را حفظ كرد بل‌كه از پس قرن‌ها هنوز صداي عبور آن تير به گوش مي‌رسد و چون از جاني پرمايه سرچشمه گرفته تا رستاخيز هم‌چنان رونده است و لحظه‌اي از حركت باز نخواهد ايستاد و هم چنان حافظ هويت ملي ما خواهد بود .
    ما براي اين چنين مرد بزرگي چه كرده‌ايم و براي فهم درست شاه‌نامه چه تدبيري انديشيده‌ايم ؟
ما در مواجهه با اين ميراث فرهنگي چنان نبوديم كه نموديم . لذا بايد حق داد به مسكوبِ پر‌آزرم كه در آن آغاز ، پرده‌ي عفت سخن را دريده باشد و با واژه‌هايي چون دلقك و قواد درد و داغ خويش را نمايان سازد . فردوسي كه به قول و تعبير برتلس ، ما ايرانيان هستي‌مان را مديون او هستيم . 
شايد شما تصور كنيد كه من چشمم را بسته‌ام و با گله و شكايت‌هاي بي‌در و پيكر روزمره كه نقل مجلس بسياري از سخن‌وران است ، وقت خويش و شما را به بطالت مي‌گذرانم . نه چنين نيست . يك رقم اشاره مي‌كنم براي اثبات اين مدعا و ضرورت بيان اين گفتار كه در خانه اگر كس است يك حرف بس است .
چند سال پيش از رئيس يك دانشگاهِ به اصطلاح مادر در ايران ، يك مصاحبه‌گر روزنامه پرسيد : اگر شما در همين سمت بوديد و فردوسي زنده بود و تقاضاي استخدام در اين دانشگاه را داشت ، آيا تقاضايش را مي‌پذيرفتيد ؟ آن فرد بدون درنگ پاسخ داد نه ! مصاحبه‌گر پرسيد چرا ؟ گفت فردوسي را شايسته‌ي دانشگاه نمي‌دانم ! البته در آن هنگام و آن هنگامه ، بسياري از دوست‌داران فردوسي و شاه‌نامه به او پاسخ‌هاي جانانه‌اي دادند و شايد او را از گفتارش پشيمان كردند ؛ و من قصد « نو كردن جنگ خوابيده را ندارم » ؛ اما از آن حادثه‌ي ناگوار اين نتيجه را مي‌توان گرفت كه اين ملت ، پس از هزار سال هيچ كاري براي فردوسي و شاه‌نامه نكرده‌ است و فردوسي هنوز هم براي ما ناشناخته است و به قول مسكوب بر او بيداد مي‌رود . اگر جز اين بود ، يكي از فرزندان اين مرز و بوم كه به درجه‌ي دكتري رسيده و تحصيل‌كرده‌ي دانشگاهي است و در مديريت كلان اين جامعه نقش دارد ، نبايد آن سخنان موهن را مي‌گفت . او طي تحصيلش در پرتو شناختي كه ملت و كشورش از بزرگ‌ترين شاعر آزاده‌ي ايران و بلكه جهان باید فراهم می ساخت ، به اين نتيجه مي‌رسيد كه مي‌توان دانشگاه را به فر فردوسي و گوهر قيمتي او ؛ يعني شاه‌نامه ، سربلند و سرافراز نمود . دانشگاه بايد افتخار كند كه نام فردوسي و بوعلي و حكيم رازي داشته باشد . من همه‌ي تقصير را به گردن آن استاد دانشگاه نمي‌دانم . عمده‌ي تقصير از نظام بيمار آموزشي ما ناشي مي‌شود .
 دانشگاه‌هاي بزرگ جهان به نام فردوسي افتخار مي‌كنند و فردوسي را نه تنها از خيلي پيش وارد دانشگاه كرده‌اند ، بل‌كه در خانه‌هاي دل و جانشان جاي داده‌اند . لذا براي كسي كه در تمام طول تحصيلش فرصت نيافته يك بار هم كه شده به شاه‌نامه ، اين شاه‌كار بزرگ ، سر بزند ، بايد حق داد كه چنين فكري داشته باشد .
 نكته‌ي ديگر اشاره‌ي مسكوب در مقدمه ، به سخن ابومنصور معمري ، در مقدمه‌ي شاه‌نامه است . بيش از هزار سال پيش ، ابومنصوري  نكته‌هايي را بيان مي‌كند كه ما امروز آن‌ها را خوب نمي‌فهميم . ما هنوز هم به دروغ بودن شاه‌نامه و گزافه‌گويي فردوسي باور داريم . با خود مي‌گوييم : خواندن و تحليل قصه‌هايي كه پر از بلند‌پروازي ، خرافه ، حرف مفت و سرانجام چيزهاي باور نكردني است ، به چه درد مي‌خورد ؟ اما ابومنصوري گفته : « چيزها اندر اين نامه بيابند كه سهم‌گين نمايد . و اين نيكو است چون مغز او بداني و تو را درست گردد . »  اين همان نكته‌اي است كه بعداً در شاه‌نامه اين‌گونه انعكاس پيدا مي‌كند :
 نباشي بدين گفته هم‌داستان  كه دهقان همي گويد از باستان
 خردمند كاين داستان بشنود  به دانش گرايد به اين نگرود
 وليكن چو معنيش ياد آوري  شوي رام و كوته شود داوري ...
 تو اين را دروغ و فسانه مدان  به يك‌سان روشن‌ِ زمانه مدان
 از او هر چه اندر خورد با خرد  دگر بر ره رمز معني برد 
چيز‌هاي سهم‌گين ، همان قضايايي است كه با عقل سطحي‌نگر ما سازگاري ندارد . پرورش زال در چنگال سيمرغ ، اژدهاهاي سهم‌ناك در حماسه و ماران دوش ضحاك ، گذر تير آرش از سنگ و پرش رخش رستم از دهانه‌ي چاه چهل ارش ، سنگيني‌ي كوپال و خروش رستم هنگام كارزار و رويين‌تني اسفنديار و چيزهاي ديگر از اين دست ؛ اما همان ابومنصور مي‌گويد : « اين همه درست آيد به نزديك دانايان و بخردان به معني . سود اين نامه هر كس را هست . و رامشِ جهان است . و اندوه‌گسارِ اندوه‌گنان است . و چاره‌ي درماندگان است . و اندر او چيزهاي نيكو و با دانش هست . همچو پاداش نيكي و پادافره‌ي بدي . و تندي و نرمي . و درشتي و آهستگي . و شوخي و پرهيز . و اندر شدن و بيرون شدن . و پند و اندرز . و خشم و خشنودي . و شگفتي‌ي كار جهان ! و مردم اندر اين نامه اين همه كه ياد كرديم بدانند و بيابند . »  من در اين‌جا ، تمام احترام و گرمي‌ي و شور احساس و عاطفه‌ي خويش را نثار آن مرد بزرگ مي‌كنم كه هزار سال پيش چه درك بالايي از اسطوره و تأثير آن در سازندگي و حيات انسان داشته است ! جاي بسي شگفتي است كه بازتاب سخنان ابومنصوري را ما از زبان منتقدان امروز جهان مي‌شنويم . به عنوان مثال اين سخنان را با سخنان معمري مقايسه كنيد :
« جهان امروز كه جهان اروپايي است برآمده از تفكر اسطوره‌هاي آنتيك پرومته‌اي و آنتيگونه‌اي است . در اين اسطوره‌ها نوعي تقابل انسان و خدا وجود دارد . در حالي كه در اسطوره ايراني انسان در مقابل خدا قرار نمي‌گيرد . در اساطير ايراني ، انسان و خدا هم‌دست است تا با اهريمن مبارزه كند و اگر قرار است انسان عليه كسي شورش كند ، آن خدا نيست ؛ بلكه شاه و حاكم است كه از درجه‌ي خدايي سقوط كرده و به مرور جاي خود را به پادشاه خودكامه سپرده است . لذا بايد ديد كدام بخش از اسطوره‌هاي ايراني داراي پتانسيل بيشتري است براي ساختن و شكل دادن به هويت ملي و بعد به سراغ آن رفت و شروع به ساختن كرد چنان كه بايد . »  اين مردمي كه ابومنصوري مي‌گويد ، از خردمندان جهان‌اند . همان اسطوره شناسان و تحليل‌گران جهاني كه سخت به اين يگانه كتابِ بي‌بديل و مثيل ، معجب گشته‌اند .
مسكوب يكي از آن مردان بزرگ روزگار ما بود كه دريچه‌ي فهم شناخت شاه‌نامه را به روي خويش باز كرده بود . در آغاز همين اثر مي‌گويد : « نه هرگز مرد شش‌صد ساله‌اي در جهان بود و نه رويين‌تني و نه سيمرغي ؛ اما آرزوي عمر دراز و بي‌مرگي هميشه بوده است . نه رستم واقعيت دارد نه رويين‌تني‌ي اسفنديار ؛ اما همه‌ي اين‌ها حقيقت است . زندگي‌ي رستم در شاه‌نامه غير‌بشري است ؛ اما با اين همه مردي حقيقي‌تر از رستم و زندگي و مرگي‌ بشري‌تر از آن نيست . افسانه‌ي رستم از اسناد تاريخي ما واقعي‌تر است . » .
 ما بارها داستان رستم و اسفنديار را خوانده‌ايم . حتا ترديد كرده‌ايم كه اين گشتاسب ، آن‌قدر‌ها هم كه مي‌گويند ، بد نبايد باشد . تقاضاي خوارداشت رستم ، تقاضاي طبيعي يك قدرت‌مند است كه همه‌چيز را در اختيار خويش مي‌خواهد . نيز گمان كرده‌ايم كه گشتاسب گاهي دلش به مرگ اسفنديار نيز لرزيده باشد . مگر نه آخر در شاه‌نامه خوانده‌ايم كه وقتي جاماسبِ فال‌گو ، وضع اسف‌بار اسفنديار را در زاولستان پيش‌بيني مي‌كند ، شاه از آن عاقبت سوزناك مي‌سوزد ؟ :
 دل شاه زآن در پر انديشه شد  سرش را غم و درد هم‌پيشه شد 
اما مسكوب به ما هشدار مي‌دهد كه نبايد نيرنگ گشتاسب را خورد . او دروغ مي‌گويد . قرائت مسكوب از نيرنگ گشتاسب در حقيقت پيوند دادن اسطوره به تاريخ و واقعيت است ؛ يعني گوش‌زد كردن نيرنگ گشتاسبيان زمانه ؛ يعني تيپ گشتاسب‌ها .
مسكوب در اين كتاب به كاوش و قرائت هر يك از كاركترهاي داستان مي‌پردازد . وقتي شخصيت گشتاسب را در معرض نقد اسطوره قرار مي‌دهد ، به اين پرسش توجه مي‌دهد كه چرا گشتاسبِ نيكو‌نام اوستا ، به گشتاسبِ بدنام شاه‌نامه بدل مي‌گردد ؟ گشتاسب در اوستا ، پشت و پناه زردشت و دين اهورايي است . صفات گشتاسب در اوستا ، دلير ، ايزدين كلام ، قوي‌گرز ، از براي راستي آمده و راه آزاد جوينده است . با اين وصف چرا در شاه‌نامه اين‌ همه بدنام شده است ؟
در دوره‌ي ساساني پادشاهي و دين دو سازمان به يك‌ديگر دوخته شده بودند . همين وابستگي و پيوستگي سرچشمه‌ي توانايي‌ها و ناتوانايي‌هاي شاه و دين مي‌شود . طبري در تاريخ آورده است كه :
گشتاسب اوستا را در گنج‌خانه‌ي خويش پنهان كرد . خانه‌اي از سنگ و موكلان بر آن گماشت و به مردم عامي از نسخه‌هاي آن نداد . اين سخن يعني انحصار كتاب آسماني و در نتيجه انحصار دين در دايره‌ي اقتدار گروهي خاص كه قرائتشان به نفع شاه و حكومت باشد . چنان‌كه كليسا در قرون وسطا اجازه‌ي تفسير و تأويل كتاب مقدس را به كس نمي‌داد و خود مقدرات را با كتاب مقدس مي‌سنجيد. تحليل مسكوب سَرِ بيان اين حقيقت را دارد كه اتحاد دين و قدرت ، اگرچه در يك مرحله مي‌توانست در جهت آسايش مردم و دفع متخاصمان بيگانه به كار آيد ؛ اما تصلّب آن براي هميشه ، نه تنها به سود مردم نبود ؛ بل‌كه روز به روز به دامنه‌ي قدرت و اختيارات حكومت افزود و از دامنه‌ي شركت مردم در سرنوشتشان كاست . شاه در تمام امور مردم دخالت كرد و همچون خرچنگي به همه‌ي شئونات اجتماع از توليد و صنعت گرفته تا آموزش و پرورش و امور نظامي ، چنگ انداخت . اين گسترش دولت را تنومند و در عين حال سست و بي‌جان ساخت . تنِ لَش و فربه‌اي كه قادر به ارتياش خود نبود . اكسيژني كه بايد از طريق سرزندگي و شور و نشاط مردم به سلول‌هاي دولت برسد ، به سبب اين فاصله‌ي ايجاد شده ، نرسيد و اين پيكر ضخم رو به فرسايش رفت . كشتار در خاندان سلطنتي ، سركشي‌ي پسر در برابر پدر ، فساد در نهادهاي اجتماعي ، محدوديت‌هاي اجتماعي و سياسي‌ي ناشي از تلفيق دين و قدرت و بي‌عدالتي‌ي طبقاتي ، كار را به جايي كشاند كه در جنگ ايران و اعراب ، « فرماندهان نظامي ايراني را به زنجير مي‌بستند تا در مقابل سپاه عرب ، پا به فرار نگذارند . » اين روند شاهي و حكومت‌كردن بود كه اسطوره و آرمان ، گشتاسب اوستا را به گشتاسب شاه‌نامه تنزل داد . اين تحول در حقيقت يك هشدار بزرگ بود كه در شاه‌نامه خود را نشان داد . هشداري كه براي هميشه و براي همه‌ي زمان‌ها ، هشدار است .
در شاه‌نامه فردوسي ، وقتي گشتاسب براي دفع فرزند ، نيامدن رستم به دربار را بهانه مي‌كند ، در پاسخِ اسفنديار و نيز تحليل‌هاي اوليه‌ي او و كتايون ، اين زن خردمندِ شاه‌نامه ، اين فراز و فرود شاهنشاهي ديده مي‌شود . اين که اسفنديار مي‌خواهد بي‌كام شاه تاج بر سر نهد ، كتايون را بانوي شهر ايران كند ، از همه مهم‌تر « همه كشور ايرانيان را دهد » اين‌ها همه از استبداد شاهي گشتاسب‌ها حكايت دارد . مگر كشور در چه وضعي بوده است كه اسفنديار مي‌خواسته آن را ميان صاحبان اصلي‌اش ؛ يعني مردم ، تقسيم كند ؟
فرصت من تمام است و حكايت ناتمام . با سپاس مجدد از حوصله و شكيبايي كه داشتيد ، شما را به خواندن آثار مسكوب تشويق و ترغيب مي‌كنم و براي شما و ايران عزيز آرزوي سربلندي دارم .


 


علي محمدي ،
همدان ، دوم ارديبهشت‌ماه 1385



پي‌نوشت‌ها


- مسكوب ، مقدمه‌اي بر رستم و اسفنديار ، انتشارات علمي و فرهنگي ، چ ششم ،‌ 1377، ص 1 .
  - برتلس خاورشناس بزرگ روس كه چاث مسكو شاه‌نامه ، نتيجه‌ي كوشش‌هاي شاه‌نامه‌پژوهي او بود در جشن هزاره‌ي فردوسي در پايان سخن‌راني خود گفت : مادام كه در جهان مفهوم ايراني وجود خواهد داشت ، نام پرافتخار شاعر بزرگ هم كه تمام عشق سوزان قلب خود را به وطن خويش وقف كرده بود ، جاويد خواهد ماند . فردوسي شاه‌نامه را با خون دل نوشت و به اين قيمت خريدار محبت و احترام ملت ايران نسبت به خود گرديد . » برگرفته از كتاب جشن هزاره‌ي فردوسي ، چ وزارت فرهنگ ( سابق ) ، 1322 ، ص 160 .
  - مقدمه‌ي شاه‌نامه ، به تصحيح محمد قزويني ، هزاره‌ي فردوسي ، 1322 ، ص 137 .
  - رياحي ، محمد امين ، فردوسي ، طرح نو ، چ چهارم ، 1376 ، صص 185 و 263 .
  - مسكوب ، مقدمه‌اي بر رستم و اسفنديار ، ص 5 .
  - گفت و گوي جلال ستاري با ناصر فكوهي در سايت gooya s culture در خصوص تأثير اسطوره بر جهان امروز .
  - مسكوب ، مقدمه‌اي بر رستم و اسفنديار ، ص 5 .
  - اسلامي‌ندوشن ، داستان داستان‌ها ، نشر آثار ، چ ششم ، 1376 ، ص 148 .
  - اوستا ، يشت‌ها ، فروردين‌يشت ، بند 99 ، ترجمه‌ي استاد ابراهيم پورداوود ، به نقل از مسكوب ، مقدمه‌اي بر .. ص 17 .
  - كريستن سن ، ايران در زمان ساسانيان ، ترجمه‌ي رشيد ياسمي ، ص 230 ، به نقل از همان .
  - ترجمه‌ي تاريخ طبري ، تصحيح ملك‌الشعراي بهار و گنابادي ، ص 675 ، به نقل از همان ، ص 19 .

 

IranPoetry.com/Hadi Mohammadzadeh/©2004-2010 • All Rights Reserved
بازنشر اينترنتي مطالب اين سايت با ذکر
آدرس دقيق بلامانع است