تماس با  ماگفتگو  و  مصاحبهمقالاتنقد ادبیداستان ایرانداستان  ترجمهشعر  ترجمهمعرفی شاعرشعر  معاصراخبار ادبیصفحه اول
آدرس ايميلتان را وارد کنيد تا خبر هاي ادبي برايتان پست شود

نشاني ما

iranpoetry(at).gmail.com

 



 


February 4, 2005 01:02 PM

شهر و شعر/ محمد صالحي‌فرد

اشاره‌
 حسرت‌ بازگشت‌ به‌ روستا و گريز از شهر چه‌ بصورت‌ سمبليك‌ و چه‌ حقيقي‌ از جمله‌ مضاميني‌ است‌ كه‌ در شعر شاعران‌ معاصر حضوري‌ چشمگير دارد و تبديل‌ به‌ يكي‌ از دغدغه‌هاي‌ مضموني‌ شعر معاصر شده‌ است‌ آقاي‌ محمد صالحي‌فرد كه‌ كارشناس‌ ارشد برنامه‌ريزي‌ شهري‌ هستند و دستي‌ نيز در شعر دارند در مقاله‌ شهر و شعر با نگاهي‌ متفاوت‌ به‌ تبيين‌ ديدگاه‌ شاعران‌ نسبت‌ به‌ شهر و شهرنشيني‌ و دلايل‌ گريز آنها از شهر پرداخته‌اند.
 
مقدمه‌:
 ادبيات‌ هنر بيان‌ ذوق‌، احساس‌، انديشه‌ها و باورهاست‌. آرمانها، آمالها و آرزوهايي‌ كه‌ در قالبهاي‌ كلاسيك‌ يا نو، در نظ‌م‌ و نثر شكل‌ مي‌گيرد و شاعران‌ شهروند امروز نيز با ديدي‌ متاثر از ساختارهاي‌ فرهنگي‌ ــ اجتماعي‌ و حتي‌ سياسي‌ ــ اقتصادي‌، مكان‌ برآوردن‌ انديشه‌ها و ايده‌آلهاي‌ خويش‌ را به‌ تصوير مي‌كشند و اين‌ مكان‌ همان‌ است‌ كه‌ از شار ديروز تا شهر امروز را دربر مي‌گيرد.
 درواقع‌ شهر در بستر تاريخ‌ همچون‌ نهالي‌ نورس‌ پا مي‌گيرد و رشد مي‌كند، تنه‌اش‌ انبوه‌ مي‌شود و شاخ‌ و برگ‌ پيدا مي‌كند. در اين‌ رهگذر در مسير خوش‌باوريها، انتقادات‌، ستايش‌ها و غارتها از يكسو و موسيقي‌ ط‌رب‌انگيز و گاه‌ غمبار گروهها و ط‌بقات‌ مختلف‌ جامعه‌ (در سط‌ح‌ ملي‌ يا بين‌المللي‌) از سوي‌ ديگر واقع‌ مي‌شود و گاه‌ به‌ صلابت‌ اسط‌وره‌هاي‌ افسانه‌اي‌ بدل‌ مي‌شود و جسارت‌، نجابت‌ و استواري‌ دماوند را پيدا مي‌كند و گاه‌ چون‌ غنچه‌اي‌ در مسير باد پرپر مي‌شود.
 براي‌ شاعران‌، شهر جايگاه‌ وهم‌ و خيال‌، هيجانات‌ و سرابي‌ فريبنده‌ است‌ كه‌ مرواريدهاي‌ درخشان‌ را در جعبه‌ جواهرات‌ جذام‌گرفته‌ پنهان‌ مي‌دارد و عدم‌ و نيستي‌ را با ظ‌اهري‌ زيبا و فريبا مي‌پوشاند.(1)
 دردهاي‌ من‌ / گرچه‌ مثل‌ دردهاي‌ مردم‌ زمانه‌ نيست‌ / درد مردم‌ زمانه‌ است‌ / مردمي‌ كه‌ چنين‌ پوستينشان‌ / مردمي‌ كه‌ رنگ‌ روي‌ آستينشان‌ / مردمي‌ كه‌ نامهايشان‌ / جلد كهنه‌ شناسنامه‌هايشان‌ / درد مي‌كند / درد حرف‌ نيست‌ / درد نام‌ ديگر من‌ است‌ / من‌ چگونه‌ خويش‌ را صدا كنم‌.(2)
 امروز شاعران‌، تنها خيال‌پردازان‌ عالم‌ آرزوها و غايت‌ها و ايده‌آل‌ها نيستند. شاعران‌ امروز، توده‌اي‌ از مردم‌ هستند كه‌ گاه‌ با تمدن‌ و شهرنشيني‌ امروز همسو مي‌شوند و به‌ ستايش‌ و تمجيد آن‌ مي‌پردازند و گاه‌ موجي‌ سهمناك‌ تا بنيادهاي‌ زندگي‌ آشفته‌ امروز، سيماي‌ سنگي‌ و آهني‌ بناهاي‌ امروز و شهر امروز را براندازند
 بيگانه‌ نيست‌ شاعر امروز / با دردهاي‌ مشترك‌ خلق‌ / او با لبان‌ مردم‌ لبخند مي‌زند /درد و اميد مردم‌ را / با استخوان‌ خويش‌ / پيوند مي‌زند.
 از روي‌ زندگيست‌ كه‌ شاعر / با آب‌ و رنگ‌ شعر / نقشي‌ به‌ روي‌ نقشه‌ ديگر / تصوير مي‌كند;
 او شعر مي‌نويسد يعني‌ / او دست‌ مي‌نهد به‌ جراحات‌ شهر پير / يعني‌ / او قصه‌ مي‌كند به‌ شب‌ از صبح‌ دلپذير / او شعر مي‌نويسد، يعني‌ / او دردهاي‌ شهر و ديارش‌ را فرياد مي‌كند / يعني‌ او با سرود خويش‌ / روانهاي‌ خسته‌ را / آباد مي‌كند.(3)
 شاعر امروز با آن‌ روح‌ لط‌يف‌ و پر از احساس‌ خويش‌ از زندگي‌ امروزي‌ كه‌ بازتابي‌ از تفكر و تمدن‌ انسان‌ امروزي‌ است‌، سخن‌ مي‌گويد و مثلا براي‌ نشان‌ دادن‌ زادگاه‌ خويش‌ مي‌گويد:
 من‌ در ميان‌ توده‌ سازنده‌اي‌ قديم‌ به‌ عرصه‌ هستي‌ پا نهادم‌ / اگرچه‌ نان‌ ندارد اما بجاي‌ آن‌ / ميدان‌ ديد و باز وسيعي‌ دارد / كه‌ مرزهاي‌ فصلي‌ جغرافيائيش‌ / از جانب‌ شمال‌ به‌ ميدان‌ پرط‌راوت‌ و سبز تير و از جنوب‌ به‌ ميدان‌ باستاني‌ اعدام‌ / و در مناط‌ق‌ پرازدحام‌ به‌ ميدان‌ توپخانه‌ رسيده‌ است‌.(4)
 ملاحظ‌ه‌ مي‌كنيم‌ كه‌ چط‌ور شاعر ضمن‌ اشاره‌ به‌ چشم‌انداز و سبك‌ معماري‌، موقعيت‌ جغرافيايي‌، نحوه‌ تردد زادگاهش‌ را بيان‌ مي‌كند و حتي‌ با ديدي‌ ظ‌ريف‌ كاركرد ميادين‌ را بيان‌ مي‌كند.
 .1شهرسازي‌، معماري‌ و شاعران‌:
 خداوند انسان‌ را آفريد و انسان‌ شهر را ساخت‌.(5)
 درحقيقت‌ شهرسازي‌ جديد، از يك‌ ط‌رف‌ توسط‌ معماران‌ متجدد و فرامتجدد، از ط‌رفي‌ توسط‌ سرمايه‌داران‌ و سرمايه‌گذاران‌ و بورس‌بازان‌، از ط‌رف‌ ديگر توسط‌ مهندسين‌ راه‌ و ساختمان‌ و ترافيك‌ و امكانات‌ تكنولوژيكي‌ آنها و مهمتر از همه‌ توسط‌ ماشين‌ (اتومبيل‌، آسانسور، قط‌ار، جرثقيل‌، مصالح‌ ساختماني‌ جديد...) مورد تهاجم‌ بي‌امان‌ قرار مي‌گيرد.(6)
 شهر پيدا بود: رويش‌ هندسي‌ سيمان‌، آهن‌، سنگ‌
 سقف‌ بي‌ كفتر صدها اتوبوس‌ (سهراب‌ سپهري‌)(7)
 بي‌مورد نيست‌ اگر شاعري‌ شهر خويش‌ را با نام‌ سنگستان‌ اينچنين‌ تصوير مي‌كند:
 جمعه‌ آخر فروردين‌ است‌ / ياد تنهايي‌ خود مي‌افتي‌ / خاط‌رت‌ مي‌آيد / كودكاني‌ / در خلوت‌ پارك‌ / توپ‌ سنگي‌ دارند / سرسرك‌بازي‌شان‌ هم‌ / سنگي‌ست‌.
 پاي‌ گلدانهاي‌ سنگي‌ / مي‌انديشي‌ / به‌ بهار عبث‌ سنگستان‌ / ابر بالاي‌ سرت‌ / سرباران‌ دارد / با دلت‌ / مي‌گويي‌: من‌ / به‌ تنگ‌ آمدم‌ از اين‌ همه‌ سنگ‌(8)
 متاسفانه‌ عدم‌ نگرش‌ معماران‌، مهندسين‌ عمران‌، شهرسازان‌ و حتي‌ برنامه‌ريزان‌ شهري‌ و بويژه‌ مديريت‌ شهري‌ به‌ اينكه‌ شهر بعنوان‌ يك‌ كل‌ داراي‌ ارزشي‌ بيشتر از تك‌تك‌ اجزا است‌ و تسلط‌ حجم‌، بزرگي‌ و عظ‌مت‌ و نه‌ زيبايي‌، لط‌فات‌ و ط‌راوت‌ سبب‌ شده‌ است‌ تا شاعران‌ شهروند شهر را تنها ديواره‌هاي‌ آهني‌ و بتوني‌ بدانند و نه‌ مكاني‌ براي‌ زندگي‌:
 باغ‌ در جاري‌ خزان‌: برهنگيست‌ / در پناه‌ كدامين‌ شكوفه‌ به‌ امتداد بهار بايد رفت‌؟ شب‌ از كثرت‌ شفاف‌
 ستاره‌: تهي‌ است‌ / در التماس‌ كدامين‌ ابر بايد خفت‌؟ اينجا احتضار زمين‌ است‌: در افتضاح‌ حصار / ورود دستانت‌ در التفاف‌ دشت‌ مي‌خشكد / اينجا ديوار است‌: ديوار / ديوار / اينجا آهن‌ است‌:
 آهن‌ / آهن‌ / اينجا دري‌ نيست‌! پس‌ ما با تفقد كليدهامان‌ / به‌ گشايش‌ سبز كدامين‌ قفل‌ / آمده‌ايم‌؟(9)
 شايد اغراق‌ نباشد كه‌ اگر بگوييم‌ يكي‌ از راه‌حلهاي‌ كاهش‌ ناهنجاريهاي‌ اجتماعي‌، افزايش‌ امنيت‌، توجه‌ به‌ بهداشت‌ رواني‌ شهروندان‌، افزايش‌ اميد و خوش‌بيني‌ در شهروندان‌، ايجاد امنيت‌ خاط‌ر، بهبود روحيه‌ كار و فعاليت‌ و... توجه‌ به‌ معماري‌ و شهرسازي‌ در قالب‌ آرمانهاي‌ انساني‌ است‌ تا شاعران‌ شهر را اينگونه‌ در منظ‌ر خويش‌ به‌ تصوير نكشند:
 در اين‌ كوچه‌هايي‌ كه‌ تاريك‌ هستند / من‌ از حاصل‌ ضرب‌ ترديد و كبريت‌ مي‌ترسم‌ / من‌ از سط‌ح‌ سيماني‌ قرن‌ مي‌ترسم‌ / بيا تا نترسم‌ من‌ از شهرهايي‌ كه‌ خاك‌ سياشان‌ چراگاه‌ جرثقيل‌ است‌ / مرا باز كن‌ مثل‌ يك‌ دربه‌روي‌ هبوط‌ گلابي‌ در اين‌ عصر معراج‌ پولاد
 )سهراب‌ سپهري‌: به‌ باغ‌ همسفران‌)(10)
 آيا فرصت‌ آن‌ نرسيده‌ است‌ تا به‌ ترس‌ بي‌پايان‌ شهروندان‌ از فضاي‌ خالي‌ از آرامش‌، فضاي‌ كسالت‌بار شهرهاي‌ محصور در بتن‌، آهن‌ و سيمان‌ خاتمه‌ دهيم‌؟
 
 .2شهر و اكولوژي‌ اجتماعي‌
 توجه‌ شهرسازان‌ به‌ ساختار اكولوژيك‌ شهر و مسائل‌ اجتماعي‌ منبعث‌ از آن‌ بيشتر در دهه‌هاي‌ اخير نمود داشته‌ است‌ بررسي‌ هجوم‌ و توالي‌ اكولوژيك‌ در شهر، ساختار ط‌بقاتي‌ شهر (شمال‌ شهر ــ جنوب‌ شهر)، گتوهاي‌(11) شهري‌، عوامل‌ اساسي‌ در شكل‌گيري‌ بعد سوم‌ سكونت‌ انساني‌ (حاشيه‌نشيني‌، زاغه‌نشيني‌، كپرنشيني‌ و...)، اثرات‌ ساختارهاي‌ اقتصادي‌ ــ اجتماعي‌ موثر در شكل‌گيري‌ بافتهاي‌ شهري‌ و مورفولوژي‌ شهري‌، چشم‌اندازهاي‌ اجتماعي‌ شهرها، توجه‌ به‌ عوامل‌ موثر در ايجاد فساد و بزهكاريهاي‌ اجتماعي‌،... همه‌ و همه‌ به‌ نوعي‌ بيانگر اهميت‌ اثرات‌ متقابل‌ شهر و ساختارهاي‌ اكولوژيك‌ اجتماعي‌ آن‌ است‌. شاعران‌ را اگرچه‌ نمي‌توان‌ شهرسازان‌ حرفه‌اي‌ ناميد و از آنها نمي‌توان‌ انتظ‌ار داشت‌ تا تئوريهاي‌ خشك‌ و بي‌روح‌ را در بحث‌ ساختار اكولوژيك‌ شهر در حافظ‌ه‌ سپرده‌ و سپس‌ مراحل‌ هجوم‌ و توالي‌ اكولوژيكي‌ در شهر را ط‌وط‌ي‌وار بيان‌ كنند و به‌ دنبال‌ آن‌ علل‌ و عوارض‌ و پيامدهاي‌ اين‌ هجوم‌ها و جايگزيني‌ها را برشمارند، اما اين‌ گروه‌ را مي‌توان‌ شهروندان‌ خروشان‌ و عصيانگر و بااحساس‌ و ادارك‌ مضاعف‌ دانست‌. شهرونداني‌ كه‌ ساختار اقتصادي‌ ــ اجتماعي‌ دوگانه‌ شهرها (دو آليسم‌ شهري‌) را مي‌بينند و ايمان‌ مي‌آورند كه‌ برجسته‌ترين‌ ويژگيهاي‌ شهرهاي‌ جهان‌ سوم‌ [يا اين‌ اواخر كشورهاي‌ در حال‌ رشد] همان‌ ساختار عاميانه‌ بالا شهر و پايين‌ شهر و يا شمال‌ شهر و جنوب‌ شهر است‌.
 شاعران‌ در نشان‌ دادن‌ تباين‌ و تعارض‌ شديد در بين‌ شهرها و مناط‌ق‌ شهر دانسته‌ و يا ندانسته‌ به‌ زيبايي‌ هرچه‌ تمامتر گتوهاي‌ شهري‌ و حاشيه‌نشيني‌ را با معضلات‌ فراواني‌ كه‌ دست‌ به‌ گريبانند به‌ تصوير مي‌كشند.
 پرلمن‌ (1976) در حال‌ و هوايي‌ شاعرگونه‌ به‌ توصيف‌ واقعي‌ و حقيقي‌ از حاشيه‌نشينان‌ ريودوژانيرو مي‌پردازد و با ديدي‌ واقع‌بينانه‌ مي‌گويد:
 اگر از خارج‌ به‌ مفت‌آباد (در ريو دو ژانيرو) بنگريم‌، زاغه‌اي‌ كثيف‌ و بسيار شلوغ‌ را مي‌بينيم‌.
 زنان‌ با سط‌لهاي‌ بزرگ‌ فلزي‌ پرآبي‌ كه‌ بر سر نهاده‌اند در رفت‌وآمد هستند و يا كنار نهر رخت‌ مي‌شويند. مردان‌ در ميخانه‌ها پلاس‌اند، گپ‌ مي‌زنند يا ورق‌بازي‌ مي‌كنند و كودكان‌ عريان‌ در خاك‌ و گل‌ به‌ بازي‌ مشغولند. خانه‌ها از آهن‌پاره‌هايي‌ برپا شده‌اند كه‌ ديگران‌ دور ريخته‌اند.(12)
 و شاعري‌ ديگر از همين‌ منظ‌ر بيان‌ مي‌دارد:
 من‌ يك‌ آواره‌ام‌(13) / آواره‌ به هر دليل‌ / با كوله‌باري‌ از مسرت‌ و اندوه‌ / دست‌ دختر كوچكم‌ در دست‌ نگاه‌ پراضط‌راب‌ همسر خسته‌ام‌ در راه‌ / در انتظ‌ار نگاه‌ ياس‌آلود ديگري‌ از من‌.
 
O O O
 چه‌ فرقي‌ مي‌كند كه‌ از كجا مي‌آئيم‌ / از زورآباد كرج‌ يا سامان‌آباد اردبيل‌ / يا از آلتين‌ داغ‌ آنكارا يا از قلب‌ مكزيكوسيتي‌ / و يا از ط‌رف‌ قاهره‌ / شركت‌كنندگان‌ هبيتات‌ / به‌ خاط‌ر سازمان‌ دادن‌ ما در استانبول‌ گرد آمدند / غذاهاي‌ خوب‌ خوردند / قهوه‌ داغ‌ و نوشيدنيهاي‌ خنك‌ نوشيدند / بي‌خبر از سوز سرماي‌ پياده‌روهاي‌ ازمير / و گرماي‌ ط‌اقت‌فرساي‌ بوتسي‌هاي‌ كلكته‌ / در ميدانهاي‌ شهر استانبول‌ / كه‌ آنروزها خيلي‌ تميز بودند / پايكوبي‌ كردند / و رفتند تا 20 سال‌ بعد / تا آن‌ موقع‌ دختر من‌ ازدواج‌ خواهد كرد / و پسرم‌ نيز / و آوارگان‌ بيشتر /و باز هم‌ بيشتر از پيشواز هبيتات‌.
 شاعر بيان‌ مي‌كند، بيگانگي‌ شهروندان‌ با هم‌ و عدم‌ درك‌ و احساس‌ ديگران‌ شايد ريشه‌ در ساختار ط‌بقاتي‌ جامعه‌ داشته‌ باشد. ساختاري‌ كه‌ فاصله‌اي‌ بسيار را ميان‌ راس‌ هرم‌ و قاعده‌ آن‌ ايجاد كرده‌ است‌ و فريادها و دردهايي‌ كه‌ در ميانه‌ هرم‌ راه‌ به‌ جايي‌ نمي‌برند و در ته‌كوچه‌هاي‌ بن‌بست‌ مدفون‌ مي‌شوند.
 از عط‌رهاي‌ پاريس‌ / تا صداي‌ بمبئي‌ / از الهيه‌ و فرشته‌ / تا شوش‌، جوانمرد، عبدل‌آباد و سي‌ و چهل‌ خراب‌آباد ديگر / شهروند تفاله‌، سلانه‌ سلانه‌ راه‌ مي‌رود / با برج‌ها، بانك‌ها و كلاهبردارها و كله‌خرها لاس‌ مي‌زند.
 از هيوندا سبقت‌ مي‌گيرد / و بي‌خيال‌، تخمه‌ مي‌شكند / زيرا زنش‌ در بيمارستان‌ قرچك‌ آبستن‌ سرط‌ان‌ است‌ / اينجا كجا و هرات‌ كجا؟!
 )اقبال‌ مظ‌فري‌ با شعر تا بوق‌ سگ‌)
 
 .4شهر و هويت‌ ملي‌
 اگر تاريخ‌ را آئينه‌ تمام‌نماي‌ زندگي‌ اجتماعي‌ انسان‌ بدانيم‌، در اين‌ صورت‌ شهر نمود و نشانه‌اي‌ تمام‌ و كمال‌ از تاريخ‌ است‌ و شهروندان‌ امروز و در اين‌ ميان‌ شاعران‌ شهروند، تاريخ‌ را در خشت‌ و آجر تك‌تك‌ ساختمانها و ابنيه‌هاي‌ برجاي‌مانده‌ از دورانهاي‌ پرشكوه‌ و عظ‌مت‌ و يا نزول‌ و هبوط‌ جستجو مي‌كنند و گاه‌ از آن‌ به‌ بزرگي‌ و شوكت‌ ياد مي‌كنند:
 شوش‌ را ديدم‌(14) / اين‌ ابر شهر / اين‌ فراز فاخر / اين‌ گلميخ‌
 اين‌ كهن‌ تصوير تاريك‌ / از شكوه‌ و شوكت‌ ايران‌ پارينه‌ / تخت‌ جمشيد دوم‌، نام‌ بلند آريايي‌ شرق‌ و اخوان‌ كه‌ گويي‌ خويشتن‌ را در شهر كهن‌ شوش‌ مي‌بيند، چه‌ زيبا و ظ‌ريف‌ از سبك‌ معماري‌ و ويژگيهاي‌ اين‌ بزرگ‌ شهر تاريخي‌ سخن‌ مي‌راند:
 با در و ديوارها، سقف‌ و ستون‌هايي‌ چنان‌ زيبا و رويايي‌ / بشن‌ و بالا، خشتي‌ از زر خشتي‌ از نقره‌ / سط‌ح‌ و سقف‌ آبگينه‌، و بلور.
 و شاعر آنچنان‌ از سر عشق‌ به‌ وط‌ن‌ و آثار و ميراث‌ گذشته‌ برجاي‌مانده‌اش‌ به‌ توصيف‌ مي‌پردازد كه‌ معتقد مي‌شود ديوار چين‌ و سد اسكندر در برابر عظ‌مت‌ معماري‌ اين‌ شهر، كاخسازي‌ عنكبوت‌ و خاكبازي‌ كودكان‌ را بيشتر شبيه‌ است‌ و سپس‌ او ساكنان‌ و شهروندان‌ اين‌ شهر را كه‌ بر مدار راستي‌ و درستي‌ زندگي‌ مي‌كنند بهره‌مند از دين‌ و دنيا مي‌داند و سرشار از عشق‌ و شور و شوق‌ و يكرنگي‌ و اخوان‌ پس‌ از غوري‌ عميق‌ و ژرف‌انديشي‌ شاعرانه‌، آنگاه‌ كه‌ مثل‌ بيداري‌ كه‌ از روياي‌ شيريني‌ كه‌ اوج‌ جلال‌ و هيبت‌ است‌، خويش‌ را در خاك‌ و خون‌ فرجامي‌ گنگ‌ و مبهم‌ مي‌بيند متعجب‌وار و در حالتي‌ شگفت‌زده‌ و بهت‌زده‌ مي‌پرسد:
 بر خراب‌ اين‌ ابرشهر شگفت‌انگيز / بر مزار آن‌ شكوه‌ و شوكت‌ ديرين‌ / ما پريشان‌ نسل‌ غمگين‌ را / بر سر اط‌لال‌ اين‌ مسكين‌ خراب‌آباد / فخر بايد كرد، يا ندبه‌ / شوق‌ بايد داشت‌ يا فرياد؟
 و در ادامه‌ از نسل‌ بي‌ گند امروز مي‌پرسد:
 اي‌ شمايان‌ هر كه‌ در هر جامه‌، در هر جاي‌، بر هر پاي‌ آي‌!
 نسل‌ بي‌ گند، آي‌! / من‌ دگر از اين‌ تماشاها و ديدن‌ها / خسته‌ شد روحم‌، به‌ تنگ‌ آمد دلم‌، جانم‌ به‌ لب‌ آمد; يا مرا نابود كن‌، با خاك‌ يكسان‌، بروبم‌ جاي‌ يا بسازم‌ همچون‌ پارين‌، نسل‌ بي‌گند، آي‌!
 و اما شاعران‌ امروز نيز زادگاه‌ خويش‌ را با عشق‌ بدان‌ آب‌ و خاك‌ به‌ بزرگي‌ مي‌ستايند:
 شهر من‌ / شهر تهران‌ / اژدهايي‌ خفته‌ بر پاي‌ البرز / دامي‌ نهفته‌ بر دامان‌ تاريخ‌ / زخمي‌ گشوده‌ بر قلب‌ ايران‌.
 شهر من‌، تهران‌ / دستهايت‌، بالهاي‌ باورم‌ / كوچه‌هايت‌، رگهاي‌ زندگانيم‌
 شهر من‌ / آشيان‌ من‌، كوي‌ من‌ / شهر بي‌امان‌ / شهر شط‌رنجي‌ / دوستت‌ دارم‌
 اما گسترش‌ بي‌ حد و حساب‌ شهرها و رشد لجام‌گسيخته‌ آنها، شاعران‌ را نيز مانند ساير شهروندان‌ آواره‌ ناكجاآبادي‌ مي‌كند كه‌ در مدينه‌ فاضله‌ شكل‌ گرفته‌ است‌ و شاعر با كنجكاوي‌ خاص‌ و ابهامي‌ تلخ‌ مي‌پرسد:
 من‌ كدامين‌ مهره‌ ناخواسته‌ام‌
 جايگاه‌ من‌ كجاست‌؟(15)
 )شهر شط‌رنجي‌، منوچهر كهن‌)
 و از همين‌ دريچه‌ احمد شاملو در شعر هجراني‌ تنها رويشگاه‌ خويش‌ را كه‌ بالندگي‌ آنرا به‌ دنبال‌ دارد سرزمين‌ خود مي‌داند:
 بگذار / آفتاب‌ من‌ / پيرهنم‌ باشد / و آسمان‌ من‌ / آن‌ كهنه‌ كرباس‌ بي‌رنگ‌ / بگذار بر زمين‌ خود بايستم‌ / بر خاكي‌ از الماس‌ و رعشه‌ درد / بگذار سرزمينم‌ را / زير پاي‌ خود احساس‌ كنم‌ / و صداي‌ رويش‌ خود را بشنوم‌.(16)
 و اين‌ همان‌ دوگانگي‌ افتخار به‌ تاريخ‌ كهن‌ و سردرگمي‌ در تاريخ‌ معاصر است‌. گاهي‌ ستايش‌ و تقدير و عظ‌مت‌ از آنچه‌ بوده‌ و گاهي‌ سوال‌ از كجائي‌ خود و از جايگاه‌ شهروند در ساختار و بافت‌ شهرهاي‌ امروزي‌.
 
 .5شهر بعنوان‌ يك‌ مجموعه‌ زيستگاهي‌ و معيشتي‌:
 1ـ 5 ـ شهر، آلودگي‌ها و شاعران‌:
 رشد لجام‌گسيخته‌ و بي‌برنامه‌ شهرها بويژه‌ شهرهاي‌ بزرگ‌ كشور (ناشي‌ از رشد ط‌بيعي‌ جمعيت‌ شهري‌، افزايش‌ مهاجرتهاي‌ روستايي‌ و...) به‌ دنبال‌ خويش‌ افزايش‌ تخريب‌ محيط‌ زيست‌ و افزايش‌ روزافزون‌ انواع‌ آلودگيها را به‌ دنبال‌ داشته‌ است‌. در اين‌ ميان‌ مراكز اصلي‌ شهرها (C.B.D) به‌ يك‌ جزيره‌ حرارتي‌ تبديل‌ شده‌اند كه‌ آسمان‌ تيره‌ و تار آنها گاهي‌ نمايان‌ نمي‌شود.
 انگار بر لب‌ رود سيگار مي‌كند دود
 خورشيد روز جمعه‌ در پايتخت‌ سايه‌(17)
 شاعر با بياني‌ روشن‌ آلودگي‌ شهر تهران‌ را در يك‌ روز جمعه‌ به‌ تصوير كشيده‌ است‌. تحقيقات‌ علمي‌ اثبات‌ كرده‌ است‌ كه‌ آلودگي‌ هوا ضمن‌ تاثير بر رشد ذهني‌ و توانمندي‌ افراد در انجام‌ فعاليتها، تا حدود زيادي‌ سبب‌ افسردگي‌، دلتنگي‌ و كسالت‌ شهروندان‌ مي‌شود:
 من‌ اينجا بس‌ دلم‌ تنگ‌ است‌ / و هر سازي‌ كه‌ مي‌بينم‌ بد آهنگ‌ است‌ / بيا ره‌توشه‌ برداريم‌ / قدم‌ در راه‌ بي‌برگشت‌ بگذاريم‌ / ببينيم‌ آسمان‌ هر كجا، آيا همين‌ رنگ‌ است‌.(18)
 البته‌ آلودگيهاي‌ موجود در متروپل‌هاي‌ كشور تنها به‌ آلودگي‌ هوا ختم‌ نمي‌شود. آلودگي‌ صوتي‌، فاضلاب‌ها و پسابهاي‌ صنعتي‌ و خانگي‌ و... نيز شهروندان‌ را همواره‌ رنج‌ مي‌دهد. عمران‌ صلاحي‌ در شعر من‌ بچه‌ جواديه‌ام‌ در ابتدا به‌ آلودگي‌ ناشي‌ از ورود آبهاي‌ كثيف‌ و آلوده‌ به‌ درون‌ شهر اشاره‌ مي‌كند و مي‌گويد:
 اين‌ رودها خسته‌ به‌ ميدان‌ راه‌آهن‌ مي‌ريزند / ميدان‌ راه‌آهن‌ / درياچه‌اي‌ بزرگ‌ /درياچه‌ لجن‌ / با آن‌ جزيره‌اش‌ / و ساكن‌ هميشگي‌ آن‌ جزيره‌اش‌ / گفتم‌ هميشگي‌؟ / آب‌ از سه‌ رود مي‌ريزد / رود اميريه‌ / سيمتري‌ / شوش‌ / و بادبان‌ گشوده‌ بر اين‌ رودها / نكبت‌!(19)
 شاعر در ادامه‌ به‌ انواع‌ ديگري‌ از آلودگيهاي‌ شهري‌ اشاره‌ مي‌كند:
 كشتارگاه‌ در آخر جواديه‌ است‌ / اين‌ سوي‌ نازي‌آباد / و مردم‌ محله‌ من‌ هر صبح‌ /با بوي‌ خون‌ / بيدار مي‌شوند.
 او در ادامه‌ به‌ آلودگي‌ صوتي‌ كه‌ شهروندان‌ اين‌ محله‌ را دائما رنج‌ مي‌دهد اشاره‌ مي‌كند:
 در اين‌ محله‌ اكثر مردم‌ / محصول‌ ناله‌هاي‌ قط‌ارند / زيرا كه‌ نصف‌ شب‌ / چندين‌ بار هر مادر و پدري‌ از خواب‌ مي‌پرد! /اينجا قط‌ار، زندگي‌ مردم‌ است‌ / با سوت‌ او به‌ خواب‌ فرو مي‌روند / با سوت‌ او / بيدار مي‌شوند.
 بنابراين‌ شاعران‌ حق‌ دارند كه‌ مجموعه‌هاي‌ شهري‌ را فاقد نشاط‌، سرسبزي‌، ط‌راوت‌ و شادابي‌ بدانند و بيان‌ كنند كه‌ شهر خزاني‌ است‌ بي‌فرياد، خالي‌ از صفا و صداقت‌ و آسمانش‌ تيره‌ و تار.
 شهر خاموش‌ من‌! آن‌ روح‌ بهارانت‌ كو؟
 شور و شيدايي‌ انبوه‌ هزارانت‌ كو؟
 مي‌خزد در رگ‌ هر برگ‌ تو خوناب‌ خزان‌
 نكهت‌ صبحدم‌ و بوي‌ بهارانت‌ كو؟
 آسمانت‌ همه‌ جا، سقف‌ يكي‌ زندان‌ است‌
 روشناي‌ سحر اين‌ شب‌ تارانت‌ كو؟(20)
 2ـ 5 ـ شهر، برنامه‌ريزي‌، ط‌راحي‌ و شاعران‌:
 ط‌راحان‌ و برنامه‌ريزان‌ شهر در فعاليتهاي‌ خويش‌ چقدر توانسته‌اند به‌ آرمانشهر شاعران‌ جامه‌ عمل‌ بپوشانند؟
 دهليزي‌ لاينقط‌ع‌ / در ميان‌ دو ديوار / و خلوتي‌ / كه‌ به‌ سنگيني‌ / چون‌ پيري‌ عصاكش‌ / از دهليز سكوت‌ مي‌گذرد / و آنگاه‌ / آفتاب‌ / و سايه‌ئي‌ منكسر / نگران‌ و منكسر / خانه‌ها / خانه‌ خانه‌ها / مردمي‌ و فريادي‌ از فراز: ــ شهر شط‌رنجي‌! شهر شط‌رنجي‌!
 دو ديوار / و دهليز سكوت‌ / و آنگاه‌ / سايه‌ئي‌ كه‌ از زوال‌ آفتاب‌ دم‌ مي‌زند / مردمي‌ و فريادي‌ از اعماق‌: ما مهره‌ نيستيم‌! ما مهره‌ نيستيم‌.
 )احمد شاملو: كوچه‌)
 آيا زمان‌ آن‌ نگذشته‌ است‌ كه‌ ط‌راحان‌ و برنامه‌ريزان‌ شهري‌ از شهروندان‌ بعنوان‌ مهره‌هايي‌ متحرك‌ در بازي‌ شط‌رنج‌ استفاده‌ نكنند و هر روز با فرمي‌ تازه‌ و شكلي‌ جديد عناصر شهري‌ را جابجا نكنند؟
 نگاهي‌ به‌ مكان‌گزيني‌ فضايي‌ عناصر و اجزا شهري‌ نشان‌ مي‌دهد كه‌ فضاي‌ كاملا تصنعي‌ و بي‌روح‌ اين‌ فضاها، چشم‌اندازي‌ دلنشين‌ را به‌ رهگذران‌ و تماشاگران‌ عرضه‌ نمي‌دارد.
 توقف‌ مي‌كني‌ / در كنار ويترين‌ها و نئون‌ها / و شهر / فقط‌ گامي‌ است‌ در لحظ‌ه‌اي‌ / كه‌ با چشمانت‌، پلك‌هاي‌ عصر را باز مي‌كني‌ / و ياس‌ها و گل‌هاي‌ مصنوعي‌ را /در كهكشاني‌ بي‌ستاره‌ مي‌آرايي‌.(21)
شهرام‌ شاهرختاش‌ = در كنار ويترين‌ها)
 بنظ‌ر مي‌رسد خط‌هاي‌ كج‌ و معوج‌ ط‌راحان‌ و محاسبات‌ رايانه‌اي‌ بي‌ سر و ته‌ برنامه‌ريزان‌ و تئوريهاي‌ به‌ دور از واقعيت‌ آنها (عدم‌ توجه‌ به‌ رئاليسم‌) سبب‌ شده‌ است‌ تا عليرغم‌ صرف‌ هزينه‌هاي‌ كلان‌ عملا شهر بعنوان‌ يك‌ سيستم‌ فاقد خروجي‌هاي‌(out put)مفيد با بازده‌ مناسب‌ باشد زيرا شهروندان‌ همواره‌ به‌ دنبال‌ فرار از اين‌ دست‌ ساخته‌ خويش‌ مي‌باشند.
 ما از حصارهاي‌ مومي‌ شب‌ / دزدانه‌ مي‌رفتيم‌ / كه‌ در پايشان‌ روسپيان‌ آواره‌ / در انتظ‌ار ((شير يا خط‌)) سكه‌ قلبهاي‌ مردان‌ تنها بودند / ما از ديوارهاي‌ كاهگلي‌ مي‌رفتيم‌ / كه‌ سرهاي‌ آهني‌ / از بوي‌ استفراغ‌ و آمونياك‌ / قرص‌ آسپرين‌ را / از آگهي‌ روزنامه‌ها / گدايي‌ مي‌كردند.(22)
 در كوچه‌هاي‌ گرم‌ تب‌آلوده‌ / شب‌، بسته‌ بود راه‌ نفس‌ها را. / هر خانه‌يي‌ به‌ خاط‌ر من‌ آورد / دلتنگي‌ فضاي‌ قفس‌ها را.(23)
 و شاعران‌ نيز مانند ساير شهروندان‌ كه‌ هدف‌ نهايي‌ خويش‌ را خوشبختي‌ و سعادت‌ مي‌دانند، وقتي‌ خود را در ط‌راحي‌ بي‌نظ‌م‌، برنامه‌ريزي‌ مبهم‌ و دنياي‌ ناشناخته‌ گرفتار مي‌بينند از خود مي‌پرسند:
 آيا درون‌ هر ديوار / سعادتي‌ هست‌ و سعادتمندي‌ و حسادتي‌؟ ــ كه‌ چشم‌اندازها از اينگونه‌ / مشبك‌ است‌ و آسمان‌ زنداني‌ است‌ از بلور؟(24)
 )احمد شاملو)
 3ـ 5 ـ شهر، انتظ‌ارات‌ و شاعران‌:
 با آغاز صنعتي‌ شدن‌ شهرها و هجوم‌ گسترده‌ كارگران‌ مهاجر و فضاي‌ لازم‌ براي‌ آنها جهت‌ مسكن‌، گذران‌ اوقات‌ فراغت‌، حمل‌ونقل‌ و... اولين‌ نمودهاي‌ شهرنشيني‌ جديد نمايان‌ شد و آن‌ ازدحام‌ و شلوغي‌ بيش‌ از حد بود و امروزه‌ نيز به‌ دلايل‌ مختلف‌ ازجمله‌ كمبود اراضي‌ شهري‌ جهت‌ كاربريهاي‌ مختلف‌، كمبود منابع‌ مالي‌ شهرداريها و سازمانهاي‌ مختلف‌ جهت‌ تاسيسات‌ و ارائه‌ خدمات‌، رشد شتابان‌ جمعيت‌ شهري‌ و... سبب‌ شده‌ است‌ تا شهروندان‌ براي‌ دستيابي‌ به‌ خدمات‌ مورد نظ‌ر (آموزشي‌، بهداشتي‌، حمل‌ونقل‌ و...) انتظ‌ارهاي‌ ط‌ولاني‌ را تحمل‌ كنند.
 پيامبران‌ نوخاسته‌ دير آمدند و زود رفتند / نديدند كه‌ انتظ‌ار در يك‌ بيمارستان‌ / از مرگ‌ آسان‌تر است‌/ پيامبران‌ نوخاسته‌ دير آمدنند و زود رفتند/ نديدند كه‌ در جاده‌ها ماشين‌هاي‌ كوكي‌ / رهروان‌ را پشت‌ سر گذاشت‌ و در كنار جاده‌ها مي‌كاشت‌ / و در خاك‌هاي‌ كهن‌ روياند / پيامبران‌ نوخاسته‌ دير آمدند و زود رفتند / تا اشيا عتيق‌ موزه‌ها نگردند.(25)
 و اين‌ انتظ‌ارهاي‌ هميشگي‌، ط‌ولاني‌ و خسته‌كننده‌ و كسالت‌بار هرروزه‌ در حمل‌ و نقل‌هاي‌ بين‌ شهري‌ و خارج‌ از شهرها ديده‌ مي‌شود، اما سوال‌ اين‌ است‌: شهرسازان‌، ط‌راحان‌ و برنامه‌ريزان‌ شهر جهت‌ جلوگيري‌ از اتلاف‌ بي‌رويه‌ وقت‌ شهروندان‌، افزايش‌ سرعت‌ در ترددهاي‌ شهري‌ و جلوگيري‌ از هدر رفتن‌ انرژي‌ فراوان‌ شهروندان‌ چه‌ كرده‌اند؟
 ما سالهاست‌ منتظ‌ر مقصد هستيم‌ / ما در كمين‌ حركت‌ و ماشين‌ / ما در تقاط‌ع‌ تاريخي‌ خيابانها / در امتداد كوروش‌ / و درنهايت‌ تخت‌ جمشيد / در اين‌ صف‌ بلند زمان‌ / كاوه‌هاي‌ پيره‌ / با ما / كنار ما / خميازه‌ مي‌كشند.
 شايد كه‌ اسب‌ تند فريدون‌ / اسب‌ پولاد / از آسمان‌ به‌ زير بيايد / ما را به‌ مقصد برساند / ماشين‌ آبي‌ شمران‌ / افسوس‌ / آمدني‌ نيست‌.(26)
 اما امروزه‌ شهروندان‌ تنها براي‌ استفاده‌ از سرويس‌هاي‌ حمل‌ و نقل‌، خريد كالاها و ارزاق‌ مورد نيازشان‌، دستيابي‌ به‌ خدمات‌ آموزشي‌ يا بهداشتي‌ و... نيست‌ كه‌ مدتها انتظ‌ار را سپري‌ مي‌كنند بلكه‌ بسياري‌ از شهروندان‌ در انتظ‌ار يك‌ خبر يا اتفاق‌ افتادن‌ واقعه‌اي‌ هستند كه‌ مسير تكراري‌ و خسته‌كننده‌ هميشگي‌ خويش‌ را تغيير دهند.
 ط‌اهره‌ صفارزاده‌ در شعر ((خبر سالها)) انتظ‌ارش‌ را اينگونه‌ توصيف‌ مي‌كند:
 ايوان‌ خانه‌ام‌ / به‌ وسعت‌ قبري‌ / از آفتاب‌ و خاك‌ / نشسته‌ام‌ به‌ وسعت‌ قبر / و منتظ‌رم‌ كه‌ دست‌ رهگذري‌ / ادامه‌ دستانم‌ باشد / و قفل‌ خانه‌ را بگشايد / صداي‌ خسته‌ كفشي‌ مي‌آيد / صداي‌ تيزي‌ زنگ‌ / از قعر پلكان‌ / مهماني‌ آمده‌ست‌ بگويد / امروز هم‌ هوا دوباره‌ گرفته‌ است‌ / امروز هم‌ هوا دوباره‌ خراب‌ است‌.(27)
 4ـ 5 ـ شهر، فقر اقتصادي‌ و شاعران‌:
 صرفنظ‌ر از اينكه‌ ساختارهاي‌ اقتصادي‌ زيربناي‌ تمامي‌ ساختارهاي‌ شهري‌، بافت‌ و مورفورلوژي‌ شهري‌ است‌ قط‌عا يكي‌ از ويژگيهاي‌ شهرها بويژه‌ كلان‌شهرها در كشورمان‌ تضاد ط‌بقاتي‌ و اختلاف‌ سط‌ح‌ زندگي‌ است‌ و از سوي‌ ديگر بيكاري‌ (فصلي‌، كاذب‌، پنهان‌، واقعي‌ و...) نمود بارزي‌ در چشم‌اندازهاي‌ شهري‌ دارد و متاسفانه‌ حتي‌ شاغلان‌ رسمي‌، پيماني‌، كارگري‌... نيز توان‌ تامين‌ تمامي‌ نيازهاي‌ خويش‌ را ندارند:
 امروز بانك‌هاي‌ بزرگ‌ / قلك‌ نداشتن‌هاي‌ كودكان‌ است‌ / كارمندان‌ بي‌حوصله‌ و خسته‌اند / كارمندان‌ از تهي‌ بودن‌ و تنگدستي‌ / اسكناس‌ها را مي‌شمارند / و حماسه‌ اين‌ است‌ كه‌ انسان‌ سترون‌ / در آرزوي‌ كلاف‌هاي‌ كاموا مي‌سوزد.(28)
 عدم‌ امكان‌ تامين‌ نيازهاي‌ ضروري‌ زندگي‌ بويژه‌ از جانب‌ كارمندان‌، آنها را به‌ زندگي‌ چندشغلي‌ و بويژه‌ زندگي‌ متكي‌. بر قسط‌ وادار كرده‌ است‌ و شايد كمتر شهروندي‌ را بتوان‌ يافت‌ كه‌ بار بهره‌هاي‌ سنگين‌ اقساط‌ را بر دوش‌ خود احساس‌ نكند.
 گيرم‌ تمام‌ پنجره‌ها را بگشايند / گيرم‌ تمام‌ درها را بگشايند / اي‌ بنده‌ خميده‌ / از آوار بار قسط‌ / اقساط‌ ماهيانه‌ / ساليانه‌ / جاودانه‌ / آيا تو قامتي‌ براي‌ نشان‌ دادن‌ داري‌ / و صدايي‌ براي‌ آواز خواندن‌ / سرك‌ كشيدن‌ كوتاهان‌ از بلندي‌ ديوار / چندين‌ قامت‌ كم‌ دارد.(29)
 شاعران‌ در اعتراضي‌ واضح‌ و آشكار به‌ مسئولين‌ و دست‌اندركاران‌ تامين‌ هزينه‌هاي‌ اقتصادي‌ شهروندان‌، و درخواست‌ از آنها در جهت‌ حل‌ معضلات‌ و مشكلات‌ اقتصادي‌ ساكنان‌ شهر، به‌ برنامه‌ريزان‌، ط‌راحان‌ و معماران‌ شهر نيز شكوه‌ و اعتراض‌ خويش‌ را اعلام‌ مي‌نمايند كه‌ چرا فضاي‌ شهرها نيز (صرفنظ‌ر از زندگي‌ افراد) فضاي‌ قسط‌ي‌ است‌:
 از زمين‌ قسط‌ي‌ مي‌آمدم‌ / كه‌ تنفس‌ مرا به‌ سفته‌ فروخته‌ بود / از انتهاي‌ بانك‌ها / با تفقد نزول‌ / به‌ تجمل‌ ويترين‌ها مي‌آمدم‌ / فضاي‌ قسط‌ي‌ شهرم‌ را تكه‌تكه‌ مي‌كردم‌ / و با بشقابهاي‌ لعابي‌ مجروح‌ / در تناول‌ بسم‌الله‌ مي‌نشستم‌ / كدام‌ مكتب‌ زيركي‌ را از من‌ پنهان‌ كرده‌ بود؟ / كه‌ در بادهاي‌ تفكيك‌ گم‌ مي‌شدم‌ / و كفش‌ پائيزي‌ نداشتم‌ / تا خود را به‌ بهار رسانم‌.
 من‌ از بلاغت‌ زخمي‌ عشق‌ / با فصاحت‌ قسط‌ي‌ مي‌آمدم‌ / در خيابانهاي‌ گازوئيل‌ / برق‌ / تبليغات‌ / اقساط‌ قلبها / از درخت‌هاي‌ بي‌فصل‌ پلاستيكي‌ / آويزان‌ بودند / داركوبها / اقساط‌ شماره‌ مي‌كردند.(30)
 بنابراين‌ از ديدگاه‌ جامعه‌شناسي‌ و حتي‌ روانشناسي‌ يكي‌ از زمينه‌هاي‌ مهم‌ فساد و بزهكاريهاي‌ اجتماعي‌ گسترش‌ روزافزون‌ فقر است‌. افزايش‌ بي‌حد و حصار زندانيان‌ در سالهاي‌ اخير نسبت‌ به‌ دهه‌هاي‌ گذشته‌ بويژه‌ در شهرها ريشه‌ در نابساماني‌هاي‌ اقتصادي‌، عدم‌ پاسخگويي‌ برنامه‌هاي‌ توسعه‌ اقتصادي‌ ــ اجتماعي‌ (برنامه‌هاي‌ 5ساله‌)، نتايج‌ زيانبار اقتصادي‌ بر جامعه‌ مانده‌ از گذشته‌، عدم‌ اتخاذ يك‌ الگو يا متد يا مدل‌ كارآمد در ساختار اقتصادي‌ و... دارد.
 گر برآنيم‌ تا دگرباره‌ بچه‌ها در دفتر مشقشان‌ واژه‌ فقر را با حروف‌ الفبا به‌ نگارش‌ درنياورند(31) و شهر براي‌ همگان‌ محيط‌ي‌ با حداقل‌ نيازهاي‌ اوليه‌ انسان‌ باشد لازم‌ است‌ در ساختارهاي‌ اقتصادي‌ شهرها يك‌ تحول‌ زيربنايي‌ ايجاد شود زيرا ديگر تنها تئوري‌پردازي‌ اقتصادي‌ در قالب‌ مكتب‌هاي‌ اقتصادي‌ چون‌ ديدگاه‌ كلاسيك‌ يا محافظ‌ه‌كارانه‌، ديدگاه‌ راديكال‌، ديدگاه‌ اصلاح‌ط‌لب‌ يا ميانه‌رو; نئوكلاسيك‌ها و... نمي‌تواند به‌ كاهش‌ فقر، گرسنگي‌، برهنگي‌ و... در شهرها بينجامد.
 تن‌پوش‌ فصل‌ نگران‌ است‌ / گناه‌ را برهنه‌ اعدام‌ كن‌ / خرس‌ كوكي‌ / خواب‌ عسل‌ مي‌بيند / گرسنگي‌ را اعدام‌ كن‌ / آدمك‌ غم‌ نان‌ مي‌داند / فقر را اعدام‌ كن‌ / رخت‌ شادي‌ به‌ تنم‌ مي‌پوسد / برهنگي‌ را اعدام‌ كن‌.(32)
 )شكوفه‌ فقيه‌ = اعدام‌)
 
 .1 فريد يدا...، جغرافيا و شهرشناسي‌، انتشارات‌ دانشگاه‌ تبريز، 1375، ص‌ 34
 .2 امين‌پور قيصر، گزينه‌ اشعار، انتشارات‌ مرواريد، تهران‌، چاپ‌ دوم‌ 1378، ص‌ 66
 .3 شاملو احمد، هواي‌ تازه‌، انتشارات‌ نگاه‌ ــ زمانه‌، چاپ‌ هشتم‌، تهران‌، 1372، ص‌ 85
 .4 جعفري‌ عبدالرضا، فروغ‌ جاودانه‌، انتشارات‌ تنوير، تهران‌، 1378، ص‌ 59
 .5 كوپر شاعر انگليسي‌
 .6 بحريني‌ حسين‌; تجدد، فراتجدد و پس‌ از آن‌ در شهرسازي‌، انتشارات‌ دانشگاه‌ تهران‌; 1378; ص‌ 2
 .7 ترابي‌ ضياالدين‌; سهرابي‌ ديگر; انتشارات‌ افق‌; بهار 75; تهران‌; ص‌ 125
 .8 فومني‌ شيون‌; آئينه‌دار آب‌; تصحيح‌ مهدي‌ خط‌يبي‌; نشر روزگار; تهران‌; 1379; ص‌ 174
 .9 شاهرختاش‌ شهرام‌; خوابهاي‌ فلزي‌; چاپخانه‌ زهره‌; 1346; تهران‌; ص‌ 56
 .10 سپهري‌ سهراب‌، حجم‌ سبز; انتشارات‌ ط‌هوري‌; تهران‌; 1346; ص‌ 54
 .11 :chetto گتو منط‌قه‌ يا محله‌اي‌ از شهر است‌ كه‌ در آن‌ اقليتهاي‌ مذهبي‌، قومي‌ و زباني‌ درنتيجه‌ فشارهاي‌ اجتماعي‌، اقتصادي‌ و قانوني‌ به‌ صورت‌ جدا از ساير گروههاي‌ شهر زندگي‌ مي‌كنند. برگرفته‌ از شكوهي‌ حسين‌، جغرافياي‌ اجتماعي‌ شهرها، انتشارات‌ ماجد، تهران‌، 1372، ص‌63
 .12 آلن‌ گيلبرت‌ و ژوزف‌ گاگلر، شهرها، فقر و توسعه‌، ترجمه‌ پرويز كريمي‌ ناصر، چاپ‌ اول‌، انتشارات‌ اداره‌ كل‌ روابط‌ عمومي‌ و بين‌المللي‌ شهرداري‌ تهران‌، زمستان‌ 1357، ص‌ 267
 .13 جمالي‌ فيروز ــ هبيتات‌
 .14 حقوقي‌ محمد، شعر زمان‌ ما(2) (مهدي‌ اخوان‌ ثالث‌)، انتشارات‌ نگاه‌، تهران‌، چاپ‌ چهارم‌، 1376، ص‌ 343
 .15 منوچهر كهن‌; در آوار دريا; مهرماه‌ 1369; انتشارات‌ هيرمند; تهران‌; ص‌ 78
 .16 احمد شاملو; ترانه‌هاي‌ كوچك‌ غربت‌; انتشارات‌ مازيار; تهران‌; 1359; ص‌ 12
 .17 فومني‌ شيون‌، همان‌ منبع‌; ص‌ 106
 .18 حقوقي‌ محمد; شعر زمان‌ ما(2); گزينه‌ اشعار مهدي‌ اخوان‌ ثالث‌; انتشارات‌ نگاه‌; تهران‌; 1376; ص‌ 93
 .19 صلاحي‌ عمران‌; گريه‌ در آب‌; انتشارات‌ نيلوفر; چاپ‌ دوم‌; 1375; چاپ‌ آيدا; ص‌ 77
 .20 شفيعي‌ كدكني‌ محمدرضا، آئينه‌اي‌ براي‌ صداها; هفت‌ دفتر شعر; انتشارات‌ سخن‌; تهران‌; 1376; ص‌ 23
 .21 شاهرختاش‌ شهرام‌; خوابهاي‌ فلزي‌; ص‌ 28 و ص‌ 83
 .22 شاهرختاش‌ شهرام‌; خوابهاي‌ فلزي‌; ص‌ 28 و ص‌ 83
 .23 سهيلي‌ مهدي‌; چه‌ كنم‌؟ دلم‌ از سنگ‌ كه‌ نيست‌; انتشارات‌ سنايي‌; تهران‌; بهار; 1372; ص‌ 131
 .24 شاملو احمد; آيدا; درخت‌ و خنجره‌ و خاط‌ره‌; انتشارات‌ مرواريد; چاپ‌ پنجم‌; تهران‌; 1376; ص‌ 118
 .25 احمدي‌ احمدرضا، روزنامه‌ شيشه‌اي‌; انتشارات‌ ط‌رفه‌; تهران‌; 1343; ص‌ 69
 .26 صفارزاده‌ ط‌اهر; سفر پنجم‌; انتشارات‌ نويد; شيراز; 1356; ص‌ 99
 .27 صفارزاده‌ ط‌اهره‌; حركت‌ و ديروز; انتشارات‌ رواق‌; تهران‌; 1357; ص‌ 28
 .28 احمدي‌ احمدرضا; من‌ فقط‌ سفيدي‌ اسب‌ را گريستم‌; انتشارات‌ ط‌اهباز; تهران‌; 1350; ص‌ 53 (ناياب‌)
 .29 صفارزاده‌ ط‌اهره‌; گزينه‌ اشعار; انتشارات‌ نويد; شيراز; 1366; ص‌ 150
 .30 شهرام‌ شاهرختاش‌; خوابهاي‌ فلزي‌; ص‌26
 .31 رجوع‌ شود به‌ شعر ديكته‌; م‌، راما; مجموعه‌ شعر دروغ‌; انتشارات‌ سبز; تهران‌; 1375; ص‌ 29
 .32 منط‌قي‌ تبريزي‌ احد، مه‌آبادي‌ بهمن‌; صداي‌ شعر امروز; انتشارات‌ تلاش‌; تبريز; 1368; ص‌ 304



مجله شعر

 

IranPoetry.com/Hadi Mohammadzadeh/©2004-2010 • All Rights Reserved
بازنشر اينترنتي مطالب اين سايت با ذکر
آدرس دقيق بلامانع است