تماس با  ماگفتگو  و  مصاحبهمقالاتنقد ادبیداستان ایرانداستان  ترجمهشعر  ترجمهمعرفی شاعرشعر  معاصراخبار ادبیصفحه اول
آدرس ايميلتان را وارد کنيد تا خبر هاي ادبي برايتان پست شود

نشاني ما

iranpoetry(at).gmail.com

 



 


January 17, 2005 10:30 PM

نبرد زنبيل و بمب‌افكن

اشاره:
سياه، سفيد. يك نبرد تمام‌عيار، خطوط سياه و كنتراست آن با پيكسلهاي سفيد و جيلو پونته‌كورو فاتح اين نبرد است. يك فيلم سياه و سفيد كه به موضوع مقاومت مردم الجزاير در برابر نظاميان فرانسوي مي‌پردازد. در سال 1966 فيلم «نبرد الجزيره» در كشورهاي الجزاير، آمريكا و ايتاليا با حذف برخي صحنه‌هاي شكنجة مردم الجزاير اكران شد كه با استقبال شديد مردم و منتقدان همراه بود و اكنون بعد از گذشت سي‌وهشت سال سينماهاي آمريكاي شمالي شاهد «نبرد الجزيره» بدون سانسور است. بازآفريني واقع‌گرايانة عمليات جبهة آزادي‌بخش الجزاير با استعمارگران فرانسوي باعث شد تا پنتاگون در سال گذشته نسخة كامل فيلم را با توجه به شباهتهاي آن با عمليات گروههاي مقاومت در عراق، فلسطين و لبنان براي كاركنان خود پخش كند.
پونته‌كورو «نبرد الجزيره» را با پشت سر گذاردن سختيهاي بسيار، ساخت؛ آن هم در دوره‌اي كه هيچ تهيه‌كننده‌اي به تهية فيلم ضد استعماري به نفع مردم آفريقا حاضر نبود و جريان غالب سينماي جهان، فيلمهاي هنري شخصي يا سرگرم‌كننده بود. جسارت و استقامت اين كارگردان همچون بازيگر نقش اول فيلم خود باعث شد كه او نيز مانند جبهة آزادي‌بخش الجزاير از «نبرد الجزيره» سربلند بيرون آيد و بسياري از منتقدان، تكنيك و سبك او را در ساخت اين فيلم ستايش كردند.
فرم مستندگونه به روايت فيلمهاي خبري و بهترين انتخاب در مورد بازيگران، موسيقي متن، كادربندي و... باعث شد تا اين فيلم از بعد تكنيكي و هنري نقطة عطفي در تاريخ سينماي جهان تلقي شود. چنان‌كه بعدها بسياري از فيلم‌سازان «نبرد الجزيره» را الگوي كار خويش قرار دادند.
با مرور مراحل ساخت «نبرد الجزيره» و جريان فيلم‌سازي آن مقطع شكي باقي نمي‌ماند كه پونته‌كورو خلاف جهت آب شنا كرد؛ اما ثابت كرد كه انتخاب مضامين جسورانه و ضد استعماري اگر با تكنيك حرفه‌اي فيلم‌سازي همراه باشد، مورد استقبال مردم قرار مي‌گيرد و نظر منتقدان را نيز به خود جلب مي‌كند. با پذيرش اين نكته يك پرسش اساسي در ذهن شكل مي‌گيرد: چرا تاريخ سينماي جهان تنها شاهد يك «نبرد الجزيره» بود؟
پرونده‌اي كه پيش رو داريد مجموعه‌اي از اطلاعات، نقد و مصاحبه در مورد اين فيلم است.


نبرد زنبيل و بمب‌افكن
نوشته: ريچارد فيليپس
مترجم: ع. ف. آشتياني
نسخة كامل فيلم «نبرد الجزيره» (1965) در سينماهاي برگزيدة آمريكاي شمالي به نمايش درآمده و قرار است تا پايان امسال «دي. وي. دي» اين فيلم نيز تهيه و توزيع شود. اين فيلم به كارگرداني جيلو پونته‌كورو و فيلم‌نامه‌اي از فرانكو سوليناس با همكاري پونته‌كورو كه جايزة فيلمهاي سياه و سفيد جشنوارة ونيز را از آن خود ساخت، اثري ارزنده و يكي از قدرتمندترين فيلمهايي است كه در خصوص اشغال استعماري و مقاومت در برابر آن تاكنون ساخته شده است.
فيلم 116 دقيقه‌اي پونته‌كورو و يكي از خونين‌ترين مبارزات ضدامپرياليستي قرن بيستم ـ انقلاب 62ـ1954 بر ضد سلطة استعماري در الجزاير كه از قديمي‌ترين و پهناورترين مستعمرات فرانسه بود ـ را به تصوير مي‌كشد.
در طول هشت سال درگيري ارتش فرانسه و شبه‌نظاميان هم‌پيمانش يك‌ميليون الجزايري را به قتل رساندند. دولت سوسياليست گاي موله در پاريس، كه فرانسوا ميتران به‌عنوان وزير كشور در كابينه‌اش خدمت مي‌كرد، با تصويب قانون ويژه در فرانسه به نظاميان اختيارات كامل داد. ترور، شكنجه و تجاوز جزء اعمال عادي اين ارتش بود. يكي از ژنرالهاي فرانسوي بعدها مغرورانه چنين مي‌گفتك «به ما آزادي عمل دادند تا هر كاري را كه ضروري بود انجام دهيم.»
دهها هزار زن، مرد و كودك بي‌گناه مورد شكنجه واقع شده، بيش از سه‌هزار الجزايري كه توسط نيروهاي فرانسوي دستگير شده بودند «ناپديد شدند» فرانسويان با اجراي برنامة «آرام‌سازي»، دو ميليون الجزايري را از خانه‌هايشان آواره كرده، به اردوگاههاي اجباري محصور در سيم خاردار بردند، و هشت‌هزار روستا را تخريب كردند.
تقريباً دو ميليون نيروي فرانسوي ازجمله ژاك شيراك، رئيس جمهور كنوني فرانسه، و ژان ماري لوپن، رهبر جبهة نژادپرست ملي، در آن دوران در الجزاير خدمت مي‌كردند. لوپن متهم است كه زندانيان را در زندان مخوف ويلارسسيني الجزاير در سال 1957 شكنجه مي‌كرده است.
هرچند فيلم پونته كوروو فقط يكي از زواياي جنگ، نبرد الجزاير از سال 57ـ1954، را مي‌كاود، با اين حال فيلم شايان توجهي است. تقريباً بعد از چهل سال از نخستين اكران فيلم، بازتاب گسترده‌اي داشته است؛ زيرا روال عملياتي استعمارگران عصر كنوني را نشان داده و علل و اسباب يك جنبش انقلابي ميهني را واكاوي مي‌كند. درواقع، بگير و ببندها و بازداشتهاي انبوه و شكنجة مردم كه در فيلم به نمايش درآمده حملات نظاميان اسرائيلي به فلسطينيان و شيوه‌هاي نيروهاي آمريكايي در عراق و افغانستان را مجسم مي‌كند. اين امر در تلفيق با تمهيدات سينمايي بديع و انتخاب استادانة بازيگران و موسيقي متن تأثيرگذار كه اينيوموريكن و پونته‌كوروو ساخته‌اند، فيلم را از اصالت بي‌مانند و قوام دراماتيك برخوردار مي‌كند.
نبرد الجزيره حول محور دو شخصيت مي‌گردد: علي لاپوآنته، عضو جبهة آزادي‌بخش ملي و نماد مقاومت الجزاير، و سرهنگ ماتيو، فرماندة چتربازان فرانسوي كه مأموريت سركوب مقاومت را به وي محول كرده‌اند.
لاپوآنته اهل «كاسباه»، منطقة دوكيلومتر مربعي با جمعيت فقير و از شخصيتهاي كليدي قيام مسلحانه است. سرهنگ ژان ماتيو كه از روي ژاك ماسو، فرماندة لشكر مخوف چترباز، الگوبرداري شده نمايندة سنگدل نظاميان فرانسوي است كه آمادگي دارد براي درهم كوبيدن جنبش مالي از هر ابزاري استفاده كند.
در ماه آگوست سال گذشته، ادارة عمليات ويژه و درگيريهاي كم‌شدت پنتاگون تصميم گرفت فيلم «نبرد الجزيره» براي كاركنان خود پخش كند. اين تصميم بعد از اين گرفته شد كه گروههاي مقاومت عراق عمليات خود بر ضد نظاميان آمريكايي را تشديد كردند و دونالد رامسفلد، وزير دفاع آمريكا، خواستار بالا بردن عمليات اطلاعاتي در عراق و ساير نقاط شد. ديويد ايگناتيوس، نويسندة واشنگتن‌پست در ادعايي احمقانه گفت كه «چنين تصميمي نشانة اميدبخشي است كه ارتش دربارة عراق خلاقانه‌تر مي‌انديشد.» هدف اصلي و واقعي نمايش فيلم «نبرد الجزيره» تشويق آنان به شكنجة زندانيان عراقي به شكلي غيرقانوني و آزاردهنده‌تر است.
هرچند فيلم نبرد الجزيره به روشني از مقاومت حمايت مي‌كند، اين فيلم يك اثر كاملاً عيني است و سعي نمي‌كند جبهة آزادي‌بخش را مبالغه‌آميز و خيال‌پردازانه نشان دهد. لذا مي‌بينيم كه اشاراتي به نقاط ضعف سياسي و تناقضات اين سازمان دارد؛ ازجمله تلاش رهبرانش براي تركيب الفاظ و ادبيات سكولار دست چپي با توسل به احساسات محافظه‌كارانة اسلامي.
در اين ميان بحث لاپوآنته و بن‌مهدي، رهبر جبهة آزادي‌بخش، نيز نكتة جالب توجهي است. مهدي به او هشدار مي‌دهد كه «تروريسم» ضامن پيروزي در جنگ و انقلاب نيست و مي‌گويد كه مبارزة انقلابي دشوار است اما پيروزي «از همه سخت‌تر است.» سختيهاي واقعي، تازه پس از پيروزي قيام جلوه مي‌كند.
پونته‌كوروو در نمايش كشتارهاي تروريستي فرانسويان توسط جبهة آزادي‌بخش صداقت تام و تمامي دارد؛ اما هرگونه تلاشي براي هم‌وزن دانستن سياسي و اخلاقي ترورهاي خونين مقاومت با اعمال نظاميان فرانسوي را مردود مي‌شمارد. او در سال 1966 به روزنامه‌نگاري چنين گفت: «به نظرم اصلاً معنا ندارد بگوييم آن طرفيها ده نفر را كشتند، و اين‌طرفيها دو نفر را. مسئله اين است كه آنها [الجزايريها] در موقعيتي قرار گرفته‌اند كه تنها ويژگي‌اش ظلم و ستم است... شما بايد قضاوت كنيد كه چه كسي از ب‍ُعد تاريخي ظالم و محكوم است و چه‌كسي در جبهة حق قرار گرفته است.»
اين رويكرد سياسي در صحنه‌اي كه روزنامه‌نگاران، بن‌مهدي را با سؤالات خود به چالش كشيد تا تاكتيكهاي جبهة آزادي‌بخش را توجيه كند به‌خوبي نمايش داده مي‌شود. گزارشگري مي‌پرسد: «آيا بزدلانه نيست كه از زنبيلها و كيفهاي دستي زنانه براي حملات تروريستي و انفجار بمب در ميان فرانسويان استفاده مي‌كنيد؟ بن مهدي خيلي خونسرد با اشاره به بمباران هزاران روستاي الجزاير توسط بمبهاي ناپالم فرانسوي پاسخ مي‌دهد: «البته، اگر ما هواپيماهاي شما را داشتيم خيلي راحت‌تر بوديم. بمب‌افكنهايتان را به ما بدهيد، و زنبيلهاي ما را بگيريد.»
پونته‌كوروو در ارائة تصوير ماتيو نيز هوشمندانه عمل نموده و از مبالغه پرهيز مي‌كند. درواقع، اين فرمانده چتربازان پخته‌ترين و جاافتاده‌ترين شخصيت فيلم است. او فرد تحصيل‌كرده‌اي است، آرام حرف مي‌زند ولي متقابلاً در دفاع از منافع فرانسه بي‌رحم است.
وي با عباراتي كه امروزه واشنگتن براي توجيه «جنگ با تروريسم» از آنها تقليد مي‌كند به افسرانش مي‌گويد «جبهة آزادي‌بخش يك دشمن ناشناس و تشخيص‌ناپذير است كه با هزاران نفري كه شبيه او هستند، درآميخته است.»  و نتيجه مي‌گيرد كه چنين اوضاعي اقتضا مي‌كند كه تمام «ملاحظات انساني» در برابر مقاومت آنها تعطيل شود.
ماتيو در پاسخ به گزارشگراني كه روشهاي بي‌رحمانه و غير انساني او را به چالش كشيده‌اند، مي‌گويد: «كلمة شكنجه» در فرامين ما قيد نشده... [اما] مسئله اين‌جاست كه جبهة آزادي‌بخش خواستار بيرون رفتن ما از الجزاير است و ما چنين تصميمي نداريم.
علي‌رغم تفاوت ديدگاهها همة شما با ماندن ما موافقيد. شورش كه آغاز شده بود در هيچ زمينه‌اي با هم اختلاف نظر نداشتيم. همة روزنامه‌ها، حتي چپگراها خواستار سركوبي شورش بودند... [اما] اكنون سؤالي از شما مي‌پرسم: آيا فرانسه بايد در الجزاير بماند يا نه؟ چنانچه پاسخ مثبت است، شما بايد تمام عواقب ناشي از آن را بپذيريد.»
«نبرد الجزيره» اين عواقب و پيامدهاي اجتناب‌ناپذير را به تصوير مي‌كشد. صحنه‌هاي شكنجه با مشعل، شوك الكتريكي، و فرو كردن زندانيان در آب تا حد خفگي. اولين باري كه فيلم در انگلستان و آمريكا به نمايش درآمد، سانسور شده بود. اما در نسخة مرمت‌شدة فيلم تمام اين صحنه‌ها اضافه شده است، و مانند تكنيكهاي مورد استفادة آمريكاييان در ابوغريب و خليج گوانتانامو، براي محو كردن فريادهاي دردناك قربانيان، موسيقي بلندي پخش مي‌شود.
فيلم پونته‌كوروو از تكنيكهاي مبتكرانه‌اي در درام سينمايي در اواسط دهة 1960 بهره مي‌برد و براي نخستين‌بار نگاهي جدي به مردم شمال آفريقا مي‌اندازد؛ بر خلاف فيلمهاي گذشتة اروپايي و آمريكايي كه اين مردم را مضحكه يا مظنون مي‌نماياند. فرم نيمه مستند، با روايت به س‍َبك فيلمهاي خبري و زيرنويس، دوربينهاي خبري شانزده ميليمتري دستي، و استفاده از اعلاميه‌هاي جبهة آزادي‌بخش و ارتش فرانسه ازجمله ابتكاراتي بود كه فيلم را بسيار هيجان‌انگيز جلوه داد.
بيننده از دريچة دوربين به كوچه پس‌كوچه‌هاي محلة فقيرنشين «كاسباه» پاي گذاشته، اقدامات سركوبگرانه و اعمال نژادپرستانة دولت را كه با دقت بازآفريني شده، مي‌بيند؛ اقداماتي كه نهايتاً شورش را دامن زد. تظاهرات انبوه و گسترده صدها نفر در صحنه پاياني فيلم حيرت‌انگيز است و چنان شور و حرارتي دارد كه تصاوير رايانه‌اي هرگز قادر به آفريدن آن نيستند. درواقع، واقع‌نمايي دراماتيك فيلم چنان به دل مي‌نشيند كه تهيه‌كنندگان ناچار شدند در تيتراژ آغاز فيلم توضيح دهند كه در توليد آن از تصويرهاي خبري استفاده نكرده‌اند.
نبرد الجزيره با بودجه‌اي هشتصد هزار دلاري و تنها با ن‍ُه تكنسين خبره ازجمله مارچلوگاتي، تصويربردار، توليد شد ژان مارتين (سرهنگ ماتيو) كه در دهة 1950 به علت حمايت از مقاومت الجزيره در ليست سياه هنرپيشگان قرار داشت، تنها بازيگر حرفه‌اي بود و ديگر بازيگران در الجزيره انتخاب شدند.
لاپوآنته سواد نداشت و تا پيش از انتخاب براي بازي در اين نقش هرگز به سينما نرفته بود مرد ميانسالي كه در فيلم شكنجه شده و نهايتاً به لاپوآنته خيانت مي‌كند، موقتاً براي بازي در نقش خود از يكي از زندانهاي الجزيره آزاد شده بود. ياسف سعدي در نقش جعفر نخستين رابط لاپوآنته با رهبران جبهة آزادي‌بخش، عضو اصلي مقاومت بود و چارچوب داستان را، كه فيلم‌نامه بر مبناي آن نوشته شده بود، را ارائه كرد.
فيلم «نبرد الجزيره» در الجزاير، آمريكا و ايتاليا با موفقيت روبه‌رو شد و نامزد سه جايزه گرديد اما پخش آن تا سال 1971 در فرانسه و انگلستان ممنوع شد. استعمارگران سابق الجزاير و سازمان ارتش سر‌ّي (OAS) در فرانسه به‌شدت با فيلم مخالفت كردند. عناصر افراطي دست راستي، خانواده‌هاي سه مدير سينما در فرانسه را به قتل تهديد كردند و در سينماهايي كه تصميم به اكران آن داشتند، بمب كار گذاشتند. يك باند فاشيستي در سال 1972 به تماشاگراني كه در سينمايي در رم براي ديدن فيلم آمده بودند حمله كرده و يك نفر از آنان را به‌شدت مجروح كردند.
پونته‌كوروو پس از فيلم «نبرد الجزيره» فيلم «بسوزان» (1969) را ساخت. كه با بازيگري مارلون براندو به موضوع استعمارگران بريتانيايي و پرتغالي در قرن هجدهم در هند غربي مي‌پرداخت. او در سال 1979 با ساختن فيلم تونل موضوع جنبش جدايي‌طلب باسك را دستمايه قرار داد. اما هيچ‌يك از اينها به قو‌ّت نبرد الجزيره نبود كه الهام‌بخش كارگرداناني مانند كوستا گاوراس، مارسل اوفولز و بسياري ديگر شد.
در فيلم نبرد الجزيره نقيصه‌هاي سياسي آشكاري نيز به چشم مي‌خور‌َد. چنان‌كه به گروههاي رقيب در جنبش ملي الجزاير هيچ اشاره‌اي نمي‌كند و از نحوة تأثيرگذاري مقاومت سراسري توده‌هاي الجزايري به طبقة كارگر در فرانسه كه به نوبة خود موجي از اعتصابات و اعتراضات بر ضد دولت شارل دوگل را به راه انداخت، هيچ تصويري نمي‌بينيم. همچنين به رشد مخالفتهاي ضد جنگ سربازان عادي فرانسه از درون ارتش بزرگ اين كشور كه عمدتاً بر اساس نظام وظيفه به خدمت گرفته شده بودند، اشاره‌اي نمي‌شود.
به هرحال فيلم «نبرد الجزيره» تصويري هوشمندانه و نافذ از مبارزات ضد استعماري است و حق مشروع توده‌ها را در كشورهاي تحت ستم براي مقاومت با اشغالگران امپرياليست قوياً تأييد مي‌كند. با ديدن فيلم پونته‌كوروو به‌روشني درمي‌يابيم كه اشغال عراق توسط آمريكا و ساير پروژه‌هاي استعمار نو يك اتوپياي مرتجعانه و محكوم به شكست است و اقدامات سلطه‌جويانة امپرياليستها علي‌رغم بهره‌گيري آنها از سلاحهاي پيشرفته هرگز نمي‌تواند آرمان توده‌هاي استعمارزده را سركوب كند.


خلاصه داستان:
در سال 1957 بازجويان نظامي فرانسوي در شهر الجزيره يك ميهن‌پرست الجزايري را شكنجه مي‌دهند و او سرانجام مخفي‌گاه آخرين رهبر چريكهاي الجزايري با نام «علي لاپوآنته» را فاش مي‌كند. هم‌زمان با تيتراژ آغازين فيلم، نيروهاي چترباز فرانسوي، لاپوآنته را همراه با يك زن و كودك در مخفي‌گاه خود پيدا مي‌كنند و به آنها مهلتي داده مي‌شود كه خود را تسليم كنند، در غير اين‌صورت كشته خواهند شد. درحالي‌كه لاپوآنته به سرنوشت خود مي‌انديشد، فيلم با يك فلاش‌بك به سال 1954 و زمان آغاز عمليات نظامي جبهة آزادي‌بخش ميهني در الجزيره بازمي‌گردد كه اين سازمان با صدور اطلاعيه‌اي همة مسلمانان را به اتحاد در مبارزه با اشغالگران براي كسب استقلال دعوت مي‌كند. فيلم با اتخاذ يك فرم نيمه‌مستند به بازآفريني مراحل اصلي شكل‌گيري قيام و تحول سياسي لاپوآنته مي‌پردازد.
لاپوآنته پس از ديدن مراسم اعدام يك مبارز مقاومت الجزاير با گيوتين، توسط استعمارگران فرانسوي، تصميم مي‌گيرد به جبهة آزادي‌بخش ميهني الجزاير بپيوندد. رهبران جبهه كه از سابقة دزديهاي او و اينكه ورزشكار رشتة مشت‌زني بوده، خبر دارند ابتدا شهامت او را با دادن مأموريتهاي تروريستي متهورانه و خونين محك مي‌زنند.
با تشديد تنشها، نيروهاي چترباز براي سركوب مقاومت، تجهيز و ساماندهي مي‌شوند. سرهنگ ماتيو در شهر الجزيره با برقراري پستهاي بازرسي، حملات متعدد و بازداشتهاي گسترده، حكومت نظامي برپا مي‌كند و مردم الجزيره را به‌صورت دسته‌جمعي شكنجه و آزار مي‌دهد؛ از سوي ديگر جبهة آزادي‌بخش نيز به عملياتهاي تروريستي خود شدت مي‌بخشد. با تشديد درگيري زنان به جبهة آزادي‌بخش پيوسته و بمبهايي را به‌صورت مخفيانه در مناطق تجمع و سكونت فرانسويان منفجر مي‌كنند.
سرهنگ ماتيو، لايه‌هاي مختلف جبهة آزادي‌بخش را براي نيروهايش تشريح مي‌كند و آنان را مأمور مي‌كند كه با زور و شكنجه از اعضاي مقاومت، هويت و محل اختفاي رهبران بخشهاي مختلف جبهة آزادي‌بخش را به دست آورند.
نظاميان فرانسوي بدين‌ترتيب سلسله مراتب تشكيلات جبهة آزادي‌بخش را يكي يكي از بين مي‌برند، تا اينكه به آخرين رهبر قيام الجزاير يعني علي لاپوآنته مي‌رسند. او مرگ را ترجيح مي‌دهد و اگرچه به ظاهر نبرد الجزيره پايان مي‌پذيرد و قيام جبهة آزادي‌بخش در سال 1957 سركوب مي‌شود، اما منشأ و آرمان قيام نمي‌ميرد. اعتراض به اشغالگري همچنان ادامه مي‌يابد و قيام الجزايريها ابعاد تازه‌اي به خود مي‌گيرد و سرانجام به استقلال الجزاير در سال 1962 مي‌انجامد و فرانسه با امضاي پيمان اِويان (Evian) در نوزدهم مارس اين سال قدرت را به جبهة آزادي‌بخش واگذار مي‌كنند و از الجزاير خارج مي‌شوند.


ده نكتة خواندني در مورد «نبرد الجزيره»
1) نبرد الجزيره در سال 1965 با هزينة هشتصد هزار دلاري ساخته شد كه قسمت اعظم آن را عوامل فيلم تأمين كردند.
2) فيلم در سال 1966 در جشنوارة ونيز جايزة شير طلايي را به خود اختصاص داد و در كشورهاي الجزاير، آمريكا و ايتاليا با موفقيت روبه‌رو شد و نامزد سه جايزة بزرگ سينمايي شد؛ اما اين اكران با سانسور صحنه‌هاي شكنجة فيلم همراه بود.
3) اكران فيلم تا سال 1971 در فرانسه و انگلستان ممنوع شد، سازمان ارتش سري فرانسه ((OAS) به‌شدت با فيلم مخالفت نمود و خانواده‌هاي سه مدير سينما در فرانسه را در صورت اكران به قتل تهديد كرد و در سينماهايي كه تصميم به اكران داشتند، بمب كار گذاشت.
4) يك باند فاشيستي در سال 1972 به تماشاگراني كه در سينمايي در شهر رم براي ديدن فيلم آمده بودند، حمله نموده و يك نفر از آنان را به‌شدت مجروح كردند.
5) نسخة كامل فيلم در سال 2004 در سينماهاي آمريكاي شمالي به نمايش درآمده است و تا پايان سال «دي. وي. دي» اين فيلم نيز به بازار خواهد آمد.
6) ادارة عمليات ويژة پنتاگون در ماه آگوست سال گذشته فيلم را براي كاركنان خود پخش كرد. اين تصميم در راستاي آگاهي دقيق‌تر از نوع عمليات مسلمانان بر ضد اشغالگران، اتخاذ شده است.
به گفتة مسئولان ارشد پنتاگون اين فيلم داراي نكات آموزنده‌اي براي نظاميان آمريكايي است.
7) ياسف سعدي، در نقش جعفر، در زندگي واقعي خود نيز ژنرال جبهة آزادي‌بخش ميهني الجزاير بود. او در دوران مبارزات خود توسط فرانسويان دستگير و زنداني شد و خاطراتش را در زندان نوشت كه بعدها پونته‌كوروو سوليناي براي داستان فيلم از آن استفاده كردند.
8) بازيگر نقش علي لاپوآنته سواد نداشت و تا پيش از انتخاب براي بازي در اين نقش هرگز به سينما نرفته بود.
9) مرد ميان‌سالي كه در فيلم شكنجه شده و به لاپوآنته، خيانت مي‌كند، موقتاً براي ايفاي نقش خود از يكي از زندانهاي الجزيره آزاد شده بود.
10) تنها بازيگر حرفه‌اي «نبرد الجزيره» ژان مارتين در نقش سرهنگ ماتيو بود كه در دهة 1950 به علت حمايت از مقاومت الجزيره در ليست سياه هنرپيشگان قرار داشت.



دربارة كارگردان:
فرزند خلف روسليني
جيلو پونته‌كورو در سال 1919 در شهر پيزاي ايتاليا متولد شد. مدتي به تحصيل در رشتة شيمي پرداخت و سپس به دليل برقراري قوانين ضد نژاد سامي كه در دورة سلطة فاشيستها بر ايتاليا حكم‌فرما بود، مأيوس و سرخورده، محيط دانشگاه را رها كرد به پاريس رفت و به فعاليت مطبوعاتي مشغول شد. در اين سالها با اين تصور كه عكس بهتر از كلام و واژه تأثير مي‌كند، به فتوژورناليسم رو آورد.
در سال 1941 به حزب كمونيست ايتاليا پيوست و به شمال اين كشور اعزام شد و در منطقة بريگاد گاريبالدي به  فعاليتهاي چريكي پرداخت. در فاصلة سالهاي 1943 تا 1946 رهبري يكي از گروههاي پارتيزاني به او محول شد و با پايان يافتن جنگ جهاني دوم، كماكان به فعاليتهاي حزبي خود ادامه داد و در تهية فيلمهاي خبري براي آرشيو حزب خود، مشاركت كرد. ورود ارتش شوروي به مجارستان موجب اعتراض و جدايي او از حزب كمونيست شد. اگرچه او همچنان به ايدئولوژي ماركسيستي وفادار ماند.
در همين سالها با ديدن  فيلم «پاييزا» (روبرتو روسليني) به سينماي سياسي ـ اجتماعي به‌ويژه آثار روسليني گرايش پيدا كرد و از فعاليت روزنامه‌نگاري دست كشيد تا مديوم سينما را بيازمايد. با دستياري ايوالگره، جان كارلو و منوتي و ماريو مونيچلي تكنيك و زيبايي‌شناسي سينما را آموخت و نخستين فيلمهاي مستندش را پس از بازگشت به ايتاليا از اوايل دهة 1950 با يك دوربين شانزده ميليمتري ساخت كه براي او حكم نوعي فعاليت سياسي داشت.
پونته‌كورو در سال 1956 با نظارت يوريس ايونس يكي از پنج قسمت فيلم «قطب‌نما» را با نام «جووانا» ساخت كه فيلم‌نامه‌اش را با همكاري فرانكو سوليناس نوشته بود. منتقدان فرانسوي پس از نمايش فيلم جووانا در جشنوارة ونيز (سال 1956) آن را فيلمي نئورئاليستي و اصيل خواندند و پونته‌كورو خود را فرزند خلف سينماي نئورئاليستي معرفي كرد كه پا جاي پاي كارگردان محبوبش، روسليني، گذاشته است.
او يك‌سال بعد فيلم «راه بزرگ آبي» را بر اساس داستاني از سوليناي ساخت. تهيه‌كننده مانع شد كه پونته‌كورو فيلمش را سياه و سفيد  و با استفاده از بازيگران غير حرفه‌اي بسازد.
پونته‌كورو حاصل كارش را يك اثر چينه چيتايي ناميد كه فقط از سه، چهار فصل آن راضي است. به‌رغم نظر پونته‌كورو «راه بزرگ آبي» در جشنوارة كارلو و يواري (1957) جايزة بهترين كارگرداني را براي او به ارمغان آورد. سپس فيلم «كاپو» را در سال 1959 كارگرداني كرد كه يك درام است و در اردوگاههاي نازيها اتفاق مي‌افتد.
اما شاهكار سينمايي پونته‌كورو «نبرد الجزيره» است كه در جشنوارة سال 1966 و نيز موفق به دريافت شير طلايي شد. اين فيلم سياسي به لحاظ محتواي غني عاطفي، مهارتهاي  فني و احساس يگانگي و انسجام داراي نقاط قوت بسياري است.
او سپس فيلم «كوئيمالا» (بسوزان) را درسال 1969 با هنرنمايي مارلون براندو ساخت. دست‌ماية اين فيلم نيز استعمارگري و قيام ستمديدگان بود. فيلم بعدي او «تونل» (عمليات اوگرو) در سال 1979 به موضوع تروريسم در دوران افول رژيم فرانكو مي‌پردازد.
پونته‌كورو در سال 1992 با ساخت فيلم مستند «بازگشت به الجزيره» به يكي از موضوعات مورد علاقه‌اش روي آورد. اين فيلم كه به سفارش شبكة دولتي ايتاليا توليد شد، براي وي فرصتي فراهم ساخت تا در يك دورة سياسي متفاوت تاريخ الجزاير به اين كشور سفر كند.
در همين سال هيئت مديرة دوسالانة جشنوارة ونيز از او خواست مديريت چهل و نهمين دورة اين جشنواره را بپذيرد. سرانجام پونته‌كورو در سال 1993 مديريت پنجاهمين جشنوارة بين‌المللي فيلم ونيز را بر عهده گرفت.
حضور مجمع بين‌المللي مؤلفان و تأسيس اتحادية بين‌المللي مؤلفان و دبيرخانة دايمي مؤلفان از مشخصه‌هاي بارز جشنوارة پنجاهم بود كه ونيز را به پايتخت جهاني نويسندگان سينمايي تبديل كرد. وي در سالهاي 1994 و 1995 نيز مدير اين جشنواره بود.
اگرچه تعداد فيلمهاي بلند اين فيلم‌ساز هشتادوپنج ساله به تعداد انگشتان يك دست هم نمي‌رسد، اما درخشش «نبرد الجزيره» در تاريخ سينماي جهان باعث شد تا نام اين كارگردان همواره به‌عنوان يك كارگردان صاحب‌سبك مطرح باشد.


منبع:  مجله سوره

 

IranPoetry.com/Hadi Mohammadzadeh/©2004-2010 • All Rights Reserved
بازنشر اينترنتي مطالب اين سايت با ذکر
آدرس دقيق بلامانع است