تماس با  ماگفتگو  و  مصاحبهمقالاتنقد ادبیداستان ایرانداستان  ترجمهشعر  ترجمهمعرفی شاعرشعر  معاصراخبار ادبیصفحه اول
آدرس ايميلتان را وارد کنيد تا خبر هاي ادبي برايتان پست شود

نشاني ما

iranpoetry(at).gmail.com

 



 


November 11, 2005 12:42 PM

شب طولاني يك شاعر

«شب‌گرفتن ماه» شب طولاني يك شاعر


مجتبي حبيبي


زندگي‌نامه داستاني حكيم ابوالقاسم فردوسي را محمدرضا سرشار (رهگذر) از روي يك اثر تاجيك پرداخته است كه كاري ارزنده در عرصه نماياندن مفاخر ملي كشورمان است كه بايد از داشتن‌اش به خود بباليم و از او درس زندگي بگيريم. نامه‌هاي برجاي مانده از «ونسان ونگوك» نقاش هلندي كه از روي فقر در خيابانهاي آمستردام مرد. نامه‌هاي علي‌اكبر دهخدا كه در غربت استانبول و سوريه روزهاي تبعيد ستم طاغوتي را در نهايت فلاكت تاب مي‌آوردند هركدام نقاشي جاودانه زمانه جاهلي، غم غربت «نه! گفتني» در هميشه تاريخ ماندگار است. بپذيريم كه حكم اين است» ديگران كاشتند و ما خورديم...» و زندگي فردوسي شاعر شيعي در زير پرتو ماه شيفتگي به خاندان حضرت علي(ع) كه بر دلش تابيده بود هجرانها و حرمانهايش را رقم زدند چرا كه او نتوانست چون فرخي و عنصري و... شاعر، همچون ميمندي سياست‌مدار يا فقهي سست‌عنصري چون محمشاد به انكار ايمان برآيد و موقعيت و جاه و مال بيابد.
كتاب «شب‌گرفتن ماه» زندگي‌نامه داستاني حكيم ابوالقاسم فردوسي تلخيص، گردانيده و در مواردي درواقع بازپردازي محمدرضا سرشار (رهگذر) داستان‌نويس، ابعاد مختلفي از پايداري بر سر ايمان، رنجنامه زندگي يك ا‌َب‍َرشاعر و سخن‌سرا، كسي كه فراتر از منطقهاي دم دستي ثابت كرد كه مي‌توان هم دوستدار ائمه اطهار بود و هم يك ميهن‌دوست غمخوار هم‌ميهنان. نگاه زندگي‌نامه‌نويسي، نگاه تاريخي، نگاه داستاني و چند منظر ديگر در اين كتاب در كنار هم، ممزوج هم بر روي صفحه‌هاي سفيد كاغذ جان گرفته‌اند. اما وجه بارز نثر و محتوا بر كفة نگاه داستان‌نويسي محمدرضا سرشار سنگيني مي‌كند كه نوجوانان و جوانان را به‌عنوان مخاطبان سي ساله آثارش به خوبي مي‌شناسد. بر اين مبنا كه نگاه عاطفي چيره بر نگاه تاريخي اغلب سرد و ساكن مرسوم از اين نوع ادبي به كار رفته است.
در لابلاي سطور، خواننده جواني خود را با فردوسي در محيطي پاك در دل طبيعت در دهي كوچك به نام «باژ» از توابع توس آغاز مي‌كند. با او به تاريخ پيش از سلطه غزنويان و ديگر تركان وحشي استيلا يافته بر ايران قرن سوم هجري در خود مشاهده مي‌كند. خواننده با رازها و رنجهاي به بار نشسته از تولد تا بلوغ و بر شدن از ميراي را لحظه به لحظه دروني شده در خود مشاهده مي‌كند. فصلهاي كوتاه با نثر روان در خواننده اين حس را برمي‌انگيزد فرزانگي خود را در حيات فردوسي بيدار كند و حكيم درويش عبا بر دوش را در قامت نادرترين و تكرارناپذيرترين فرزند تاريخ و حماسه‌سرايي حيات نويافته ببيند. دوست داشته باشد قهرمانش از دام سلطان برجهد. بتازد و شب هنگام چون ماهتاب بتابد. تا با نور دانش و تجربه‌هاي اصيل روشنايي بخشد.
كار نگارش اين كتاب شيرين و شيوا عملي در طول كار خود حكيم فردوسي است. اين اثر، چيزي نيست مگر ذره ذره فردوسي را زيستن، شرايط زندگي و زماني او را پرداختن تا رساندن به كتابي به نام «شب گرفتن ماه»؛ كه بايد به نام يك ايراني و شيعه دوازده امامي، آن را بارها خواند، غمگين شد، فرياد فروخورده بركشيد، در دل لرزيد، و دانست آنچه به رسم ميراث نياكان به دستمان رسيده، با چه قيمتي بوده است.
به رغم اينكه با عناوين ويژه‌نامه، درآمد، پژوهش در احوال و روزگار و... چه ايراني و چه خارجي از فردوسي و درباره فردوسي خوانده‌ايم، شيريني اين بيان در «شب گرفتن ماه» حديثي ديگر است. آنچه در سطور بالا مورد تأكيد قرار داده شد كه كار پرداختن «شب گرفتن ماه» در سنج و سامانه كار خود حكيم فردوسي است بياني از سر شور عاطفي و ذوق‌زدگي كودكانه نيست. كافي است به ياد بياوريم عظمت كار و منزلت شخص حكيم فردوسي كه يك دهه بعد از انقلاب به ورطه فراموشي سپرده شد و در دهة دوم به چالش نثري كه شاملو به راه انداخته بود دچار گشته بود. اين كتاب («شب گرفتن ماه» چاپ اول 1377 و چاپ دوم 79) بعد از آنكه حريفان دغا ـ از لوس‌آنجلس‌نشينان و معركه داغ نگه‌دارندگان در سالهاي 69ـ70 يعني گروه شبه‌روشنفكري پيرامون مجله آدينه داشتند و چنان در بوقها دميدند كه سرها را به درد آوردند، منتشر شده است. يعني قاطع‌ترين و گوياترين جواب به آنهايي كه به هر دو دليل مردم را از معمار ادبيات فارسي محروم كرده بودند.
در آدينه شماره 72، مردادماه سال 71 (مصاحبه در زمستان 70 انجام گرفته بوده است) در پاسخ سؤالهايي با شاملو مطرح مي‌كنند. ازجمله: «سخنراني شما دربارة جعل در تاريخ بازتاب گسترده‌اي پيدا كرده است و به‌ويژه آن بخشي كه به موضوع ضحاك و كاوه پرداخته بوديد بحثهاي گوناگوني را برانگيخت. گروهي بر‌آنند كه بررسي اسطوره و تاريخ دو شيوة متفاوت مي‌طلبد و گروهي هم انتقاد از فردوسي را حمله به فرهنگ ملي تلقي كردند. به نظر شما روشنفكر معاصر با نگاهي متناسب زمانه چگونه بايد ارزشها و ضدارزشها كساني چون فردوسي را بسنجد و با چه معيارهايي بايد به درك درستي از تاريخ دست يابد؟»
شاملو وابهايي چنان سفسطه‌گرانه و چندپهلو مي‌دهد كه گويي آن‌همه جنجال و جسارت به مقدسات ملي و فرهنگي، جنجالي از روي تنوع‌طلبي و تفريح بوده است. او مي‌گويد: «فردوسي آقا؟ فردوسي؟ اي‌واي! به فرهنگ عزيز و مقدس ملي، به شناسنامه ملتي چنين و چنان از طرف شخص معلوم‌الحالي كه دشمن هر چيز ايراني است حمله شد! وقتي قرار نيست معلوم باشد چي مقدس است و چي مقدس نيست، اتهام «توهين به مقدسات» در يك كلام «پرونده‌سازي» است.»
شاملو ادامه جواب را به سوالها تبديل كرده، به محاكمه بوستان «باب هشتم» و مثنوي «مرد هوشمند» مي‌كشاند. فراموش نكنيم كه شاملو هم به تنهايي از دانشگاه بركلي آمريكا مبادرت به آن جسارت نورزيده بود. اشخاصي چون علي پاشايي، عبدالعلي دستغيب و دكتر در سنگ نوشته‌شناسي... او را همراهي مي‌كردند. جالب توجه است در همان ماهها و سالها مذاكرات هياتهايي سياسي ايران و عراق تحت سرپرستي سازمان ملل بر اجراي قطعنامه 598 سازمان ملل در جريان بود. آقاي ملكي از وزارت امور خارجه كه در ميان هيأت ايراني بوده است در خاطرات خود با ويژه‌نامه همشهري تابستان سال 81 مي‌گويد: «گفت‌ووي طرفين خطاب به دبير كل سازمان ملل بيان مي‌شد. طارق عزيز سرپرست هيأت عراقي با ادعا بر روي عربي بودن شط‌العرب، رودخانه مرزي تأكيد داشت. وقتي جواب ما را كه رودخانه ايراني است و نامش اروندرود است شنيد، يكه خورد. و ما با خواندن بيتي از شاهنامه فردوسي آن را اثبات كرديم و...»
به محتواي كتاب «شب گرفتن ماه» و نثر و تمهيدهاي داستاني صورت‌گرفته در آن بپردازيم. پيش از هر نوع تقسيم‌بندي به وجه داستاني تاريخ نگاشت شخصيتي بپردازيم كه نمونه‌هايي مشابه آن، در احوال بزرگان و مفاخر ملي و اسلامي زيادي در طي سالهاي گذشته چاپ و به بازار نشر عرضه شده است. ويژگيهاي خاص و مزيت برتر آن از نظر داستاني و تاريخي، هردو است. اين مهم از آنجا ناشي مي‌شود كه گرداننده و تلخيص‌گر و در مواردي بازپرداز اين اثر، سالها در آفرينش اين نوع ادبي كوشيده و با ممارستهاي فراوان، تجارب گرانسنگي به دست آورده است. وي داستان زندگي پيامبر اسلام(ص) را در چندين جلد براي گروههاي سني حدود پانزده سال نوشته و به بازار نشر روانه كرده است. همچنين رمان دوجلدي «آنك آن يتيم نظركرده» كه شامل حدود دويست سال تاريخ مكه و مدينه پيش و پس از تولد پيامبر اكرم را در سه نسل متوالي مي‌شود با مهارت و توانايي ويژه نوشته و به بازار نشر ارائه كرده است. همه اين ممارستها و با چندين ده كتابهاي داستان ويژه نوجوانان و مجموعه داستانهاي بزرگسالان، پشتوانه كاري او بوده است.
در مقام مقايسه اين كتاب با ديگر كتابهاي داخلي و خارجي داستان «صدرالمتأهلين كه به زندگي و افكار و انديشه‌هاي ملاصدراي شيرازي مي‌پردازد و در داستانهاي ترجمه‌شده «سه آهنگساز» اثر رومن رولان با ترجمه محمد قاضي قابل قياس و همسنگ است. مطالعه اين كتاب مي‌تواند سرمشق خوبي براي آن دسته از نويسندگان جوان و كم‌مهارت باشد كه زندگي‌نامه‌نويسي شهدا و مفاخر اسلامي و ملي را موضوع كار خود قرار مي‌دهند.
در زندگي داستاني شخصيت تاريخي، زماني نويسنده موفق است كه بتواند خواننده را با شخصيت مورد توجه كانوني با همه ويژگيهاي زماني و مكاني‌اش همراه سازد. همذات‌پنداري حاصل شده در صفحه‌هاي اوليه كتاب براي خواننده، پيگيري كل كتاب را با همه تأثيراتش ـ از روحي و عقلي ـ باعث مي‌شود. «شب گرفتن ماه» با فصل‌بنديهاي كوتاه و با نثر پالوده و روان، كنجكاوي و علاقه‌مندي به اينكه «بر سر فردوسي چه مي‌آيد» را تحريك مي‌كند. فصل‌بنديهاي كوتاه در ميان نويسندگان، بيش از همه در آثار داستاني تولستوي بزرگ ديده مي‌ِود كه سرعت حركت و انتقال از صحنه‌اي به صحنه‌اي ديگر را شتاب مي‌بخشد. اين هم يكي ازم واردي است كه براي خوانندگان جوان و تازه‌كار كه شوق نويسندگي هم دارند مي‌تواند مثمر ثمر گردد.
تنظيم حوادث زندگي شخصيت اول بر محور زير و بم و فراز و فرود، چنان‌كه موسيقي با نتهايي از آن‌همه نوايي خلق مي‌كند، است.
يك ويژگي كتاب «شب گرفتن ماه» از آنجاست كه به دور از كسالت‌آوري كتابهاي تاريخي نگارش يافته است. از اينجاست كه نويسنده و در پس پشت دنياي داستاني مي‌ايستد. گويي فيلمي خوش‌ساخت فردوسي قهرمان را از سستي و بلنديها مي‌گذراند. ضعفهاي نوعي آدمي داشتن از قبيل وابستگي «خويشاوند، وابستگي به نعمات زندگي، شادي و غم داشتن و نمايش آن در فصلهاي مختلف، باعث مي‌شود هركسي آن را باور مي‌كند.
فراز و فرود زندگي شخصيتي فردوسي هم بسيار بوده است. نقش زن فردوسي «فاطمه بانو» يار و غمخوار و وفادارش، بسيار روشن و ملموس، با مهربانيها و روشن‌بينيهاي بارز او همراه است. همچنين پسرش هوشنگ، با سبك‌سريهايش يك‌بار ديگر اين حقيقت را به محك تجربه مي‌زند كه نبوغ ژنتيك نيست. نبوغ به‌طور كلي و در خصوص فردوسي بسيار بارز مؤيد اين ضرب‌المثل چيني است كه در پس هر لحظه موفقيت، هزاران تمرين و بردباري نهفته است. بودن مشاوري همچون ابودولف كه اشعار شاعر را با صدايي رسا مي‌خواند نمونه نوعي است كه دون كيشوت هجو شده آن را به نمايش مي‌گذارد.  فردوسي در باغ كوچك خود و در اتاق كارش سالهاي سال به باز پيرايي آثار شفاهي، شاهنامه منصوري و دقيقي و هر آنچه سينه به سينه از نسلهاي پيشين منتقل شده بود مي‌پردازد. نسخه كامل بعد از سي و ند سال ممارست ممتد به دست مي‌آيد. گرچه داستانهاي مستقل شاهنامه هريك بعد از به نظم كشيده شدن، نقل محافل و مجالس مي‌شدند.
اين حقيقت را بايد پذيرفت كه در دوره‌هاي قبل از رنسانس در اروپا و مشروطيت در ايران، نويسنده يا شاعر يا هر هنرمند ديگر، محكوم به اين بود كه يا در دربار پادشاهان باشد يا به نحوي با مراكز ديني هر جامعه‌اي مرتبط باشد. همين مرتبط بودن هم به‌طور معمول سر به يك مركزيت مي‌برد كه همانا مراكز ديني و حكومتي در عرض هم و يا با هم بودند. در ايران قرن سوم هجري كه غزنويان خود را حكومت ديني مي‌دانستند اين د مركز يكي بود. اين نوع مركزيت در تمدنهاي آن روزگاران، يعني در روم و يونان هم به همان شكل بوده است. تضاد حل‌نشدني بين فردوسي و حكومت مركزي يا حكومتهاي كوچك‌تر ايالتي وابسته هم، از آنجا ناشي مي‌شد كه او شاعر شيعي معتقدي بود، و حكومت مركزي ايالتهاي پيراموني، همه در اختيار تركان سني مذهب بود. از آنجايي كه فردوسي هم هرگز برخلاف اعتقاد خود و او به ظاهر و از روي تقيه تن در نمي‌داد، مشكل همچنان پابرجا بود و تشديد مي‌شد.
هر هنرمند و شاعري ناگزير از نشر آثار و انديشه خود است، و فردوسي هم ناچار به دنبال كوچك‌ترين روزنه‌ها بود كه بتواند با امكانات يكي از امرا و سلاطين، به خواسته مادي و معنوي‌اش برسد. ديگر شاعران معاصر هم از سر چاكرمنشي از يك سو و هم سلوك بودن با حكومتها از سوي ديگر، مشكلات چندگانه  فردوسي را نداشتند. نوع اشعار فرخي و عنصري كه بيشتر شامل مدايح بود تضادي بين آنها و غزنويان به وجود نمي‌آورد. درحالي‌كه فردوسي به‌رغم داشتن استقلال رأي و همدردي با مردم رعيت و شيعه بودن، در عرصه شعر و سخن هم به جنگ زمانه‌اش رفته بود. او با شاهنامه‌اش به جنگ تفرعن و برتري‌طلبي نژادي اعراب برخاسته بود. خوب و بد شاهان و پهلوانان را با برترين نظم بيان كرده، به نصيحت حاكمان پرداخته بود.
كتاب ««شب گرفتن ماه» يك كتاب تاريخي است. به دليل آنكه آنچه بر فردوسي و مردمان شيعي مي‌رفت و خراجهاي سنگين حكومتي، چپاولهاي وحشيانه و... ، همه در تاريخ و آثار تاريخي ثبت شده است. اما كتاب داستاني است. از اين منظر كه عالم دروني فردوسي و رقباي چشم‌تنگ او را هم برملا مي‌سازد. داستاني است كه تعليقهاي لازم را با محوريت عشق و مرگ، به تناوب به كار برده است. پردامنه است و فردوسي را در ظرف زماني و مكاني دوران او به نمايش درمي‌آورد. با او سفرهايي به هرات، عراق، غزني، كابل، آمل و توس شروع مي‌كند و به پايان مي‌رساند. داستاني است از اين منظر كه همچون نويسندگان مدرن و سينماگران صاحب مؤلفه‌هاي جهاني، ماجرا را از اتاق كار  فردوسي در باغش آغاز و بعد از حدود چهل سال،‌در همان اتاق پايان مي‌دهد. حاشيه پردامنه‌اي از زندگي نزديكان فردوسي را در بر مي‌گيرد و در آن دختر و پسر فردوسي از جواني به ازدواج و بچه‌دار شدن و باليدن مي‌رسند. شخصيتهاي خوش‌طينت نظير اسفراييني وزير، اسماعيل صحاف، ماهك مشاور پدر محمود غزنوي، ابودولف و پسرخوانده‌اش بابك و... با رفتار و كردارهاي مثبت خود ظهور مي‌يابند. شخصيتهاي جاه‌طلبي چون ميمندي به وزارت رسيده، از جاسوسي كردن محمشاد فقيه نان به نرخ روز خور، ملاگرگاني كه ايمانش به بهانه بند است و دهها فرد ديگر را با منشهاي رياكارانه‌شان مي‌نماياند. داراي خط دراماتيك گريزناپذير از كميت شاعر صرف بودن به كيفيت شاعر همه عالمها و آدمها شدن است.
تنش از زماني شروع مي‌ِود كه فردوسي با شاهنامه‌اش خواهان انقلابي در فرهنگ و ادبيات مي‌شود. پس قانون جبر دراماتيك گريزناپذيري بايد انجام پذيرد. ديگر كشتن، تبعيد كردن، خوار كردن، كم‌التفاتي كردن ميمنديهاي وزير، ملك‌الشعراي عنصري، استبداد رأي سلطان محمود، نمي‌تواند فردوسي شاهنامه‌دار را به دهقاني چون هزاران دهقان در توس يا در هر كجاي ايران برگردانند. نيروها در كيفيت به برابري نسبي رسيده‌اند. نام فردوسي در مقابل نام سلطان محمود جِرم دارد، و چون جِرم دارد، ج‍ُرم هم دارد. چنان‌كه مي‌بينيم نواده حاكم طبرستان در آمل پول نوشته‌هاي آخرين فردوسي را مي‌پردازد اما آن نوشته‌ها را به آتش هم مي‌سپارد.
در همه سفرها و سالها؛ فردوسي را همچون غزالي با تاج شاخي از زيبايي و فر‌ّ و شكوه ـ شاهنامه ـ كه آلت قتاله‌اش نيز هست و سرانجام سر او را در دام شاخه‌هاي جنگل جلادان گرفتار مي‌سازد، به تماشا مي‌نشينيم. گويي بايد سالها مي‌گذشت تا از تبار سخن و انديشه و فرياد، خواجه حافظ شيراز شرح حالش را بسرايد: «بلبلي برگ گلي خوشرنگ در منقار داشت / وندر آن برگ و نوا خوش ناله‌هاي زار داشت / گفتمش در حين وصل اين ناله و فرياد يست / گفت ما را جلوة معشوق در اين كار داشت.»
با اين‌همه احوالي كه برشمرديم بازنمايي فردوسي در آن شرايط زماني در اين زمان، خود كاري بزرگ است. آن‌همه مظلوميت بالتبع از روي معصوميت، مي‌تواند در هر زمان و مكان، براي مردمي با هر زبان و مليت متأثركننده باشد.
در شيوه روايت داستان زندگي فردوسي و جان يافتن افسانه‌ها و اسطوره‌ها، به دست او گويي گوش تراژيك زمانه هم آنها را مي‌شنيد و جنگهايي را مي‌ساخت كه در آن نه لشكريان فريدون و كاوه بر ضح‍ّاك ماردوش پيروز مي‌شدند، بلكه پيرمرد سراينده، به كارزار تنظيمي مثالي براي خود در واقعيت پيش روي، تن مي‌داد. مهرگان را به مردمان تيسفون درس مي‌داد و ابوصالح حاكم بر اطراف فرارود تحسينش مي‌كرد. اميراني آزاده همچون اميرحسين قتيب منتش را داشتند و حسودان كينه‌هاي حقارت دلشان را تسلي مي‌دادند.
سفر بزرگ فردوسي زماني آغاز شد كه او به همراه ابودولف نق‍ّال اشعارش و بابك پسرخوانده‌اش با قافله بازرگاني خراساني به سوي غزني، جايي كه سلطان محمود شاه‌كلي امپراطوري پايتخت خود را قرار داده بود پيش آمد. ديدار فردوسي هنگام گذر از هر منزلي، در شهرها و روستاهاي بين راه، با دوستدارانش، به ترويج شاهنامه و ناموري خودش مي‌انجاميد. دستاوردهاي فردوسي حاكماني چون «آلتون تاش» حاكم هرات را به وحشت مي‌انداخت و كساني چون عنصري ملك‌الشعرا از حضور او وحشت داشتند. آنان مي‌دانستند در صورت موفقيت فردوسي ـ چنان‌كه در مناظره هم نمايان شد ـ هيچ‌كدام ياراي مقابله با او را در عالم ادب و سخن ندارند. پس دست به نيرنگها زدند و خاطر حاكمان مكدر را سياه‌تر هم كردند. اتهامهاي ناروا، از هرچه كه مي‌توانست به حذف حريف انجامد بر او باريدن گرفت. رافضي، دهري، قرمطي، اسماعيلي و... اتهامهاي او بودند.
در غزني فردوسي در منزل منشوري ساكن مي‌شود. نسخه‌اي از شاهنامه در اختيار عنصري و نسخه‌اي تقديم شده به سلطان محمود در دست او قرار مي‌گيرد. اقبال شاعر بر آن بوده است تا در هجرت بزرگش، همه دوستدارانش، از اسفرايين وزير گرفته تا اميرحسيني قتيب و ديگران، از با نيرنگ نيرنگ‌بازان از سمتها و بر كنار و امكانات و اختيارهايشان سلب و به زندان محكوم شوند و اموالشان به تاراج سخن‌چينان و سلطان برود. اما فردوسي كه در شاهنامه شصت هزار بيتي‌اش ستايشگر راستي و نيكي و بهروزي و بديني براي زمان خود و آيندگان بود، نمي‌توانست عالم بي‌عمل باشد. پس به‌رغم احتمال زير آزار قرار گرفتنها به ديدار اسفراييني در زندان رفت و از ميمندي تقاضاي ديدار حسين قتيب را كرد. و همان ادب به جاي آوردنها هم با عنوان دست داشتن در دسيسه‌ها با منصوبين سلطان محمود، اتهامي بر اتهامهاي پيشي ناو افزود، ميمندي وزير شده به جاي اسفراييني با مفتي دربار و بدگوييهاي شاعراني چون عسجدي و فرخي و عنصري دست به دست هم دادند تا سرانجام سلطان محمود با تكيه بر اتهامي ديگر كه فردوسي بيست هزار درم او را نپذيرفته بود حكم به دستگيري و به زير پاي پيلها انداختنش را مي‌دهد. فردوسي توسط پسر ماهك از حكم داده شده آگاه مي‌شود و سالي را در منازل دوستدارانش در اختفا به سر مي‌برد. در غياب او نامزد بابك را به ازدواج كس ديگري درمي‌آورند. فاطمه بانو، زن فردوسي، با غم دوري پيرمرد، در بستر بيماري مي‌ميرد. فردوسي را پس از اقامت كوتاه در منزل به طبرستان مي‌برند تا خارج از حوزه حكومتي مستقيم سلطان محمود در امان بماند. سلطان هم به تاراجهاي پياپي در هندوستان مي‌پردازد. زماني كه فردوسي به خانه‌اش برمي‌گردد تا در آن خانه بميرد، حسنك وزير حماقت سلطان محمود را در محكوم كردن فردوسي به او يادآوري مي‌كند. حكم آزادي و دلجويي سلطان، همراه با چهل هزار دينار براي فردوسي به وسيله فرستادگان سلطان محمود به توس مي‌رسد كه حكيم فردوسي مدتي پيش با دنيا و دنياداران خداحافظي كرده بود. آخوندهاي درباري كه همچنان در آن آگاهي بودند كه فردوسي از طرف سلطان مغضوب است، اجازة دفن جسد او را در گورستان نمي‌دهند. منيژه، دختر فردوسي، و ديگر دوستداران شاعر، جسد او را در اتاق كارش به خاك پذيرنده مي‌سپارند. منيژه از گرفتن چهر هزار دينار طلا امتناع مي‌كند. حاكم بعد از گرفتن اجازه از دربار سلطان محمود، آن پول را به مصرف ساختمان كاروانسرايي مي‌رساند.
«شب گرفتن ماه»، شب تاريكي بعد از فردوسي سر مي‌رسد. اما دنيا به كام ميمندي و سلطان محمود هم شيرين نمي‌ماند، و هريك از آنان در خواري و خفت پيان عمري در اين دنيا فرو مي‌روند. نفرين ابدي را در دنيا به جان مي‌خرند و نفرين حكيم، چنان‌كه سروده بد: «اگر باشد اين گفته‌ها ناصواب / بسوزان به آتش، بشويش به آب / گذشتم ايا سر در نيك راي / از اين داوري، تا به ديگر سراي / رسد لطف يزدان به فرياد من / ستاند به محشر، ازو داد من» به وديعه، براي دنياي بقايشان مي‌ماند. و زمان تأييد مي‌كند كه فردوسي در ارزيابي‌اش اشتباه نكرده بود كه گفته بود: «بقاهاي آباد گردد خراب / ز باران و از تابش آفتاب / پي افكندم از نظم، كاخي بلند / كه از باد و بران نيابد گزند / بسي رنج بردم بدين سال سي / عجم زنده كردم بدين پارسي / نميرم از اين پس، كه من زنده‌ام / كه تخم سخن را پراكنده‌ام.»
در پايان به بيان توصيفي و تصوير كردن برخي حركتهاي فيزيكي در شاهنامه، يكي بعد از ديگري، آنچنان كه بعدها ميكل‌آنژ در كارهاي حجم و پلاستيك خود در تنديس پرداخت، مي‌پردازيم: «كمان را بماليد رستم به جنگ / بغر‌ّيد مانند غر‌ّان پلنگ / پس آنگه به بند كمر در جنگ / كزين كرد يك چوبه تير خدنگ / خدنگي برآورد پيكان، چو آب / نهاده بر چار پر‌ّ عقاب / بماليد چاچي كمان را به دست / به چرم گوزن اندر آورد شست / ستون كرد چپ را، وهم كرد راست / خروش از خم چرخ چاچي بخاست / چون پيكان ببوسيد انگشت روي / گذر كرد از مهرة پشت اوي / چ زد تير بر سينة اشكبوس / سپهر از زمان دست او داد بوس.»
گويي تصويرهاي نوشته، ترسيم‌كننده عمل كارگردان و هنرپيشگان است. ضمن ياد خوش شادروان فردوسي به فراهم‌آورندگان داستان زندگي او هم بايد آفرين گفت كه در نماياندن مهم‌ترين چهره ادبي ايران زمين كوشيده‌اند.


منبع: سوره

 

IranPoetry.com/Hadi Mohammadzadeh/©2004-2010 • All Rights Reserved
بازنشر اينترنتي مطالب اين سايت با ذکر
آدرس دقيق بلامانع است