تماس با  ماگفتگو  و  مصاحبهمقالاتنقد ادبیداستان ایرانداستان  ترجمهشعر  ترجمهمعرفی شاعرشعر  معاصراخبار ادبیصفحه اول
آدرس ايميلتان را وارد کنيد تا خبر هاي ادبي برايتان پست شود

نشاني ما

iranpoetry(at).gmail.com

 



 


May 31, 2005 01:09 AM

از درخت گفتن‏/ على داودى


 از درخت گفتن‏
      على داودى  
    نمى‏خواهم بگويم سيدحسن حسينى چه‏طور آدمى بود. چون رابطه‏اى با او نداشتم. حتى چند مورد ملاقات هم، سهمى در اين گفتار ندارد. اما مى‏گويم چگونه شاعر و هنرمند و منتقدى است. براى من حسينى هميشه معادل با «بودن» است. آنچه از هنرمندان مردنى نيست، همانا جوهر هنرى و شخصيت آنهاست كه حسينى خود صريح و بدون هيچ لفافه‏اى آن را بيان مى‏كند «بيشتر از آن‏كه قصد صنعت‏گرى داشته باشم و دل در گرو ايهام تناسبى كه نام "فرزدق" يا "لنگيدن" ايجاد مى‏كند و دهان صنعت دوستان را احياناً آب مى‏اندازد، حواسم به فرهنگ تشيّع بوده است و ادعاى شگرف و كمرشكن شيعه بودن! و آرمانى انديشيدن در سالهاى درد و داغهاى شخصى و اجتماعى كه چشم آرمان فرزدق را نيز ناكامل مى‏يابد و به كمتر از شهادت او در ركاب حسين(ع) رضايت نمى‏دهد» (طلسم سنگ، صفحه 61).
    از همين مختصر بيان او چند نكته قابل دريافت است:
 1- دل در گرو داشتن. مى‏فهميم كه با اهل دل طرفيم.
 2- تناسب نام «فرزدق» با «لنگيدن كميت». خبر از فضاى تخصصى او دارد.
 3- حواسم به فرهنگ تشيّع بوده است. اهل دلى يا بهتر بگويم اهل ادبياتى كه شيعه بودن در رأس شخصيت اوست.
 4- ادعاى شگرف و كمرشكن شيعه. همان شاعر شيعه مدعى.
 5- آرمانى انديشيدن در سالهاى درد و داغ. سير طبيعى شاعر، شيعه، مدعى، رسيدن به آرمان‏گرايى است.
 6- درد و داغهاى شخصى و اجتماعى. دو بُعد فردى و جمعى آرمان‏گرايى.
 7- شهادت در ركاب حسين(ع). جان كلام را مى‏گويد كه به كمتر از شهادت در ركاب حسين(ع) رضايت نمى‏دهد.
      
 كوه‏ها باهم‏اند و تنهايند،
 همچون ما
 با همان تنهايمان‏
    عده‏اى خوش ندارند كه قطعه‏اى از شاملو، سرفصل مبحث حسينى باشد. چرا كه به گمان آنها اين دو، دو جبهه مقابل هم‏اند. اما من با احترام به اين گمان - يا حتى يقين - عرض مى‏كنم از جهتى اين‏طور نيست.
    تعمد من در انتخاب آن نيز اشاره به اين مطلب است كه حسينى وابستگى به گروهى خاص ندارد. شايد دلبستگى داشته باشد. حالا چه عيبى دارد بسيارى او را از خود بدانند. او منحصر و محصور هيچ گروه خاصى نيست. او براى خودش سازمانى است. او قهرمان هيچ‏كس نيست. او تنها جوياى همان انديشه علوى است و اگر گاه سر از جمعى درآورده نيز، نتيجه همين آرمان‏خواهى است.
    پس به همان اندازه كه مخالف شاملوست، از مخالفان شاملو نيز زهرچشم مى‏گيرد. چرا كه حسينى انسانى بارى به هر جهت نيست. او تنهاست و اين تنهايى بيش و پيش از هر عاملى برآمده از شخصيت اوست. او ذاتاً منتقد است و با كمتر چيزى سر سازش دارد.
    حسينى شاعر است. اين تأكيد بر بديهيات حاصل اصرار خود حسينى است. از خلق نقدهاى فراوان گرفته تا ترجمه و تحقيق و تحليل و شعر و... و دست آخر وا نهادن رشته تغذيه و افتادن در پى معشوق ادبيات. تا اين‏كه خود را به‏طور رسمى به عنوان شاعر به اثبات رساند.
    شاعرى كه منتقد است و منتقدى كه شاعر. اين دو ويژگى آن‏قدر در هم تنيده‏اند كه يكى ب�

 

IranPoetry.com//©2004-2008 • All Rights Reserved
بازنشر اينترنتي مطالب اين سايت با ذکر
آدرس دقيق بلامانع است