تماس با  ماگفتگو  و  مصاحبهمقالاتنقد ادبیداستان ایرانداستان  ترجمهشعر  ترجمهمعرفی شاعرشعر  معاصراخبار ادبیصفحه اول
آدرس ايميلتان را وارد کنيد تا خبر هاي ادبي برايتان پست شود

نشاني ما

iranpoetry(at).gmail.com

 



 


February 25, 2005 04:23 PM

گفت و گو با عبدالعلي دستغيب

dastgheib.jpg


 پيرامون نقد ادبي
عباس يكرنگي


ـ نظرتان دربارة تأثير و نقش نقد ادبي در پيشرفت ادبيات و هنر چيست؟ به عبارت ديگر جايگاه نقد ادبي را در ارتقاي سطح كيفي آثار ادبي و هنري چگونه ارزيابي مي‌كنيد؟
طبيعي است كه آثار ادبي و هنري داراي ايهامها و دشواريهايي هستند كه خواننده و بينندة عادي ممكن است نتواند آنها را درك و دريافت كند. از طرف ديگر ممكن است كه ساختارهاي هنري داراي اشكالات معنايي يا اشكالات صوري و فرمي باشند، بنابراين اينجا نقد آثار ضرورت پيدا مي‌كند، يعني نقد ادبي و آثار هنري به همراه خود، نقد آن آثار را هم مي‌آورند و اين از لوازم و ضرورتهاي كار ادبي و هنري است. البته برخي از نويسندگان و هنرمندان كه داراي شم و ذوق نقدي بوده‌اند دربارة آثار خودشان هم قضاوت كرده‌اند و اين قضاوت آنها گاهي مربوط به ماهيت آثار بوده و تعريف از آثار و گاهي انتقاد از آن. برخي از نويسندگان از نوشته‌ها و آثار خود هم انتقاد مي‌كنند، نمونة بارز آن تولستوي نويسندة روسي است كه بعد از اينكه وارد سلوك عرفاني شد در كتاب “هنر چيست؟” از آثار بسياري از هنرمندان و نويسندگان، از جمله خودش انتقاد كرده، حتي از “جنگ و صلح” خودش كه يكي از بزرگ‌ترين رمانهاي جهان محسوب مي‌شود. در آثار قديمي ما هم انتقاد ادبي وجود داشته و علماي كلام و فيلسوفان و شاعران و نويسندگان از كار خود و ديگران انتقاد كرده‌اند و اين انتقادي كه در گذشته در آثار ادبي و هنري ما وجود داشته البته مدون نبوده و پراكنده بوده و افلاطون و ارسطو در يونان فن نقد ادبي را مدون كردند.
اما در نقد ادبي شفاهي و فلسفة ادبي كتبي وجود داشته است. يكي از بزرگان نقد ادبي به نام نتروپ فراي كه كانادايي است، مطلبي را گفته كه بسيار تازگي دارد، با اين عنوان كه: عموم هنرمندان دربارة نقد ادبي و هنري بدبين هستند و در دورة رمانتسيزم ناقد شعر و داستان را طفيلي مي‌دانستند و دليل آنها اين بود كه ناقد ادبي، محصول كار آنها را به صورت كتاب درمي‌آورد و تا حدودي از آن خودش مي‌كند و از اين راه امرار معاش مي‌كند. از طرف ديگر، چيزي به هنرمند و نويسنده نمي‌دهد. يعني فرض كنيد بسياري از آثار نقد ادبي به طوري جامع و مانع است كه خواننده لزومي به ارجاع متون نقد شده ندارد و آن را كافي مي‌بيند. و ناقد ادبي روي دست هنرمند و نويسنده بلند مي‌شود و پولي هم از اين بابت به دست مي‌آورد. بنابراين نويسندگان آن دوره، ناقد ادبي را طفيلي مي‌دانستند. “نتروپ فراي” در جايي ديگر مي‌گويد: متون ادبي در حاق مطلب خاموش هستند و اين ناقد ادبي است كه آنها را به صدا درمي‌آورد، يعني آن آواي خامش وي كه در متن وجود دارد ناقد ادبي آن را آشكار و بارز مي‌كند و آن را با صداي بلند براي ديگران توضيح مي‌دهد.
اين نكته براي من بسيار قابل توجه و جالب است. البته نقد يك جهت ديگر هم دارد و آن جهت شالوده‌شكني آن است. برخي ناقدان، انتقادهايي كه به يك متن يا يك شعر وارد
مي‌كنند در واقع تا حدودي تعرضي و تخريبي است، البته اگر اين نقد همراه با راهنمايي و رعايت جوانب متن نقد شده باشد مي‌تواند براي نويسنده آن اثر هم مؤثر باشد و به قول سعدي:
“تا متكلم را عيب نگيرند، سخنش كمال نپذيرد”
بنابراين همان‌طور كه گفتم نقد ادبي صورت كار ادبي است. يعني هر اثر ادبي همراه با خودش، لزوم نقد را هم ايجاد مي‌كند، حالا خواننده و بينندة عادي قضاوت ذوقي دارد نه قضاوت علمي. مثلاً مي‌گويد اين رمان را خواندم از آن خوشم نيامد يا از فلان شعر خيلي خوشم آمد و ... ولي ناقد ادبي اين را توضيح مي‌دهد كه شعر شاعر A از شعر شاعر B بهتر است يا اشتراك سعدي و حافظ در غزل چيست و كدام‌يك بهتر عمل كرده‌اند. اينها همه جزء وظايف ناقد ادبي است.
ـ نخستين بارقه‌هاي جدي نقد ادبي در ايران از چه تاريخي شروع شده است؟
در ايران نقد ادبي به صورت مدون از اواسط دورة قاجار شروع شد و پيشرو نقد ادبي در ايران دو نفر بودند، يكي فتحعلي خان آخوندزاده كه كتابي در نقد نوشته و ديگري ميرزا محمد ملك‌خان ارمني كه او هم نقد سياسي و اجتماعي مي‌كرد و بر آثار شاعران و نويسندگان آن دوره هم نقدهايي نوشته‌اند. در دورة مشروطه كساني مثل دهخدا، صادق هدايت، احمد كسروي، نيما يوشيج، ميرزا رضا خان كرماني و بعدها دكتر خانلري ناقدان خوبي بودند و نقدهاي ارزشمندي بر آثار تحقيقي و ادبي آن دوره نوشتند، ولي اينجا يك اشكال عمده وجود دارد و آن اينكه كساني نبودند كه كار اصلي خود را نقد ادبي قرار دهند. الآن هم اين اشكال وجود دارد، يعني فرض كنيد كسي وجود ندارد كه به غير از نوشتن نقد ادبي به كار ديگري نپردازد، مثلاً دكتر خانلري هم شعر مي‌گفت، هم مجلة سخن را منتشر مي‌كرد، هم مدير بنياد فرهنگ بود، هم مقاله مي‌نوشت و هم ترجمه مي‌كرد و در كنار همة اين كارها نقد هم مي‌نوشت. طبعاً نيروهاي كساني كه كارهاي متفاوت مي‌كنند، پراكنده مي‌شود، در حالي‌كه ناقد ادبي بايد همة نيرو و توان خود را صرف اين كار كند و در كار خود متخصص شود.
بعد از دكتر خانلري و دكتر زرين‌كوب و كساني مانند دكتر يوسفي و پرويز داريوش كه نقد ادبي هم مي‌نوشتند و ترجمه هم مي‌كردند، عده‌اي پيدا شدند كه حدود و مرزهاي نقد ادبي را آشفته كردند، يعني به جاي نوشتن نقد ادبي، نظريه‌هايي از فيلسوفان غرب را اقتباس كردند و سعي كردند كه آنها را در قالب متون و شعر و قصه‌ها بريزند، يعني در واقع آنها ايده‌ها و نظريه‌هاي فيلسوفان غربي را به آثار ادبي تحميل كنند. امروز با بسط نظرية مدرنيستها و پست‌مدرنيستها اين غلو در نظريه‌پردازي كه عاريه‌اي است بسيار شديد شده است و در مطبوعات ما پر است از نظريه‌پردازيهايي كه پيدا است نويسندة آن مقاله يا كتاب، مفردات كار خود را نمي‌داند، يعني آن را از ترجمه‌هاي مخلوط فيلسوفان غربي اقتباس كرده و سعي مي‌كند به كمك مفاهيمي كه غالباً در زبان اروپايي معنايي خاص دارد در زبان فارسي بياورد و آثار ادبي ما را با اين نظريه‌هاي عاريه‌اي نقد كند، كه البته تفسير و تأويل است تا نقد ادبي و در اين زمينه بايستي كساني كه وارد هستند و فلسفه و علم مي‌دانند وارد ميدان شوند و مسئولان هم كلاسهاي نقد ادبي بگذارند و مقدمات كار را به علاقه‌مندان نقد ادبي بياموزند و اگر اين كار انجام نگيرد اين نوع نظريه‌پردازيها و تفسير و تأويلها سبب مي‌شود كه مرتبه و مدارج توفيق شاعران و نويسندگان معلوم نشود و آنها (ناقدان) دچار كبر و غرور شوند و به اصطلاح در تكميل و اصلاح كار خود نكوشند و اين امر بسيار آسيب‌رسان است و بايد كساني كه مي‌خواهند نقد ادبي بنويسند مجهز به تخصصها در اين زمينه شوند و مقدمات كار را ياد بگيرند و ادبيات و تاريخ تحول آن را هم بداند، يعني يك شاعرمعمولي را برتر و بالاتر از حافظ و مولانا حساب نكنند يا ارزش‌گذاري بر آثار را تا زماني كه زمينه‌هاي اين كار در ناقد نباشد نمي‌تواند بر عهده بگيرد.
ـ نظرتان درباره احياي تفكر ديني در آثار ادبي چيست؟
دين مسئله‌اي است كه به شمشير دو لبه شباهت دارد، يك لبة آن اگر به طرز صحيح استفاده شود مردم را متوجه خداشناسي و مروت و ... مي‌كند و لبة ديگر آن ايجاد دشمني و نفاق مي‌كند! من حقيقت مطلق را مي‌گويم و ديگران در كفر هستند و ... كه به گمراهي و ضلالت منجر مي‌شود. همچنين بسياري از جنگهاي مذهبي به واسطة همين تعبيرها و تفسيرها بوده، يعني مسيحيان، مسلمانان را به اسم خداشناسي مي‌كشتند. يهوديان، مسيحيها را و مسلمانان مسيحيان را مي‌كشتند كه آنها باطل هستند و ما حق. جنگهاي صليبي كه تا چند قرن طول كشيد نمونه‌اي از اين تعارضهاي بشري است كه اگر گسترش پيدا كند طبعاً همه در خطر هستند.
اما بعضي از آثار ديني كه به‌وجود مي‌آيد براي تطبيق وضع موجود، يا عقيدة خاص هستند و آثار هنري و ادبي و ديني محسوب نمي‌شوند و به قول فرهنگيان رمانتيك هستند يعني بلاغت و ترغيب و تشويق هستند و آثاري هستند كه در واقع جنبه خلاق گونه دارند و به قول يونانيان پولتيك است. مثلاً آثار ناصر خسرو، شعر نيست، بلكه به نوعي دستورالعمل است، يعني رتوريك است پولتيك نيست. در حالي‌كه آثار سعدي و حافظ خلاقانه و پولتيك است.
البته بين نويسندگان ديني و متعهد، عده‌اي هستند كه از قالب بخشنامه‌ها بيرون مي‌آيند و كارشان جنبه پولتيك و خلاقانه پيدا مي‌كند و البته موفق بوده‌اند. بيشتر اشعار و رمانهايي كه مسائل 25 سال اخير خصوصاً جنگ را بيان كرده‌اند، كپي و تقليدي است از آثاري كه در روسيه نوشته مي‌شد و مربوط به تحكيم دولت شوروي و حزب واحدي كه در آنجا وجود داشت. آثاري كه در چين و اروپاي شرقي هم به‌وجود آمد، همين آسيب را دربرداشت و نويسندگان خلاق روس يا اروپاي شرقي در همان زمان هم به اين آثار معترض بودند و آنها را آثار دولتي مي‌دانستند.
خلاصة مطلب اينكه اگر كسي به واسطة وقوع جنگ يا چيز ديگري به هيجان بيايد و الهام را از درون خود بگيرد و احساسات خود و ديگران را دربارة آن واقعه بيان كند، اين اثر قابل توجه است و بايد مورد نقد قرار بگيرد.
ـ دربارة رمان ديني و مؤلفه هايي كه يك رمان ديني بايد دارا باشد صحبت كنيد.
بله رمان ديني داريم و اغلب رمانهايي كه نوشته مي‌شود عموماً مسائل زيادي در آن مطرح مي‌شود.
از جمله مسائل اعتقادي و ديني، ممكن است كه نويسنده اسمي از آن نبرد اما هيأت اثر نشان مي‌دهد كه اين متن توجه به ديانت دارد. مثلاً “بودلر” كه يكي از شاعران بدبين فرانسه است و مفاهيم دنيوي و غير مسيحي را در آثار خود به‌كار برده است آن‌طور كه اليوت مي‌گويد: او مي‌خواست يك در مخفي به مسيحيت باز كند، يعني بايد حس ديني داشته باشد.
فرض كنيد در رمانهاي فارسي، در كتاب “نغمه در زنجير” ميثاق اميرفرد اين حس ديني وجود دارد والا قهرمانان داستان، مبارزان دورة شاه هستند كه با حكومت شاه در مبارزه و ستيز هستند تيراندازي مي‌كنند، به زندان مي‌روند، كشته مي‌شوند و ... در كتاب حس ديني وجود دارد.
همچنين در كتاب “مخلوق”، فيروز زنوزي جلالي دربارة پيدايش موجودات و آدميان صحبت مي‌كند كه در يك فضاي تخيلي پديد مي‌آيد و سرگرم مناظره با خودشان هستند و از خود مي‌پرسند كه ما براي چه به دنيا آمده‌ايم آيا مقصدي نيز وجود دارد و .. اين سؤال كه اين جهان آيا آفريننده‌اي دارد يا نه و اگر آفريننده دارد اين بديها و ظلمها و زشتيها از كجا آمده‌اند.
البته مسائل ديگر از جمله وضع خانواده‌ها و معيشت آنها هم در آنجا طرح شده. يك اثر ادبي مثل “برادران كارامازوف” مي‌تواند هم جنبه‌هاي مادي و هم جنبه‌هاي معنوي و ديانتي را منعكس كند. چنان‌چه ما در آنجا قهرماني مثل ايوان كارامازوف داريم كه ايرادي در خلقت جهان مي‌بيند. البته او خدا باور است و قهرمان ديگري است به نام اليوشاكارامازوف كه يك مسيحي با ايماني است و اين دو قهرمان با هم صحبت مي‌كنند و جدال و منازعه‌اي فكري و معنوي بين اين دو، كتاب را پيش مي‌برد. نويسنده سعي مي‌كند كه نظرات هر دو را منعكس كند. كارامازوف زيباترين چهرة يك شخص متدين است كه در رمانهاي جهان ظاهر شده است. در اين كتاب اصل قضيه اين است كه ما نسبت به آفرينش جهان و نظام آن چه نظري داريم: و مي‌شود به اين سؤالات پاسخ داد ولي پاسخ قطعي ندارد، به همين علت است كه امروز هم مي‌توانيم رمان داستايوسكي را بخوانيم.
ـ درباره نحوة استفادة رمان‌نويسان امروز از سوژه‌هاي ديني چه نظري داريد؟
فرض كنيد كه نويسندگاني كه در اين زمينه هستند مثل خانمها زهرا زواريان، راضيه تجار، آقاي بني‌عامري، كاتب، ابراهيم بيگي، محمود اسعدي، سيد مهدي شجاعي، جلالي و ... من كتابي نوشته ام به نام “به سوي داستان نويسي بومي” كه حوزه هنري چاپ كرده و در آنجا از اين نويسندگان نام برده‌ام. البته پيش از آنها ما جلال آل احمد را داريم كه در دوره دوم زندگاني خود به سوي دين و ديانت برگشت و “خسي در ميقات” و “نفرين زمين” را نوشت و تز او اين بود كه در برابر سيطرة تكنيك جهاني امروز، ما بايد به سمت ديانت برگرديم و قهرمانان داستان او در دورة دوم زندگاني‌اش عموماً اين‌گونه هستند و كساني هستند كه جنبة عرفاني در آثارشان است و ديانت را در معناي عرفاني مي‌دانند و يكي از اين اشخاص، دكتر شيرازپور پرتو است، كه در زمينة داستان‌نويسي فعاليت كرده ولي نامي از او برده نمي‌شود و نويسنده خيلي قديمي است و با صادق هدايت هم همكاري داشته است.
 
ـ دين و هنر و تعامل اين دو مقوله در گسترش فرهنگ معنا محور چه تأثيري دارد؟
دين و هنر هيچ منافاتي با هم ندارند و مي‌توانند با هم همكاري داشته باشند به شرط آنكه دين را به معناي خداشناسي در نظر بگيريم.
اگر كسي بتواند از شريعت بالاتر برود و به عرفان برسد، مسلماً مي‌تواند آثار هنري هم خلق كند، اما اگر در دايرة احكام شرعي باشد، نمي‌تواند موفق باشد. مثلاً مسجد شيخ لطف‌ا.. كه يك اثر هنري ديني است با رنگ‌آميزي كاشيهايش و ... انسان را متوجه آفريدگار جهان و زيبايي او مي‌كند.
همچنين نقاشيهاي ميكل آنژ ما را به خداشناسي و آفريدگار رهنمون مي‌كند.
اگر دين به معناي وسيع كلمه باشد، يعني مناسب با خداشناسي باشد و اينكه انسان از يك مرحله به مرحلة ديگر برسد و در جست‌‌وجوي سلوك باشد بله درست است. مثلاً كتاب مثنوي مولانا يا نقاشيهاي كليساي سن سباستين كه ساختة ميكل آنژ است به‌وجود مي‌آيد. اما اگر محدود باشد به همين قواعد و قوانين شرعي و شريعتي، آنجا اديان از هم جدا مي‌شوند و مذاهب مختلف به‌وجود مي‌آيد و طبعاً نمي‌توانند حضور يكديگر را تحمل كنند و دين هم گرايش به توتاليتاريسم پيدا مي‌كند و انحصارطلبي كه هنر را در ميدان بروز و ظهور قرار نمي‌دهد.
شرط اول آن همان مطلبي است كه عارفان راه گفته‌اند: “الطرق الي الله بعدد ...” يعني انسان بايد آزاد باشد كه در راه سير و سلوك به سمت معرفت و خداشناسي پيش رود.
و اگر او را در چارچوب قواعد و هنجارهاي معيني محبوس كرديم او چون ديگر حق انتخاب ندارد بنابراين چيزي را هم كه به‌وجود بياورد، هنر والايي محسوب نمي‌شود و ماندني و پايدار نخواهد بود.
      

 

IranPoetry.com/Hadi Mohammadzadeh/©2004-2010 • All Rights Reserved
بازنشر اينترنتي مطالب اين سايت با ذکر
آدرس دقيق بلامانع است