تماس با  ماگفتگو  و  مصاحبهمقالاتنقد ادبیداستان ایرانداستان  ترجمهشعر  ترجمهمعرفی شاعرشعر  معاصراخبار ادبیصفحه اول
آدرس ايميلتان را وارد کنيد تا خبر هاي ادبي برايتان پست شود

نشاني ما

iranpoetry(at).gmail.com

 



 


November 11, 2005 11:27 AM

سفر به سوي موعود/يوسفعلي ميرشكاك

 انسان آزاد
كودك روزگار تمدن تكنيكي، كودكي است فاقد خاطره، يعني كه در ميان امواج ازدحام نفوس، بار آمده و بزرگ شده است و به هيچ سرزمين و موطن خاصي، تعلق خاطر ندارد. هيچ‌گاه در تاريكي شب احاطه نشده يا در روشناي روز، خود را در دشت يا جنگل يا كوه گمشده و تنها مانده، احساس نكرده است. بي‌كسي يا كس و كار داشتن يا به‌عبارت ديگر تعل‍ّق به قومي خاص يا فقدان آن براي كودك اين روزگار، تجربه‌اي است كه درش نيامده و نخواهد آمد، هم از اين‌رو افق فراروي كودك و نوجوان عصر تكنيك، افقِ انسان آزاد و فارغ از تعل‍ّق است. من حتي مي‌خواهم به خود جرئت بدهم و بگويم كه در دهه‌هاي آينده، ما با انسان فارغ از اخلاق (اعم از نيك و بد) روبه‌رو خواهيم بود كه به‌علت فقدان هرگونه خاطرة اخلاقي، خود را به هيچ كيش و آييني متعلق نمي‌داند؛ مگر به آنچه خود برمي‌گزيند. اين انسان، مهارناپذير است و هرچند احتمالاً كاري نخواهد كرد كه سركوبگران بازمانده از عصر ما (انسان محدود) را برانگيزد، اما در ساحت عهد با محدوديت نخواهد بود و كسي نخواهد توانست هيچ كيش يا اخلاق ويژه‌اي را به وي تحميل كند؛ اصولاً انسان آزاد كه مظهر كودك فاقد خاطره و تعل‍ّق است، انساني است كه جز فمينيسم، آييني نخواهد داشت. روزگار ما روزگار اومانيسم بود و هنگامي كه پا به عرصة پيري گذاشتيم با شيوع فمينيسم مواجه شديم و اين آيين تازه ما را از سر راه برداشت تا در حاشيه بنشينيم و در باب آن تأمل كنيم. مي‌توان هر كيش و آييني را به انتزاع نسبت داد يا به تجريد و آن را فاقد برومندي دانست، اما انكار كيش بازپسين ممكن نيست، زيرا مادر، زن، همسر، معشوق و نيازي كه به اين ساحت، در انسان وجود دارد؛ غير قابل انكار است. اكنون اين سؤال پيش مي‌آيد كه چگونه مي‌توان هم به «مذهب اصالت زن» (يعني فمينيسم) معتقد بود و هم عنوان «انسان آزاد» داشت؟ من بر آنم كه «انسان آزاد» وابسته به «مذهب اصالت زن» است و از اين پس، تمدن تكنيكي، مقهور اين دو پديده خواهد بود؛ زيرا تنها در مذهب اصالت زن است كه فارغ از هرگونه تعه‍ّد و مسئوليت، مي‌توان صورتي از تصو‌ّف را تجربه كرد كه تاكنون از دسترس جوامع بشري خارج بوده است. نفس و نفسانيت اساس و پاية تمدن تكنولوژيك و ذاتاً امري زنانه است. اگر به صور مختلف ابزارهاي تكنيكي بنگريم و در آنها تأمل كنيم؛ خواهيم ديد كه غالباً زنانه و در خدمت زنان هستند. زن تا پيش از فراگير شدن تمدن تكنيكي مجبور بود بام تا شام در خانه كار كند، يا براي تهية مايحتاج خانواده بكوشد، اما اكنون ابزارهاي تكنيكي در خدمت وي هستند و او فراغت آن را دارد تا به خود بينديشد و حتي خود را يكسره از تعلق به مرد و جهان مردانگي فروش كهن، آزاد كند. برخلاف تصور اغلب مناديان اين آيين، كار زن و مرد نه به تنازع، بلكه به غلبة زن منجر خواهد شد و مرد با رضا و رغبت به اين غلبه تن خواهد داد؛ زيرا عنصر مردانه، عنصري است غيرتكنيكي و تنها بخش اندكي از مردان هستند كه مي‌توانند با ذات تكنيك يگانگي پيدا كنند، در عوض زن ذاتاً تكنيكي است و به‌سادگي و سهولت با ابزارهاي تكنيكي كنار مي‌آيد و با آنها مأنوس مي‌شود و حضور آنها را در زندگي خود مي‌پذيرد.

گفته شد كه نفس و نفسانيت مقوله‌اي زنانه است و متعلق به قلمرو زنانگي، مرد از اين قلمرو، بخش اندكي را در اختيار دارد و بيشترين وجه وجود مرد، در قلمرو عقلانيت است، اما عصر تكنيك، نياز به عقلانيت را از ميان، برده است، در اين عصر روابط و مناسبات اجتماعي، فكري، اخلاقي، فرهنگي و هنري را، تكنولوژي سامان مي‌دهد، از اين‌رو نياز به مرد، تنها نيازي است در حد توليد مثل كه امكان ارتفاع آن نيز احتمال دارد. به‌هرحال در ساحت نفس و نفسانيت كه در روزگار ما، شيوع تام و تمام پيدا كرده جايي براي عقلانيت يا لااقل «عقلانيت مذكر» نيست و «عقل تكنيكي زنانه» براي سامان دادن به كارها كافي است و همين «كفايت نفساني» است كه روزبه‌روز عرصه را براي شيوع هرچه بيشتر «اصالت زن» آماده‌تر مي‌كند و مردان را آرام‌آرام به حاشيه مي‌فرستد تا به‌عنوان جنس دوم و حتي عنصر غير لازم و مزاحم، تماشاگر جولان عقلانيت تكنيكي زنانه باشند. در چنين عالمي، عنصر مذكر يا بايد يكسره خود را تسليم كند يا منتظر حذف شدن باشد، تكنيك ذاتاً متمايل به عنصر زنانه است و زن تنها موجودي است كه مي‌تواند در فضايي تكنيكي، فانتزي و فاقد هرگونه وجه طبيعي، به‌سر ببرد و پژمرده نشود، اما مرد در فضاي تكنيكي، رو به زوال مي‌رود. از اين‌رو در نبرد ميان انسان و تكنيك آنكه پيروز مي‌شود؛ عنصر زنانه است و تنها مرداني مي‌توانند در اين نبرد، پيروز شوند كه عنصر زنانه را به‌عنوان عنصر برتر بپذيرند و خود ويژگيهاي نفساني را جايگزين ويژگيهاي عقلاني كرده باشند. تمدن تكنيكي ثابت كرد كه مردان تمايل بيشتري به كاهلي و زنان تمايل افزون‌تري نسبت به كار و فعاليت دارند، به‌شرط آنكه كار و فعاليت، نفساني باشد كه در فضاي تمدن تكنيكي خودبه‌خود، كار و فعاليت بيشتر نفساني است تا عقلاني. اين فضا، فضاي رشد انسان محض يا انسان آزاد است، انساني كه نه با تعقل و پيروي از سنن و رفتن به راه نياكان، بلكه با نفسانيت و زير ساية مادر، زن، معشوق و... ، منش خود را انتخاب مي‌كند. مي‌توان گفت كه چنين انساني، بي‌ريشه و فاقد هويت است، اما نبايد فراموش كرد كه هم در تمدن تكنيكي و هم در مذهب اصالت زن، نيازي به ريشه و هويت نيست و آنچه مهم است؛ گذران زندگي است؛ فارغ از هرگونه تعل‍ّق و مسئوليت. به عبارت ديگر اكنون به‌راستي، جهان به‌سوي ماترياليسم (مذهب اصالت مادر) مي‌رود و از پاترياليسم (مذهب اصالت پدر) اعراض مي‌كند.

آنچه به واسطة شيوع فمينيسم روشن‌تر مي‌شود، افق انسان محض يا انسان آزاد است و اين انسان كه تقريباً هيچ پيشينه‌اي از نظامهاي روستايي (قومي و قبيله‌اي) ندارد و با پدرسالاري بيگانه است، مستعد موعودگرايي است و صد البته نه موعودگرايي پدرسالارانه كه به تأسيس حكومتهاي ستمگر و جابر ختم مي‌شود، بلكه موعودگرايي مادرسالارانه كه به عشق و آزادي فرا مي‌خواند. ما تا افق انسان محض چه مقدار فاصله داريم؟ نه آن مقدار كه بتوان از هم‌اكنون هرگونه پدرسالاري را به پايان رسيده و مرده اعلام كرد و نه آن مقدار كه پدرسالاري بتواند به تكاپوي خود آزادانه و بدون دردسر ادامه بدهد. هرگونه فعاليت پدرسالارانه از اين پس، توأم با دردسر و مزاحمت خواهد بود و هرگاه پدرسالاران بخواهند شدت عمل به خرج داده و رأي خود را پيش ببرند، گرفتار جنجالهاي بين‌المللي خواهند شد. افق انسان محض روزي باز شد كه مشرق‌زمين خواسته يا ناخواسته، به تقدير تكنولوژيك گردن نهاد، بدون اينكه از عواقب آن آگاه باشد. در مغرب زمين همين كه مرد در راستاي تقدير تكنيك باشد، بسنده است و نيازي نيست كه همراهي خود را با مذهب اصالت زن اعلام كند، اما در مشرق‌زمين، كار دشوارتر از اين است. زيرا مرد هنوز آمادگي آن را پيدا نكرده تا در تقدير تكنيك، منحل يا با آن همراه شود، به ناگزير چاره‌اي جز آن ندارد كه براي گشايش هرچه بيشتر افق انسان آزاد بكوشد؛ بدون آنكه سهم مردانة وجود را در نظر داشته باشد. افق انسان آزاد، خواه ناخواه باز خواهد شد و ضامن اين حتميت و قطعيت، تقدير تكنولوژيك و ذات زنانة اين تقدير است. در طول چند هزار سال، تقدير بشر، تقديري مردانه بود، زيرا اخلاق حدود مشخص و آيين و دين و مذهب و كيش هر قومي، رازي بود كه تنها همان قوم از آن سر در مي‌آوردند، اما با غلبة تقدير تكنولوژيك حدود اخلاق از ميان رفت و راز بودن آيين و كيش و... الغ، جاي خود را به رازگشايي مستمر داد و با پيروزي قطعي تقدير تكنولوژيك معلوم شد كه تمام آيينها و كيشها متضمن يك راز بيشتر نيستند و همة آنها به يك نقطة كانوني فاقد جنسيت فرا مي‌خوانند. اينكه چگونه مردسالاري توانسته است چند هزار سال پياپي اين نقطة كانوني را «مذكر» جلوه دهد، امروز چندان اهميتي ندارد، زيرا برج و باروي شبه‌مقدس «مذكرمحوري»، حتي در كوره دهات مشرق‌زمين فرو ريخته است و هجوم موريانه‌وار رسانه‌ها و به‌ويژه رسانه‌هاي ديداري، چيزي از عصاي آبنوس و مقدس باقي نگذاشته است. در شرايط كنوني،‌آنچه دائر مدار پيشبرد منش انسان محض است نه كنكاش در ديروز و پريروز، كه پرداختن به امروز است. انسان محض دريافته است كه كانون اصلي مادر است و بايد به ياري صلح مادرانه و عشق مادرانه شتافت. متأسفانه نحله‌هاي منحط مذهب اصالت زن با وجه مادرانة انسان محض مخالفت مي‌كنند و حتي شعار مي‌دهند كه حاملگي متضمن نوعي بردگي است و فراموش مي‌كنند كه طرح سيماي زنانة انسان محض معادل سيماي مادرانة اوست. شايد در روزگاري كه جلوگيري از حاملگي امكان نداشته است، بتوانيم رد پايي از تحميل در حاملگي پيدا كنيم، اما تقدير تكنيك راه بر هر گونه تحميل بسته است و واقعاً آنچه بر زن يا مادر تحميل مي‌شود از ناحيه حكومتهاي مرتجع و عقب‌مانده‌اي است كه حقوق زن و كودك را به‌عنوان حقوق محض نمي‌پذيرند. پيرو حقيقي آزادي، كسي است كه در صدد تمام حقوق انساني، به اين دو شأن قائل باشد: «الف: زن و كودك وي محترم‌ترين وجه وجود جامعه‌اند. ب: حقوق زن و كودك وي از هر حيث بايد تمام و كمال از طرف حكومتها پرداخت شود.

حقِ محض، حق ذاتي و طبيعي است و جوامعي كه اين حق در آنها محترم شمرده نمي‌شود؛ رسماً بر مدار بربريت مي‌گردند. عقب‌ماندگي جوامع مشرق‌زمين را در همين ساحت، بايد جست‌وجو كرد. زن از حقوق ويژه‌اي برخوردار نيست؛ بنابراين حاملگي وي، نحوي تحميل است هرچند كه زعم و خواست خود وي جز اين باشد. چه هنگام مي‌توان به مشرق‌زمين اميدوار بود؟ آن‌گاه كه هيچ زني در هيچ شرايطي كالا و متاع جنسي شمرده نشود، بلكه در وي به‌عنوان مظهر انسان آزاد (انسان محض) بنگرند. مسلماً تا چنين افقي فاصلة چنداني نداريم و در يكي دو دهة آينده، به‌جاي هزاران ژورناليست سياست‌زده و خودپرست، صدها متفكر خواهيم داشت كه در باب تقدير تكنيك، مذهب اصالت زن، مذهب اصالت مادر، زن و كودك و حقوق آنان تأمل و تفكر خواهند كرد و پيرامون «حقِ محض» مطلب خوهند نوشت. سياست‌زدگي بلوايي است كه خودبه‌خود خاموش خواهد شد، زيرا تقدير تكنيك و اصالت زن، آن را به حاشيه خواهند راند و نه‌تنها سياست‌زدگي، بلكه ديگر مواريث عصر پدرسالاري را، و راه را براي تفكر محض كه تفكر در باب اصالتهاست؛ باز خواهند كرد. تقدير تكنولوژيك، تقدير ساده‌اي نيست و به‌سادگي دست از سر بشر بر نخواهد داشت؛ آنچه در عرض يك قرن؛ چهرة تمام جهان را دگرگون كرده است، مسلماً تمام بشريت را در تمام ربع مسكون، وادار خوهد كرد كه دست از دواعي خودمحورانه و پدرسالارانه بردارند و به‌جاي نزاع بر سر منافع و مطامع خود؛ به تمام بشريت و نجات تمام بشريت بينديشند. و بشريت، نجات پيدا نخواهد كرد مگر آنگاه كه حقوق ذاتي و طبيعي، در صدر تمام حقوق جاي بگيرند. مشرق‌زمين تاكنون از قافله عقب بوده و علت العلل عقب‌ماندگي اين پهنه از جهان، سينه زدن ابلهانه و احمقانه گرداگرد علم پدرسالاري و «مذكرمحوري» بوده است. مذكر نمي‌تواند محور باشد مگر اينكه برق تمام جهان قطع شود و ديگر مظاهر تكنيكي و الكترونيكي ناگهان ناپديد شده و از ميان بروند. و چنين چيزي محال است. آيا مي‌توان در پي محال بود؟ هنوز هستند جانوراني كه در شرق و حتي غرب، كوركورانه سر در پي محال و احياي محال نهاده و خواهان غلبة مذكرسالاري هستند اما تقدير تكنولوژيك، راه بر آنان بسته است.

لازم است بر اين نكته تأكيد كنم كه تكنولوژي و تقدير تكنولوژيك لزوماً همراه و هم‌زمان نيستند. در مشرق‌زمين كم و بيش تكنولوژي حضور دارد، اما تقدير تكنولوژيك چنان كه بايد و شايد حاكم نيست، هنوز يكي دو نسل بايد دست و پازنان فاصلة ميان تكنيك و تقدير تكنيك را طي كنند تا راه براي ظهور انسان آزاد يكسره باز شود. به‌علاوه ممكن است گفته شود ميان موعودگرايي مبتني بر بشارات انبيا و تقدير تكنولوژيك جمع بستن دشوار يا محال است. من چنين نمي‌انديشم و تقدير تكنولوژيك را در ساحت موعودگرايي مي‌بينم، منتها موعودگرايي را از دايرة مردانگي‌فروشي بيرون قرار مي‌دهم و قائل به اين نيستم كه انبيا را در عداد پدرسالاران ببينم. انبيا همه موعودگرا بوده‌اند و به نقطة كانوني توحيد دعوت مي‌كرده‌اند كه فارغ از جنس و جسم است، بنابراين ستيز من با هرگونه نظر و منظر مردانگي‌فروشانه هيچ مغايرتي با موح‍ّد بودن من ندارد. به‌علاوه من معتقدم كه پاسداران اصلي ديانت حقيقي زنان بوده‌اند كه با مهر مادري، فرزندان را در ساحت عشق و مهر قرار داده و امكان باورمندي به توحيد را براي آنان فراهم آورده‌اند، اگر مهر مادرانه نبود، احتمالاً هيچ فراخواندگاه و پرستشگاهي در زمين برپا نمي‌شد يا دوام نمي‌آورد، مهر مادرانه بي‌شائبه‌ترين وجه عشق است و تنها محرومان از ين مهرند كه پدرسالاران و مذكرمحوران سرسخت از آب درمي‌آيند. آنكه از مهر مادرانه و زنانه سيراب شده باشد؛ به انسان محض بسيار نزديك است و در همه‌چيز و همه‌حال از منظر عشق و پرستش مي‌نگرد و به هيچ وجه ديكتاتورمنش نيست.

يكي از ويژگيهاي اصلي برآيند تقدير تكنولوژيك و اصالت زن، آزادمنشي و صلح‌جويي است كه از صفات انسان آزاد به شمار مي‌آيند. پذيرفتن تقدير تكنولوژيك يعني پذيرفتن دگرگوني تمام وجوه و شئون زندگي بشري و پذيرفتن اصالت زن، يعني پذيرفتن انسان به معني ماهوي لفظ نه به معني جنسي آن. جنس في نفسه هيچ مزيتي در بر ندارد. ماهيت انسان عشق است و هرجا و در نزد هركس كه عشق يافت شود، آنجاست كه بايد منتظر ظهور انسان آزاد بود، اگر من به دفاع از مذهب اصالت زن برمي‌خيزم به اين علت است كه مردانگي‌فروشي، ستم و بيداد خود را به غايت رسانده و جنس مذكر ظرفيت ستمگري خود را تمام و كمال به نمايش گذارده است، بدون اينكه در جنب آن، چيزي از مهر و عطوفت، نشان بدهد. تقدير تكنولوژيك، امكان ستمگري را از جنس مذكر سلب مي‌كند و او را وامي‌دارد كه در خود و امكانات خود تأمل كرده و آنها را مورد ارزيابي قرار دهد و از طرف ديگر زن را به فراتر رفتن از امكاناتي كه پدرسالاران براي وي معلوم كرده‌اند، برمي‌انگيزد. متفكر مؤظف است است كه در اين ساحت به دشمني با ارتجاع (پدرسالاري) برخاسته و جانب انسان آزاد را بگيرد كه در سه مظهر تجلي مي‌كند: مادر، كودك، زن.


منبع: مجله سوره

 

IranPoetry.com/Hadi Mohammadzadeh/©2004-2010 • All Rights Reserved
بازنشر اينترنتي مطالب اين سايت با ذکر
آدرس دقيق بلامانع است