تماس با  ماگفتگو  و  مصاحبهمقالاتنقد ادبیداستان ایرانداستان  ترجمهشعر  ترجمهمعرفی شاعرشعر  معاصراخبار ادبیصفحه اول
آدرس ايميلتان را وارد کنيد تا خبر هاي ادبي برايتان پست شود

نشاني ما

iranpoetry(at).gmail.com

 



 


November 23, 2005 01:39 AM

سه شنبه 1 آذر 84

 


درگذشت منوچهر آتشي و:
صدرا ذوالرياستين، پرويز خائفي، فاطمه راكعي، علي هوشمند، ابوالقاسم ايراني و...

سرويس: فرهنگ و ادب - ادبيات
خبرگزاري دانشجويان ايران - شيراز
سرويس: فرهنگ و ادب - ادبيات


يكي از اعضاي دوره‌ي نخست مجلس خبرگان رهبري و دوره‌ي دوم مجلس شوراي اسلامي، پيام تسليتي به‌مناسبت درگذشت منوچهر آتشي - شاعر - صادر كرده است.
به گزارش گروه دريافت خبرگزاري دانشجويان ايران(ايسنا)، متن پيام به اين شرح است:
"انا‌ لله و انا اليه راجعون
درگذشت شاعر، اديب و فرهيخته بوشهري، مرحوم منوچهر آتشي، را به مردم متدين و فرهنگ‌دوست استان بوشهر و كليه‌ي ايرانيان تسليت عرض كرده، از خداوند منان براي آن مرحوم، مغفرت الهي و براي بازماندگان، صبر و اجر مسالت مي‌نمايم.
آيت‌الله ميرزا ابراهيم دشتي".
*****
پرويز خائفي هم در تماس با ايسنا گفت: منوچهر آتشي از حدود سال‌هاي 38 - 39 با تفاوت سن 6 - 5 سال با من دوست بود و دوره‌هاي جواني را اغلب با ما بود. آثار بسياري از كارهاي اوليه‌اش را در همان دوران سرود و انجام مي داد. البته مشكلاتي هم در زندگي داشت.
مي‌توانم بگويم كه از نظر شيوه كار و ارزش و اعتبار كاري‌اش يكي از چهره‌هاي برجسته بعد از نيماست و سزاوار است كه اين جايگاه را ما بشناسيم و بگوييم كه به‌حق بعد از نيما يكي از اصيل‌ترين كساني كه شعر نيمايي را در صورتهاي مختلف ادامه داد، منوچهر بود. با تسلطي كه به ادب كهن داشت، چشم‌اندازها و نگرش‌هاي تازه او در شعر امروز در يك بررسي جدي نشان مي‌دهد كه او برتر و حتا يگانه بوده است.
*****
صدار ذوالرياستين - شاعر شيرازي - نيز در نمابري به دفتر خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) در منطقه فارس، به ابراز همدردي با جامعه ادبي کشور در سوگ آتشي پرداخت.
متن ارسالي اين شاعر معاصر بدين قرار است:
"شاعر آفتاب، درخت‌هاي تک‌افتاده در بيابان‌هاي آفتاب‌خورده و ريگ‌زارهاي سوخته بود، اما دريايي فکر مي کرد و با دريا و موج و ساحل هم پنجه نرم مي کرد.
برخلاف هم‌سايه درشت‌نامش، فايز دشتستاني، که شعرش برآمده از زباني نرم، مهربانانه و عاشقانه بود، منوچهر آتشي شاعر شعرهاي درشت‌ناک، زبان طغياني پر برز و بالا، بي حظ شعر و تندرگونه بود.
درجاي ديگري هم گفته‌ام: آتشي با بروز و ظهور خودش، شعر تازه و قبراق و اسب سفيد وحشي طبع‌اش، شعر را به رخ مجموعه شاعران ايران، خاصه تهران نشينان، کشيد.
مردمي که با شعر سرو کار داشتند، به طرزي باور نکردني و شگفت‌آور، شعرهاي او را به ذهن خود سپردند و بر زبان جاري کردند؛ با تمام درشتناکي شعرش يک شعر معصوم وخاکي.
بزرگ دشتستان، شعرش با آنکه بياباني بود؛ اما کيست که نداند عاشقانه‌هاي او معصومانه‌ترين غزل‌هايي است که در روزگار ما شکل گرفته (عبدوي جط و اسب سپيد وحشي، آهنگ ديگر، مرغ آتش، عشق زرتشت، نعل بيگانه و مناجات او) لشکري از استعدادهاي نوپا را به دنبال خود کشيد. بي‌ترديد، اگر با تعداد انگشتان دو دست بخواهيم از ماندگاران نيم قرن اخير حرف بزنيم، بي هيچ لکنتي آتشي در صف نخست قرار دارد. آتشي شناسنامه شعر جنوب و يکي از قباله‌هاي معتبر شعر پنج، شش دهه اخير است. شاعري ماندگار و تاريخي.
بگذار هر چه مي خواهند بگويند. اين تاريخ است که مي نويسد و آتشي زندگي تاريخي خود را شروع کرد".
*****
انجمن شاعران ايران اعلام كرد كه همراه با خانواده‌ي منوچهر آتشي در مراسم تشييع پيكر وي شركت خواهد كرد.
فاطمه راكعي - مدير عامل انجمن شاعران ايران - با اعلام اين خبر به خبرنگار خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، اظهار داشت: اين انجمن ضمن تسليت ضايعه‌ي دردناك درگذشت شاعر بزرگ معاصر، زنده‌ياد منوچهر آتشي، اعلام مي‌كند كه در مراسم تشييع پيكر وي كه روز پنجشنبه 9 صبح از مقابل تالار وحدت برگزار خواهد شد، شركت مي‌كند.
همچنين اين انجمن از عموم شاعران و نويسندگان سراسر كشور، فرهيختگان و اهالي نشر و قلم دعوت كرده است تا در مراسم تشييع و بزرگداشت مرحوم آتشي شركت كنند.
*****
علي هوشمند - شاعر ديري مقيم بوشهر - با اعلام اينكه كانون نويسندگان قصد مصادره‌ي نام آتشي را دارد - اظهار داشت: متاسفانه در حالي كه همه شخصيت‌هاي فرهنگي و اجتماعي و ادبي بوشهر و جنوب كشور و اقشار مختلف مردم درخواست به‌حق خود را براي انتقال پيكر مرحوم منوچهر آتشي به زادگاهش بوشهر به بازماندگان آن مرحوم اعلام كرده‌اند، اعضاي اين خانواده به تحريك برخي از اعضاي كانون نويسندگان، به اين خواسته به‌حق مردم وقعي نمي‌نهند.
به گزارش ايسنا وي افزود: متاسفانه كانون نويسندگان ايران در حالي كه در ايام حيات آتشي در سالهاي اخير هيچ ارتباطي با وي نداشته‌اند و آن مرحوم نيز بدون هيچ ارتباطي با آنان به فعاليت ادبي خود مي‌پرداخته، امروز در حد و اندازه‌ي وراث آن مرحوم ظاهر شده و با تحريك خانواده‌ي آن شادروان، قصد دفن پيكر آتشي را در تهران دارند.
هوشمند افزود: مردم بوشهر مصرانه خواستار انتقال پيكر مرحوم آتشي به بوشهرند و هيچ‌كس نبايد اين خواسته به‌حق مردم را ناديده بگيرد. اين شاعر، بازماندگان مرحوم آتشي را به حفظ حرمت شخصيت‌هاي برجسته‌ي استاني كه اين روزها در پي جلب نظر آنان از هيچ اقدامي فروگذار نكرده‌اند، فرا خواند.
يك شاعر بوشهري هم گفت: آتشي ذاتا شاعر و با آهنگ كلمات نيز آشنا بود.
*****
ابوالقاسم ايراني - مولف كتاب پيكار انديشه (مجموعه شعر و مقاله) و صاحب امتياز و سردبير مجله هفتگي "صداي بوشهر" كه از دوستان نزديك منوچهر آتشي در اين شهر بوده است - در گفت‌وگو با خبرنگار بخش ادب خبرگزاري دانشجويان ايران در منطقه فارس افزود: جالب است كه محل ولادت آتشي منطقه‌اي به‌نام "كلمه" مي‌باشد و خود او بارها اين مساله را ياد‌آور مي‌شود كه مادرم مي‌گفت: وقتي در گهواره (به زبان بوشهري لوله يا مختك) مي‌خوابيدي، چيزهايي سر هم مي‌كردي كه به لالايي شبيه بود. بنابراين اينكه مي‌گويم آتشي ذاتا شاعر بود، خيلي بيراه نيست!
اين روزنامه‌نگار در ادامه به سالهاي كودكي آتشي اشاره ‌كرد و گفت: آتشي سالهاي سال همراه با پدر به مناطق مختلف رفت؛ تا سرانجام به چاكوتاه بر گشت. او چند سال در منطقه چاكوتاه سرپرسيت خانواده را به عهده داشت. اين در حالي است كه او در اين سالها طفلي 7 تا 10 ساله بود و چوپاني هم مي‌كرد. خودش به ما مي‌گفت: زماني كه بچه بودم و گوسفندانم را به چرا مي‌بردم، در ذهن كودكانه خود زني را مي‌ديدم بدون آنكه در آن سن و سال مفهوم جنسيت را بدانم. بعدها آتشي مزه اولين عشق را آنجا به دختري كه بعدا درگذشت، چشيد. اين مساله تا آخر عمر باعث ناراحتي اين شاعر شده بود.
صاحب امتياز و سردبير دفتر شعر و قصه در دهه 40 در شهرستان بوشهر در ادامه گفت: آتشي بعدها به بوشهر ‌رفت. علاوه بر مدرسه‌هاي جديد، چند جا مكتب رفته بود و با كتب ديني، مذهبي و به ويژه قرآن آشنايي داشت كه اين آشنايي باعث ‌شد تا آتشي از كلمه‌ها خوب بهره برداري كند.
او سپس به ورود آتشي به عرصه ادبيات اشاره كرد و گفت: آتشي با پشتوانه كامل وارد عرصه ادبيات شد. او كه از 14 - 13 سالگي دوبيتي سرود، بعدها غزل گفت و در مردسه هم به همراه دانش آموزاني كه طبع شعر داشتند، روزنامه ديواري راه انداخت. و به دليل ذهن بيداري كه داشت، با ادبيات جديد نيز آشنايي پيدا كرد تا اينكه وارد شيراز ‌شد و ورود به دانشسراي مقدماتي او را به محيطي بزرگ‌تر ‌برد؛ تا اينكه با شعر نو آشنا ‌شد و به "نوسراسيي" ‌پرداخت.
اين شاعر بوشهري افزود: آتشي از طبيعت و محيط اطراف خود به خوبي در شعر‌هايش استفاده مي‌كرد و اين مساله تا آخرين شعرهاي او پيدا است.
ايراني در ادامه اظهار داشت: زماني كه آتشي شروع به گفتن شعر نو كرد، اشعار خود را به تهران فرستاد، تهراني‌ها فكر مي‌كردند سراينده اين اشعار آدمي خيلي مسن است. در اين هنگام او در اطراف بوشهر تدريس كرد؛ تا اينكه وارد دانشسراي عالي ‌شد. در آنجا با اشعار انگليسي آشنا ‌شد و همزمان همنشيني با تعدادي از دانشجويان ازجمله محمد حقوقي و محمدرضا نعمتي‌زاده كه او نيز از پايه‌گذاران شعر نو در منطقه ما بود، باعث شكوفا شدن شعر آتشي شد.
وي اضافه كرد: آتشي اولين كتاب خود را وقتي منتشر كرد كه كاملا بر شعر مسلط بود. او صدها شعر را دور ريخت تا "آهنگي ديگر"‌ را به‌وجود آورد. "آهنگي ديگر" كتاب بي ‌عيب و نقص بود؛ درست برخلاف بسياري از شاعران نامدار كه افسوس اين را خوردند كه چرا با عجله اولين كتاب خود را بيرون دادند.
ايراني در بيان تاثير شخصيت ادبي و شعرهاي آتشي در زادگاه خود گفت: وجود آتشي خود به خود پتانسيل مثبتي در بوشهر براي ادبيات و هنر بود و همين كه آتشي در بوشهر وجود داشت، رغبت مطالعه و خواندن و پناه آوردن به ادبيات و هنر را در ميان دانش آموزان بوشهري به وجود مي‌آورد. بعدها شاعراني چون علي باباچاهي، محمد بياباني، پرويز پروين، محمد آذري، رحمان كريمي، ‌عبدالمجيد زنگويي، حسن آرش نيا، اسكندر احمدنيا و ديگران، ازجمله كساني بودند كه تحت تاثير وجود منوچهر آتشي پا به عرصه ادبيات گذاشتند. درواقع آن دوره، دوران شكوفايي شعر بوشهر بود. حتا تاثير آتشي در بوشهر تا آن اندازه بود كه نه تنها 400 نسخه مجله فردوسي كه به بوشهر مي‌آمد تمام مي‌شد، بلكه از آقاي خسرو حقگو كه خود خبرنگار و سرپرست اين مجله در شيراز بود 150 نسخه مجله فردوسي كه سهم شيراز بود اضافه مي‌گرفتيم و حتا اين تعداد نيز كفاف جامعه ادبي بوشهر را نمي‌داد.
وي اضافه مي‌كند: در آن دوره در بوشهر شايد چهار نانوايي داشتيم؛ اما تعداد 12 كتابفروشي داشتيم. يعني چند برابر نانوايي‌ها در بوشهر كتابفروشي بود. درواقع نبودن تلويزيون و سينما و تاثير آتشي باعث گرايش مردم به مطالعه شده بود.
وي سپس با اشاره به خاطراتي چند از منوچهر آتشي، به وصيت او درباره محل دفنش پرداخت و گفت: آتشي مدتها در اولين پالايشگاهي كه در منطقه "جم و ريز" زده شد كار مي‌كرد او 15 روز كار مي‌كرد، 15 روز در بوشهر بود و در زماني كه در بوشهر بود از وجود او حداكثر استفاده را مي‌كرديم و هنگامي كه از شهر بيرون مي‌زديم، از تپه‌هاي "سرمل" بوشهر كه رد مي‌شديم، شايد حداقل صد بار كه از كنار اين تپه‌ها رد شديم منوچهر به من و ساير همراهان مي گفت: وقتي فوت كردم، مرا در اين تپه‌ها دفن كنيد و حتا يك‌بار به شوخي به او گفتم اينجا گوك است و او به شوخي پاسخ داد قبر مرا سيماني درست كنيد تا گرگ مرا پاره نكند؟ به هر حال چه آتشي در بوشهر دفن بشود يا نشود، افتخاري است براي بوشهر و شعرهاي او تا زماني كه زبان فارسي وجود دارد، معنا دارد و افتخار ادبيات ماست.
اين شاعر در پايان قطه شعري كوتاه در وصف آتشي خواند: نه روزگاري آن‌گونه / نه مرگي اين‌چنين / فقط چند خط شعر مي‌خواستيم /
كه نوشتي.
روز گذشته نيز مصطفي معين و احمد مسجدجامعي پيام‌هاي تسليتي صادر كرده بودند.


 


با انتشار «شعر پايان، شعر دوري»،
چاپ شعرهاي منتشرنشده‌ي بيژن جلالي به پايان رسيد

 سرويس: فرهنگ و ادب - كتاب
خبرگزاري دانشجويان ايران - تهران
سرويس: فرهنگ و ادب - كتاب


«شعر پايان، شعر دوري» مجموعه‌ي شعري است كه از شعرهاي منتشرنشده‌ي بيژن جلالي به چاپ رسيد.
به گزارش خبرنگار خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، حجم زيادي از شعرهاي اين شاعر پس از درگذشتش در سال 78 با انتخاب برادرش - مهرداد جلالي - به چاپ رسيد.
به گفته دكتر احمد جليلي - دبير جايزه شعر بيژن جلالي - ممكن است باز هم شعرهاي منتشر نشده‌اي در دست‌نوشته‌هاي او باشد، اما خودش آنها را نمي‌پسنديد و تعدادي از شعرهاي آخر هم كه بعد از درگذشتش منتشر شد، چندان مورد پسند خودش نبوده است. پس به احتمال بسيار زياد اين آخرين مجموعه از او خواهد بود.
روزها، دل ما و جهان، رنگ آبها، آب و آفتاب، بازي نور (گزيده‌اي به انتخاب شاپور بنياد)، درباره شعر (گزيده‌اي به انتخاب شاعر) و روزانه‌ها، ازجمله آثار منتشر شده در زمان حيات اين شاعر معاصر است و مجموعه‌هاي نقش جهان، ديدارها (گزينه شعرها از سال 75 تا 78)، شعر سكوت و شعر پايان، شعر دوري بعد از درگذشت او توسط انتشارات مرواريد منتشر شد.
كتاب «زمزمه‌اي براي ابديت» نيز در سال 79 در اولين سالگشت درگذشت جلالي توسط كاميارعابدي به چاپ رسيد. اين كتاب مقدمه‌اي از عابدي، گفت‌وگوهايي با بيژن جلالي به اضافه منتخبي از مقاله‌هاي نوشته‌شده درباره اوست.
بيژن جلالي متولد اول آذرماه سال 1306 در تهران است. انتشار شعرهايش را از دهه 40 شروع كرد و 24 دي ماه سال 78 در سن 72 سالگي در تهران درگذشت.
طبق اعلام، وضعيت چگونگي برگزاري چهارمين دوره جايزه شعر بيژن جلالي كه بعد از درگذشت او راه‌اندازي شد و هم‌زمان با سالروز درگذشتش در دي ماه، برگزار مي‌شود، طي يكي دو هفته‌ي آينده مشخص خواهد شد.
 



شعر، زندگي است و سياست، بخشي از زندگي
 سرويس: فرهنگ و ادب - ادبيات
خبرگزاري دانشجويان ايران - تهران
سرويس: فرهنگ و ادب - ادبيات


گاردين نوشت: شعر در عين حال كه ما را عاشق زبان مي‌كند، بي‌اعتمادي‌مان را نيز نسبت به آن افزايش مي‌دهد كه اين وضعيت سبب مي‌شود مفهوم زندگي را بهتر بفهميم.
به گزارش خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، اين روزنامه در ادامه آورده است:‌ اين سوال كه "اگر شعر سبب بروز هيچ اتفاقي در بشر نشود، پس ثمره‌اش چيست؟" سوال جديدي نيست.
يك نويسنده ممكن است، هدف از نوشته‌هاي خود را ايجاد تغيير در اجتماع عنوان كند، تاكنون شعرهاي بسياري براي اين هدف نوشته شده است. “پوپ” و “سويفت” معمولا اشعار سياسي مي‌نوشتند. در اين راستا شعر “نواي پيراهن”، نوشته توماس هوود درباره‌ي استثمار وصله دوز‌هاست.
“شلي” كه معتقد بود شاعران قانون گذاران غير رسمي جهانند در شعر “ماسك هرج و مرج” به قتل عام پترلو پرداخته است.
اين موضوع كه شعر، زندگي است و سياست بخشي از زندگي است، همواره مورد توجه شاعران بوده است.
شاعران همواره اين موضوع را مد نظر داشته‌اند، اما هنوز كسي به يقين نمي‌داند كه آيا اشعار در طول تاريخ توانسته‌اند بر زندگي تاثير داشته باشند، يا نه؟
فين مك كول، اسطوره ايرلندي‌ها معتقد بود، موسيقي رويدادهاي جهان شيرين‌ترين صدا در تمام جهان است.
‌موسيقي رويدادهاي جهان، به ما حس زندگي مي‌دهد. اين حوادث مي‌توانند پرواز حشرات برفراز يك علفزار، غروب خورشيد در پشت يك ديوار آجري، قدرت يك كوه آتشفشان، سقوط يك معبد و يا مرگ يك كودك و مرگ هزاران تن باشد.
ذهن انسان با همه اين حوادث درگير است، اما اين تقابل مادامي كه به زبان وارد نشود، ناقص مي‌ماند. زبان در عين حال كه استوار و محكم است، موقت، غير قابل اعتماد، ضعيف و خطرناك است.
زبان مي‌درخشد و هم‌چون يخ نور را به سوي خود جذب مي‌كند، اما ظريف است، زود ذوب مي‌شود و ما را به جهان‌هاي نابسامان مي‌اندازد.
زبان تا آنجا كه در توان دارد، بهترين فرمان‌ها را مي‌دهد. زبان به همه چيز نام مي‌دهد، همه چيز را با هم تركيب مي‌كند، پيشنهاد مي‌دهد و مي‌درخشد، اما هيچ‌گاه نمي‌توان به طور كامل به آن اعتماد كرد.
روزنامه‌گاردين آنگاه به ارائه دو پيشنهاد درباره‌ شعر پرداخته است:
1- شاعران، مردمي معمولي هستند كه عشق و بي‌اعتمادي تواماني نسبت به زبان دارند.
2- شعر روش بيان مستقيم سخني نيست، بلكه مستقيم‌ترين روش براي گفتن سخني پيچيده است.
در حقيقت اينكه به زبان عشق بورزيم و به آن بي‌اعتماد باشيم، ضرورت دارد و اينكه حقايق را در غالب موسيقي چند آوايي پيچيده روايت كنيم نيز حياتي است. بالاخره كسي بايد اين امر را انجام دهد. اين وظيفه تنها از عهده شعر بر مي‌آيد كه حادثه‌اي را با ريتم بيان كرده و الگويي كريستال بر آن مي‌پوشاند تا بدين ترتيب زبان را قابل استفاده و قابل شنيدن گرداند. آنگاه است كه روايت زبان، مستقيم و قانوني مي‌گردد.
يك شاعر اروپايي در سال 1989 گفت: زماني كه مردم كفش ندارد، به شعر نياز دارند؛ زماني كه صاحب كفش مي‌شوند، به اشعار كمتري نياز دارند.


 


جلسه‌ي نقد و بررسي مجموعه‌ي شعر “مگر سكوت خداوند” برگزار مي‌شود


 سرويس: فرهنگ و ادب - ادبيات
خبرگزاري دانشجويان ايران - تهران
سرويس: فرهنگ و ادب - ادبيات


مجموعه‌ي شعر “مگر سكوت خداوند” سروده‌ي محمد شريفي نعمت‌آباد در يكصد و سي و هفتمين نشست هفتگي كانون ادبيات نقد و بررسي مي‌شود.
به گزارش گروه دريافت خبر ايسنا، در اين نشست، رضا صفريان - مولف كتاب بصيرت سايه‌ها (برنده كتاب سال 1377) - و سيدعلي ميرافضلي - شاعر مجموعه‌ي “گنجشك ناتمام” - ‌به همراه محمد رمضاني فرخاني، اين مجموعه شعر را مورد بررسي قرار مي‌دهند.
مجموعه‌ي شعر “مگر سكوت خداوند” ‌گزينه‌اي از سروده‌هاي سال‌هاي 63 تا 83 شاعر است كه نشر“كتاب فرزانه” آن را منتشر كرده است. اين مجموعه شامل دو بخش “بيتوته در مغرب” و “انگور تشنه” است. دغدغه شاعر در اين كتاب، ‌انسان، تنهايي او در جهان، عشق و حسرت از دست دادن ارزشها و جايگزيني روزمرگي‌هاست.
اين نشست ساعت 17 روز شنبه 5 آذرماه در محل كانون ادبيات ايران، واقع در خيابان مفتح، روبه‌روي مجموعه ورزشي شيرودي، خيابان اردلان شماره 31 برگزار مي‌شود.


 


كارگاه تخصصي ادبي آشنايي با مكتب ادبي سمبوليسم و نمادگرايي برگزار شد


سرويس: فرهنگ و ادب - ادبيات
خبرگزاري دانشجويان ايران - كرج
سرويس: فرهنگ و ادب - ادبيات


هفتمين جلسه هفتگي كارگاه‌هاي تخصصي آشنايي با مكاتب ادبي و شناخت عناصر داستاني با نقد و بررسي مكتب ادبي در سمبوليسم و نمادگرايي و شناخت عنصر داستاني، «زاويه ديد يا زاويه روايت در داستان كوتاه»، شب گذشته از سوي اداره فعاليتهاي ادبي و هنري معاونت فرهنگي جهاد دانشگاهي، واحد تربيت معلم اين دانشگاه، برگزار شد.
به گزارش ايسنا، مهدي رحيمي - دبير كانون داستان‌نويسي و نقد داستان معاونت فرهنگي جهاد دانشگاهي واحد تربيت معلم - در اين كارگاه ابتدا به بررسي و تشريح تعاريف و مفاهيم نماد پرداخت و گفت: نمادگرايي يعني به كار بردن سمبول يا نماد به عنوان يك نوع شيوه بيان در هنر و ادبيات، اين روش در آثار ادبي دوره‌هاي تاريخي بيشتر ملت‌ها، كم و بيش به كار رفته است. اما آنچه به عنوان مكتب سمبوليسم يا نمادگرايي در ادبيات و به خصوص در شعر از آن بحث مي‌شود و به عنوان يكي از مكتب‌هاي ادبي معروف شده، نهضتي است كه در اواخر قرن نوزدهم در شعر فرانسه به وجود آمد و با اشعار شاعراني چون شارل بودلر، استفان مالارمه و پل ورلن مشخص شد و سپس در ساير انواع ادبي در ادبيات فرانسه و ساير كشورها، به خصوص انگليس و آمريكا نفوذ كرد.
او درادامه گفت: دوره رواج نمادگرايي، 1885 تا 1901 ميلادي است و بسياري از منتقدان، ادگار آلن‌پو، نويسنده و شاعر آمريكايي، را كه بودلر به فرانسه ترجمه كرد، منشاء ظهور آن در ادبيات فرانسه مي‌دانند و مانيفست يا مرامنامه نمادگرايان و سمبوليست‌ها، در سال 1866 منتشر شد كه در آن اصول اين مكتب اعلام شده بود. در اين بيانيه، رمبو، بودلر،‌مالارمه و ورلن به عنوان پيشوايان اين مكتب معرفي شده‌اند و شعر سمبوليك و نمادين، شعري عاري از وظايف تعليمي و همچنين حساسيت‌هاي ساختگي و بي‌نياز از رعايت قواعد فصاحت خوانده شده است.
رحيمي اظهار داشت:‌ پيروان مكتب نمادگرايي معتقد بودند كه شاعر، پيغمبري است كه مي‌تواند درون و ماوراي دنياي واقعي را ببيند و وظيفه دارد كه به وسيله نماد‌هايي كه به كار مي‌برد آن دنياي ماورايي يعني واقعيت بزرگ‌تر و جاودانه‌تر را نشان دهد و از آنجا كه عوام قابل توصيف نيستند، شاعر مي‌كوشد به كمك زبان نمادين (سمبوليك) خود، آن را به خواننده القاء كند. دراين شيوه، كلمه‌ها بيان‌كننده احساس نيستند، بلكه احساس را برمي‌انگيزند، يا آن را القاء مي‌كنند . از نظر نمادگرايان تنها در اين شيوه است كه زبان يا نمادهاي هر شاعر احساس خود اوست و شاعر تنها از طريق نمادهايي كه خود آفريده است، قادر به نشان دادن تجربه‌هاي غير ملموس ذهن خود است و خواننده نيز براي راه يافتن به دنياي شاعر، جز همين نمادها و نيز نيروي تخيل و احساس كشف و شهود خود وسيله‌اي ندارد.
دبير كانون داستان‌نويسي و نقد داستان در ادامه افزود: شاعران نمادگرا، اصراري به تصريح احساس‌ها و دريافت‌هاي خود ندارند و معتقدند كه حالت‌ها و احساس‌هاي شاعرانه، مبهم و خاص و حاصل لحظه‌هاي جذبه و مكاشفه شاعر است. از اين رو قابل انتقال به ديگران نيست و هر نوع كوششي براي اين انتقال و ايجاد ارتباط بين دنياي شاعر با دنياي ديگران، باعث درهم ريختن و خراب كردن زيبايي و عظمت آن مي‌شود. در زبان نمادگرايان، كلمات، معني معمول و قراردادي خود را ندارند و اغلب ارتباط بين واژه‌ها تنها از نظر هماهنگي صداها است و عبارتي زيبا و بي‌معني، از عبارتي كه معني دارد، اما زيبايي چنداني ندارد، ارزشمند‌تر است.
رحيمي خاطرنشان كرد: نمادگرايان بسياري از قواعد دستور زبان را ناديده گرفتند و با درهم ريختن قواعد شعري گذشته و كوتاه و بلند كردن مصراع‌ها، نوعي شعر را كه به شعر آزاد معروف شد، در ادبيات فرانسه به وجود آوردند كه كم و بيش در شعر زبان‌هاي ديگر نيز تاثير گذاشت، آرتو رمبو و مالارمه تجربه‌كنندگان اصلي اين نوع شعر بودند. رمبو، همچنين مبتكر شكلي ديگر از شعر است كه شعر منثور نام گرفت. از ديگر اختصاصات شعر مكتب نمادگرايي، فراواني كاربرد حس‌آميزي در آن است كه نمونه‌هاي فراوان آن در آثار شاعران اين مكتب، به خصوص شعرهاي بودلر مي‌توان يافت.
وي افزود: مكتب نمادگرايي،‌ به عنوان واكنشي در برابر مكتب واقع‌گرايي و ناتوراليسم به وجود آمد. شاعران جوان آن دوران، همانند شاعران مكتب رمانتيسم، از گذشته بريده بودند، به روش‌هاي سياسي، اجتماعي و هنري زمانه خود نيز اعتقاد نداشتند و به احساس‌هاي شخصي خود بيش از حد اهميت مي‌دادند. اما در عين حال با انتخاب زبان نمادين، از شاعران اين مكتب، فاصله گرفتند و برخلاف شاعران مكتب پارناس، از توجه به قواعد بلاغت و فصاحت سرباززدند، همچنان‌كه مانند شاعران پيرو مكتب زيبايي‌گرايي هيچ‌گونه جنبه تعليمي و آموزندگي براي شعر قائل نبودند.
رحيمي در ادامه گفت: در پايه فلسفه نمادگرايي، فلسفه ايده آليسم است كه براي درك حقيقت به تصوير و تخيل بيش از تفكر ارزش مي‌دهد. تي‌اس اليوت - شاعر آمريكايي تبار انگليسي - و جيمز جويس - شاعر و نويسنده ايرلندي - و موريس مترلينگ - شاعرو نمايشنامه‌نويس بلژيكي - از اين مكتب تاثير پذيرفته‌اند.
وي اظها داشت: تحولات اجتماعي و فكري اوايل قرن بيستم از تاثير نمادگرايي كاست و بعضي از مشهورترين مدافعان نمادگرايي به مخالفت با آن برخاستند. در حدود سالهاي 1910، شكل جديدتر و پيچيده‌تري از نمادگرايي را چند تن از شاعران كه معروف‌ترين آنها، آندره ژيد و پل والري بودند، به وجود آوردند و نشرياتي براي خود داشتند و به نمادگرايان نو معروف شدند. ظهور مكتب‌هاي ايماژيسم و سوررئاليسم را حاصل نفوذ مكتب‌ نمادگرايي دانسته‌اند.
وي در پايان گفت:در ادبيات فارسي، مكتبي با خصوصيات نمادگرايي و شاعراني با چنين شيوه كار در دوره‌اي مشخص وجود ندارد. اما مي‌توان بعضي از خصوصيات آن را در اشعار بيشتر شاعران متصوف يافت كه بيت‌هاي آغازين مثنوي جلال‌الدين محمد مولوي بلخي از بهترين نمونه‌هاي آن به شمار مي‌آيد. علاوه بر آن در شعر فارسي معاصر، نوعي شعر اجتماعي نمادگرا كه تفاوت كلي با نمادگرايي فرانسوي دارد، رايج شده است كه پيشاهنگ و مبدع آن نيما يوشيج است. اين نوع شعر، ‌به خصوص از سال 1332 به بعد، تحت تاثير محيطهاي ..ايران رواج بيشتري يافت و بسياري از شاعران معاصر آن را تجربه كردند.


 


"مشتعل در سنگ و منحی در مرگ" به مناسبت درگذشت منوچهر آتشی
جلال سرفراز
روزنامه نگار در برلين
 
منوچهر آتشی (1384-1310)
می رويم و آرام نمی شويم
و می گذريم بی سايه هامان
مشتعل بر سنگ
و منحنی در مرگ
منوچهر آتشی، يکی از شاعران بزرگ معاصر ايران روز يکشنبه 29 آبان بر اثر ايست قلبی در سن ۷۴ سالگی جان سپرد.
آتشی در سال ۱۳۱۰ در دشتستان استان بوشهر، به دنيا آمد و بعد از مهاجرت به تهران در رشته زبان و ادبيات انگليسی به تحصيل پرداخت.
آتشی در اين ده پانزده سال اخير از مرگ می سرود. گويی حس می کرد که به پايان رسيده است. و رسيد. کلمات اما آتشی را به جهان بر می گردانند. خود می گويد:
همه راهها هميشه / با آخرين قدمها آغاز می شوند
تصور نمی کنم که او به زندگی پس از مرگ باور داشت. اما از جادوی کلام باخبر بود.
آتشی را با "خنجرها، بوسه ها، پيمانها" شناختيم، از کتاب "آهنگ ديگر" ـ 1339.
شعری که زود ورد زبان شد، و اينجا و آنجا با شور و اشتياق خوانده می شد، و خوانده می شود:
اسب سفيد وحشی
بر آخور ايستاده گران سر
انديشناک سينه مفلوک دشتهاست
اندوهناک قلعه خورشيد سوخته است
با سر غرورش اما / دل با دريغ ريش پ
عطر قصيل تازه نمی گيردش به خويش ...
زبانی حماسی و پرخاشجو، که با غرابت دشتستانی اش چشم انداز نوينی در شعر نو "نيمايی" گشود. در آن سالها جنبش سياسی ـ اجتماعی ايران با پی آمد شکست بزرگی درگير بود.
"خنجرها بوسه ها پيمانها" هم مثل "زمستان" اخوان برآمدی از شکست است، با اين تفاوتِ آشکار، که شکست را برنمی تابد. راز اين تمرد در برابر شکست، در نگاه ايلياتی شاعر دشتستانی نهفته است.
در چنين نگاهی غرور و نوميدی، حماسه و مرثيه، در هم آميخته است. شاعر دچار درگيری درونی است. غرور زخمی اما برجا، نوميدیِ نستوه و شکننده. اين درگيری ، در شعر مورد اشاره، در حالتهای اسب و سوار، يعنی دو وجه درگير، تصوير می شود:
اسب سفيد وحشی
بگذار در طويله پندار سردِ خويش
سر با بخور گند هوسها بياکنم
نيرو نمانده تا که فرو ريزمت به کوه
سينه نمانده تا که خروشی بپا کنم
اسب سفيد وحشی
خوش باش با قصيل ِ ترِ خويش
اين تصويری است از حالت سوار. سرخورده و نوميد. اما اسب با قصيل تازه خو نمی کند، سر به آخور فرو نمی برد. نفس سرکش او را به تاخت و تاز می خواند. بيقرارِ عنان گسيختگی هاست.
اسب سفيد وحشی اما گسسته يال
انديشناک قلعه مهتاب ِ سوخته ست
گنجشکهای گرسنه از گرد آخورش
پرواز کرده اند
ياد عنان گسيختگی هايش
در قلعه های سوخته ره باز کرده اند.
با "خنجرها، بوسه ها، پيمانها" و برخی ديگر از شعرهای "آهنگ ديگر" عناصری از زندگی ايلياتی جنوب سر از شعر درمی آورند. وزن پر طمطراق و فضای حماسی شعر، همراه با تصويرها و رنگهايی که از کوه و بيابان مايه می گيرد، توانايی های شاعر را به رخ می کشند. گويی لورکای اسپانيايی راه دامنه های زاگرس را در پيش گرفته است:
اسب سفيد وحشی با نعل نفره وار
بس قصه ها نوشته به طومار جاده ها
بس دختران ربوده ز درگاه غرفه ها
خورشيد بارها به گذرگاه گرم خويش
از اوج قله بر کفل او غروب کرد ؟ مهتاب بارها به سراشيب جلگه ها
بر گردن ستبرش پيچيده شال زرد.
زبان حماسی ـ ايلياتی آتشی در شعرهايی چون " گلگون سوار" و " عبدوی جط " در دفترهای " آواز خاک" و "ديدار در فلق" ادامه می يابد.
دو مجموعه "آواز خاک " و " ديدار در فلق" پی در پی ـ به فاصله يک سال ـ در اواخر دهه چهل منتشر شد. هنگامی که آتشی سر از پايتخت درآورد بود. آموزش در دانشسرای عالی در رشته زبان و ادبيات انگليسی. چند سالی تدريس در قزوين. و سپس ماندگاری در تهران. قلم زدن در تلويزيون و مجله تماشا، نقد و بررسی کتاب، و ترجمه در کنار تدريس.
زندگی در تهران و نزديک شدن به جامعه ادبی و روشنفکری آن روزگار ـ چنانکه اشاره شد ـ آتشی را به سمت تجربه های تازه ای کشاند. ديگر در شعر او از آن روح حماسی کمتر خبری بود. دگرگونی کيفی در فرم و محتوا. زبانی انديشمند ـ شايد در تاسی از شعر شاملو.
اين در حالی بود که شاعر "عبدوی جط" همواره می کوشيد پيوند های زبانی و ذهنی اش با فضاهای مورد اشاره را کنار نگذارد. در اين دوره آتشی از وزن بيشتر فاصله گرفت. شعرهايش آن برندگی و جلای پيشين را ـ که باب سليقه آن روزها بود و در چند قطعه بيشتر رخ می نمود ـ نداشت و نمی توانست داشته باشد.
اما به اعتباری در روند رشد خود ژرفتر و درونی تر شده بود. اين دگرديسی گرايش او را به سمت شعر ناب باز می تاباند. در دفترهای پی در پی "وصف گل سوری" (1367) و يک سال بعد "گندم و گيلاس" ـ دفتری که بقول خود آتشی "عجولانه" منتشر شد و سپس "زيباتر از شکل قديم جهان" ( زمستان 1376) می توان به چنين گرايشی برخورد.
منوچهر آتشی در آغاز دفتر "زيباتر از شکل قديم جهان " شعری در "ستايش نيما" نوشته است، که جدا از ارزشهای زيبايی شناسانه، در نکته ای از آن می توان تامل کرد:
از حجره ها که برون آمدم
از غارها و از کمر جانور
از ديرها و معبدها که بيرون زدم
از خواب مردگان
. ..
نام تو را برابر کوه بانگ زدم
پژواک صدايم شگفتا
نام خودم بود
آتشی نام خود را پژواک نام نيما می داند. در دفتر مورد اشاره، زير عنوان "يادداشت برای خواننده ـ و احتمالا منتقد" نکته هايی آمده است، که خواننده را به ديدگاههای او نزديکتر می سازد.
او می نويسد: "کسانی از ديگرگونی شعر من، يا سبک و سليقه من (در مقايسه با گذشته های دور) سخن گفته اند و می گويند. من می گويم چنين نيست. اما اگر در اين مدعاها وجهی از واقعيت موجود باشد، می بايست جور ديگری مطرح شود. من هرگز از بيرون وارد شعر نمی شوم، بلکه از درونِ شعر به بيرون سرک می کشم. من پنجاه سال است محاط در شعرم. همه چيزم را به پايش ريخته ام، و اين ادعا نيست. خيلی ها می دانند در واقع من استمرار بلاانقطاع شعرم. من و شعرم در هيئتی جدايی ناپذير، مثل يک جريان در بستر زمان و مکان می غلتيم و می رويم. بستر ما (سبک، شکل و...) حاصل اين غلتيدن ماست."
در پايان يادداشت آتشی آمده است: "... شعر من آواز مستمر وجود من است. در جهانی که وجود مرا از وجود ديگران می پردازد و ادامه می دهد. ديگرانی که پيوسته به هم و. .. تنهايند. چون تنهايند به هم پيوسته اند. تنهايی می شود شعرشان."
 



منوچهر آتشي، شاعر «گندم و گيلاس» همصداي «آواز خاك» شد 
خبرگزاري كشاورزي ايران (ايانا ) – گروه فرهنگ و هنر


شعر واژه هاي ساده اما فخيم منوچهر آتشي، بسيار تحت تاثير فضا و حس و احوال محيط بومي و طبيعت دوران دور او در دشتستان جنوب و روستاي دهرود از دل به زبان و قلم جاري مي شد،از قضا از جمله شاعراني بود كه بيشتر با زمختيهاي طبيعت دمساز بوده است تا با زيبايي هاي مرسوم آن،
«يك رگه گل سرخ» در اين كوهها، بيشتر از گستره «گل سرخ» مرا برمي انگيزد.
او نماينده نسلي بود كه از آنها با عنوان بزرگان شعر نو سينمايي ياد مي شود.
معتقد بود كه هر شاعري در ميان عناصر ملموس گرد خودش، زبان مي گشايد و بدويت فلسفه كودكي اش را با حيرت در طبيعت به پرسش مي گيرد.
همان گونه كه شعر نيما گواه تاثير طبيعت مازندران و روستاي يوش بر او بود، بازتاب طبيعت جنوب در اشعار منوچهر آتشي به روشني جلوه گر است.
او جور ديگري با طبيعت، پيوند دوستي و رفاقت بسته بود و دوست داشت در هر بار ديدنش دوباره در پي كشف آن برآيد و نام تازه اي به عناصر آن بدهد و هرگز به عنوان صرف يك منظره، تلقي از طبيعت نداشت و مي گفت بيشتر شعرهايش، حتي شعرهاي امروزين او، شعرهاي برخورد كودكانه او با طبيعت است: «در كودكي ما در ده زندگي مي كرديم و ناگهان به سرم مي زد و مي رفتم توي تپه ها و ماهورها مي گشتم. آن طور كه مي توانم قسم بخورم كه ديگر گياهان را مي شناختم و مي دانستم كه اگر امسال دنبال گياهي مي گردم سال پيش كجا درآمده بود. گاهي مي رفتم توي شن زارهاي سرخ. آن جا وقتي باد مي آمد، شن ها مثل ساچمه هاي داغ مي خوردند توي صورت آدم. من صبحها كه شن ها خنك بود مي رفتم و روي آنها دراز مي كشيدم.»
آتشي از وجود انسان به يك طبيعت زنده تعبير مي كرد: طبيعتي كه آن را يك منظومه كامل كهكشاني و آسماني و سياره اي با كوهها، رودها، كويرها، جنگلها و گلها مي دانست و به هر كدام از آدمها مي گفت كه اگر اين را ندانند، هيچ چيزي از حيات خود را شعر نخواهند كرد. چرا كه آدمي از نگاه او كسي بود كه بايد دره ها و غارها و سبزينه هاي درون خودش را كشف كند و در آنها به سير و سياحت بپردازد.
يك بافه تر نرگس؟
حجمي خزنده از رگه هاي طلا؟
اين، استتار خنجر براني است
كه از درخت مي گذرد
تا خرمني شقايق ارمغان نگاه خدا بكند
* * *
اين جا كنار گردن من ريشه تافته است
خبر نداري
چه سررهاي كهنسالي
بي لانه و پرنده مانده اند اين جا
و بامداد بي آواز
چه زمهرير مهيبي است
* * *
اما اگر طبيعت مقهور آدمي نمي شد مي توانست هميشه پناهگاه او باشد: «اما انسان طبيعت را كشته و حالا مثل كافري پشيمان، براي آن ندبه مي كند! من يقين دارم روزگاري شعرهاي فراواني در فراق آب و سبزينه و آهو خواهيم نوشت!»
... و او ديروز «به سمت ژرفا» ي خود را دوباره خواند و به سوي بيشه هاي دوري رفت كه طنين و نواي ني لبكي شايد او را به خويش فرامي خواند:
چه زيباست ژرفا
چه زيبا و طالب است!
خبرگزاري كشاورزي ايران، فقدان منوچهر آتشي را به خانواده محترم داغدار او و همچنين به جامعه ادبي كشور تسليت مي گويد.


 


ديدگاه‌هاي "منوچهر آتشي" درباره شعر، ادبيات و پژوهش
تهران، خبرگزاري جمهوري اسلامي ‪‬
داخلي. فرهنگي. ادبيات. روزجهاني شعر.


شهريور سال گذشته،انگار همين ديروز بود كه از آن سوي تلفن صدايي گرم و آرام دعوت ما را براي گپ و گفتي درباره‌ي شعر و شاعري و ادبيات با آغوش گشوده پذيرفت.
آنچه در پيش روي داريد ديدگاه‌هاي " منوچهر آتشي" چهره‌ي ماندگار و شاعر جنوب است كه روز گذشته روي در نقاب خاك دركشيد.
** آتشي هميشه در تكاپو
"منوچهر آتشي" شعر با زندگي كه سراسرتجربه است تعريف مي‌كرد و مي‌گفت كه شعر امروز مسير تجربه را طي مي‌كند و در اين مسير نبايد متوقف شود.
وي گفت كه شاعر جوان امروز مدعي حركت‌هاي تازه در شعر است و بيش از آنكه كار و مطالعه كند، از تئوري‌هايي حرف مي‌زند كه در غرب نيزهنوز دروني نشده، با اين‌حال مسير تجربه را طي مي‌كند و در اين مسير نبايد متوقف شود، زيرا در شعر تجربه حرف نخست را مي‌زند.
آتشي در مورد وضعيت شعر امروز ايران، اظهار داشت: حرف شعر خوب ايران امروز را شاعراني مي‌زنند كه بيش از پنج دهه در اين عرصه فعاليت داشته و شتاب ها، دستپاچگي و هيجان زدگي شعر جوان امروز را از سر گذرانده و پخته و نهادينه شده‌اند.
وي شعر را هنر آفرينش شخصي و فردي دانست و گفت: شاعربايد قريحه شاعري، پشتوانه شعري و دايره واژگاني وسيع، تجربه در شعر جهان و شعر فارسي داشته باشد تا نيرومند و قوي شعر بسرايد.
"تعدادي از شاعران فكرمي‌كنند با چينش پلكاني كلمات و عاطفي و حسي بودن ، شعر نوشته‌اند در حالي كه شعر فن خاص خود را دارد، كه شاعر بايد به آن مجهز باشد."
** معنا و صورت
به گفته آتشي، در شعر معني وجود ندارد و شاعر معناآفرين ايده‌ها نيست به طوري كه با بيان ايده و فلسفه خاص، شعر از قلمرو خود خارج مي‌شود، با اين حال شاعران پيوسته درگير ايده‌ها و معناها در شعر خود و ديگران هستند.
"شعر آن حال آزاد در بيان هر چيزي است كه شاعر به محدوده‌اش ورود كرده است، شاعر به جاي درگيري با معنا و مضمون، بايد عينيت هر چيز را از زاويه نگريسته شده و حس فردي، شخصي و دروني خودش را در شعر بيان كند." وي اعتقاد دارد: شعر از تخيل و رويا، ناخودآگاه و خودآگاه باهم مي‌آيد و ربطي به خردگرايي ندارد.
آتشي اظهار داشت : جامعه هنوز طالب شعر است اما دچار سر درگمي شده زيرا از طرفي باانبوهي كتابها و نام شاعراني مواجه است كه در بازار كتاب تراكم بوجود آوردند به طوري كه كتاب خوب گم شده و از سوي ديگر بازار كتاب پراز كتابهاي ناپخته و نامناسبي است كه سرمايه ناشر را بيهوده صرف كرده است.
به گفته وي، مخاطب شعر امروز نه به دليل شعر خوب يا بد بلكه به دلايل علمي و اجتماعي كم شده است.
"دردوران گذشته شعر يگانه رسانه عاطفي و هنري جامعه بود، امروز روش‌هاي جديد مسايل سياسي و اجتماعي خاصي بوجود آورده است، روش مخربي چون مميزي كه درپي عيب‌هاي شعرها است و شعر راخطري براي فرهنگ عمومي مملكت مي‌داند به طوري كه بزرگترين رمان‌هاي قرن مانند اثر ترجمه شده"جيمز جويس" سال‌هااست كه مجوز انتشار نگرفته است".
وي "شعر وبلاگي"امروز كه‌جمع كثيري ازشاعران به‌آن روي آورده‌اند را بازتاب فرهنگي و نتيجه‌مميزي‌هاي عرصه فرهنگي كشوردانست و گفت: شاعران بايد بدانند كه شعر واقعي، شعرمكتوب است شعري كه درجرايد و كتاب چاپ مي‌شود،گذاشتن اين شعرها در وبلاگ‌ها به شاعر كمك چنداني نمي‌كند.
"وبلاگ‌ها واينترنت خصوصيت گذران و محوشدني داشته و سنديت ندارند به همين دليل شعر در آن عملا از بين رفته و فراموش مي‌شود.
** دوره قهرمان بازي بسرآمد
"منوچهرآتشي" شاعر معتقد است كه دوران قهرمان بازي و قهرمان‌سازي در عرصه و شاعران بسر آمده است.
اين شاعر در بررسي وضعيت شعر امروز گفت : امروزه شمار شاعران و شعرهاي واقعي كم شده ولي اين مساله‌اي نيست كه به دليل آن، شعر امروز را از دست رفته بدانيم و يا شعرهاي نيم بند را در جايگاه رفيع شعر بگذاريم.
وي اظهار داشت: شعر واقعي از اعماق تاريك و در عين حال پر نور و سرشار از ايمان انسان به انسان زاييده مي‌شود.
اين شاعر مي‌گويد: در نسل جوان بارقه‌هايي از شعر مشهود است كه روزي جامعه را از ترس، ترديد و اشتباه نسبت به خود، نجات مي‌دهد.
آتشي، شعر را از بازي‌هاي زباني بدون مايه و از زبان بازي‌شعر جدا دانست و افزود: شعر با كشف افق‌هاي و قابليت‌هاي ذهن آدمي زنده وپويا مي‌ماند و از بازي‌هاي زباني بدون مايه يا به تعبيري از زبان بازي شعر حاصل نخواهد شد.
وي گفت : شعر از دل تئوري و دانش زباني زاده نمي‌شود و شعر بايد قبل از هر چيز شعر باشد و اهالي ادب و هنر آن را بخوانند و لذت ببرند.
آتشي تاكيد كرد : ما در برابر هيچ حادثه‌اي در اطرافمان نمي‌توانيم بي تفاوت باشيم، شيوه و شگرد برخورد ما با جهان عوض شده و حاكمان جهان كه بسيار نيرومند تر از ما هستند در هر ثانيه مرگ مي‌فروشند تا برده بخرند، برده‌اي كه مي‌تواند يك ملت باشد.
وي افزود : ما و شعر ما بايد روحي در مردم بدمد تا از برده شدن متنفر باشد، انسان وقتي روح متعالي پيدا كرد ديگر به سمت خريداران برده نخواهد رفت.
"شاعر با زبان در خور، ساده و ژرف انديش، چهره‌هايي زيبا در برابر آدم ها ترسيم خواهد كرد".
به گفته اين شاعر، شعر از تقيد به زمان، حوادث و چالش‌ها بوجود مي‌آيد زيرا وقتي زمانه در اوج دگرگوني و آغاز گذار از يك برهه به برهه نامعلوم بعدي است پرسش‌هاي بزرگي را پيش روي شاعران مي‌گذارد و قوي ترها ناگزير به پاسخ‌هاي بزرگ هستند.
"مشكل بسياري از كنجكاوان و پرسشگران اين است كه شعراواخر دهه ‪ ۵۰‬را با شعرهاي دهه‪ ۳۰‬و ‪ ۴۰‬مقايسه مي‌كنند به اعتقاد من زمان اين نوع داوري ها شعر تمام شده است".
"نسلي كه دردهه ‪ ۵۰‬چشم برشعر مي‌گشايد هيچ حافظه‌اي از سال‌هاي پر هياهوي مورد نظر ندارد اما اين نسل بالاخره شاعر دارد شاعري كه چيزي ملزمش نمي كند تا آرش كمانگير به وجود آورد.
آتشي گفت : اغلب آدم‌هاي شعرهاي "اخوان ثالث" وشخصيت‌هاي شعري "احمد شاملو" يعني "وارطان‌ها" ديگر محلي از اعراب ندارند و براي شاعران جوان دهه ‪ ۵۰‬جز خود شعر هدف ديگري نيست از اين جهت به دامن شعر و زبان آن آويخته، با آن كلنجار مي‌روند".
وي افزود : نخستين كسي كه در همان بحبوحه شعر اجتماعي، در برابر آن رويكرد قد علم كرد "يدالله رويايي" بود كه يكي از نخبگان شعر نيمايي است.
"او شعر خود را بوجود آورد شعري دشوار و عميق كه پيروانش نتوانستند به او برسند".
به گفته آتشي، شعر، هنري شخصي است و ازجان نيرومند ياناتوان شاعر مايه مي گيرد و نيرومندهااز هيچ، همه‌چيز مي‌سازند و ناتوان‌ها به بازي سرگرم مي شوند.
"شاملو نيزنسلي را پرورش داد كه ميوه‌هايش كساني چون "هوشنگ چالنگي" و بعدها"هرمز علي پور"،"بيژن الهي"،"سيروس رادمنش" و نسل بعدازاينها بودند.
"آنان شاعراني هستند كه كه شعرهاي سپيدشان هيچ ربطي به شعر شاملو نداشت و مي‌توان گفت از ميراث‌گذاران شعرهاي دهه ‪ ۶۰‬و ‪ ۷۰‬شدند.
وي گفت : اين شاعران سرشار از بارقه‌هاي نابغه‌شدن،هستند اما در اين عرصه شما درپي آن قهرمان يا به قولي غول‌ها نگرديد آن دوران تمام شده و جهان و ايران از درون عوض شده‌اند.
"منوچهر آتشي" در سال ‪ ۱۳۱۲‬در روستاي دهرود بخش بوشكان بوشهر در جنوب كشور چشم به جهان گشود.
وي كتاب‌هاي شعر"آهنگ ديگر"در سال ‪ ۱۳۳۹‬و "آواز خاك" در سال ‪ ۱۳۴۷‬را توسط نشرنيل،"ديدار در فلق" درسال ‪ ۱۳۴۸‬نشراميركبير،"برانتهاي آغاز" توسط دنياي كتاب، "گزينه اشعار" سال ‪ ۱۳۶۵‬و "وصف گل سوري" را در سال ‪ ۱۳۷۰‬توسط نشر مرواريد منتشر كرد.
**پژوهش در ادبيات
منوچهرآتشي معتقداست آنچه ادبيات ايران را دچار وقفه و سكته‌هاي مكرر كرده نداشتن سنت پژوهش ادبي در سابقه ادبي كشور است.
وي گفت: پژوهشگر ادبي هيچگاه ادبيات گذشته خود را مورد تحقيق ونقد قرار نداده است اين در حالي است كه پژوهش ارزشمند با نقد همراه است.
وي با مهم خواندن نقد ادبي افزود: نقد با نگاهي موشكافانه اثرادبي را بررسي و در پي يافتن آثار مثبت و منفي است.
"آنچه در ادبيات غني ‪ ۱۴۰۰‬ساله اخير ما به عنوان يك ضعف عمده به چشم مي خورد، نبود نقد ادبي است به طوري كه در كتاب چهار مقاله عروضي و "شمس قيس رازي جنبه‌هاي بديعي شعر توضيح داده شده و در اين توضيح وزن و قافيه ملاك سنجش بوده بود."
آتشي، گفت: هنگامي مفهوم يك شعر با جامعه ارتباط برقرار مي‌كند كه شاعر در سرايش شعر به پژوهش و تحقيق نيز به عنوان يك امر مهم توجه كرده باشد و ما از طريق پژوهشگر متوجه مي‌شويم كه در گذشته چه جريان‌هاي انساني و مادي وجود داشته است.
"نسل امروز اتصالي با گذشته در خود نمي‌يابد و در پي يادگيري فن‌هاي تازه از سرزمين‌هاي ديگر است در حالي كه پژوهش و نقد مي‌تواند به جوان اين مساله را تفهيم كند كه بابريدن از بدنه اصلي فرهنگي خود نمي‌تواند يك اثر خلاقه ادبي خلق كند." وي به فقدان نگاه جامعه شناسانه به ادبيات و هنر اشاره كرد و گفت : در ‪ ۱۴۰۰‬ساله اخير پژوهش‌هاي جامعه‌شناختي كه مجهز به نگاه علمي‌باشددر ادبيات و هنر كشور وجود نداشته و آنچه موجود است، برگرفته از نمونه‌هاي "مقدمه" ابن خلدون و "سياست نامه"ها از آثار "نظام الملك" و "خواجه نصير" است.  وي با تاكيد براينكه در گذشته به جز موارد استثنايي پژوهشي وجود نداشته، افزود: امروزه اغلب ادب آموخته‌هاي جوان در پژوهش ادبي بويژه در زمينه شعر از نقد و پژوهش‌هاي جديد غربي استفاده مي‌كنند كه اين امربه‌جهت ناهمخواني فرهنگ ايران و غرب نتايج مفيدي عايد عرصه ادبيات شعري كشور نكرده است."
"پژوهشگران ادب آموخته از غرب، در اجراي آموخته‌ها و استفاده از آنها در ايران، متوجه‌اين مساله نيستند كه آنچه به نام شعر و ادب در اين كشور وجود دارد با گذشته، تاريخ و سنت اين مرز و بوم مرتبط است و بايد اين موارد را در حيطه كار پژوهشي خود اتخاذ كنند."
از ديدگاه آتشي، در جامعه امروز ايران زماني مي‌توان يك كار پژوهشي زنده و سازنده صورت داد كه پژوهشگر در كار خود به طور كامل با روحيه مردم كشور و سرزمين‌اش آشنايي داشته باشد.
"پژوهشگر بايد روحيه و خلقيات مردم در دوره‌هاي مختلف ادبي‌مثلا در دوره‌اي كه"سبك خراساني" درادبيات رواج يافته و يا وضعيت مردم دردوره "سبك عراقي" را بشناسد".
"پژوهش ادبي نشان مي‌دهد كه در ادبيات قديم آدم‌ها محاسباتي رو در رو داشته‌اند و شع�

 

IranPoetry.com/Hadi Mohammadzadeh/©2004-2010 • All Rights Reserved
بازنشر اينترنتي مطالب اين سايت با ذکر
آدرس دقيق بلامانع است