تماس با  ماگفتگو  و  مصاحبهمقالاتنقد ادبیداستان ایرانداستان  ترجمهشعر  ترجمهمعرفی شاعرشعر  معاصراخبار ادبیصفحه اول
آدرس ايميلتان را وارد کنيد تا خبر هاي ادبي برايتان پست شود

نشاني ما

iranpoetry(at).gmail.com

 



 


November 12, 2004 04:01 PM

خبرگزاري مهر -فارس- روشنگري- ايسنا

خبرگزاري  فارس
تو را من چشم در راهم شباهنگام... (3)
نوآوري "نيما" ريشه در گذشته شعر فارسي داشت


خبرگزاري فارس: مصطفي محدثي‌خراساني گفت: نوآوري‌هاي نيما در شعر فارسي، ريشه در مسائل گذشته شعر فارسي داشت و اين حركتي ريشه‌دار در شعر سنتي بود.


مصطفي محدثي‌خراساني، شاعر در گفت‌وگو با خبرگزاري فارس به مناسبت سالروز تولد نيما يوشيج در 21 آبان گفت: بسياري از منتقدين به لحاظ تاريخي بر اين اعتقاد بوده‌اند كه زمينه‌هاي سياسي، اجتماعي و فرهنگي نيازمند شاعري چون نيما بود. نيمايي كه بتواند تحولي را با شرايط موجود شعر به وجود آورد. ظهور نيما در آن دوران طبيعي بوده و نوآوري‌هاي نيمايوشيج ريشه در مسائل گذشته شعر فارسي داشت.
وي افزود:كار نيما حركتي ريشه‌دار در شعر سنتي بود و نيما توانست با نوآوري‌هاي خود در مقابل مخالفت‌ها بايستد و خود و نظرش را ميان شاعران تثبيت نمايد و افرادي نيز نوع شعر وي را پذيرفتند. در آن دوران نيمايوشيج نيز براي ابداع كار خود لوازم كامل را در اختيار نداشت تا تئوري‌هاي خود را به طور كامل انجام دهد و بعد از نيما بزرگاني چون اخوان ثالث و شفيع كدكني نيز در نوع شعر نيما كمال يافتن آن موثر بودند.
وي درباره تاثير شعر نيما ادامه داد: نيما نه تنها قالب تازه‌اي را ارائه داد بلكه بر قالب‌هاي كهن شعر فارسي هم تاثير گذاشت و با استفاده از زباني نو و شيوه غزل كلاسيك، شعر نو را پايه‌گذاري كرد. نوآوري نيما بعد از وي توسط احمدشاملو پيش رفت و به دنبال آن شعر سپيد پا به عرصه شعر فارسي گذاشت. البته شعر سپيد نيز بعد از مدتي از سير طبيعي خارج شد و بر اين اساس نحله‌بازي‌ها و تئوري‌بافي‌ها به وجود آمد، نوآوري‌ها ناكام ماند و در دهه 70 نوآوري‌ها به شكل نادرست ارائه شد.
اين شاعر با عنوان اين مطلب كه نوآوري‌ها باعث كنار كشيدن برخي از شاعران شد، اظهار داشت:با برخي از نوآوري‌هاي بي‌دليل شاعران برخي از بزرگان شعر فارسي خود را كنار كشيدند اما در شرايط امروز فرصت استثنايي به وجود آمده كه شعر اصالت گذشت خود را بازيابد و دوباره بازار آن رونق يابد. كساني نيز كه خود را كنار كشيده‌اند باز هم پا به عرصه گذاشته و شعر گذشته را زنده كنند.
انتهاي پيام/


روشنگري


:محمدعلي سپانلو:آنچه به صورت نهضت نيما و نهضت شعر به وجود آمد را چند نفر مانند اخوان، شاملو و فروغ با حمايت نيرومند خود تثبيت کردند


?نيما بارها گفته است براي نسلي که بيست سال پس از اومى آيند شعر مي گويد.
به گزارش ?ميراث خبر?، ?محمدعلي سپانلو? شاعر و منتقد ادبي با اشاره به اينکه از کساني که با نيما حشر و نشر داشتند، جز تني چند باقي نماندند که مشخص ترين آنها هوشنگ ابتهاج است، افزود: ?آنچه ما از لابه لاي نوشته هاي ديگران و خود نيما در مورد پدر شعر نو مي دانيم اين است که او مردي جست وجوگر و مومن و معتقد به کار خود بوده است. نيما چندين بار گفته بود. براي مردمي که بيست سال بعد مي آيند شعر مي گويد، چرا که در دوران طولاني حيات خودبه جز چند سال آخر عمر هميشه با انکار و تخطئه مواجه بود.?
سپانلو با اشاره به عدم درک نيما توسط هم عصرانش معتقد است: ?مقامات فرهنگي و هنرمندان دوره نيما با نوپردازي هاي او مخالفت مي کردند. در واقع يک نوع محافظه کاري که هميشه در مورد نوپردازي وجود دارد، شامل حال نيما نيز شده بود. آنچه مهم است نيما تلاش مستمرش را براي ايجاد تحول سال ها در خلوت خودش ادامه داد تا نسل جوان پس از خودش او را کشف کنند.?
وي با بيان اينکه کساني مانند احمد شاملو، هوشنگ ابتهاج، مهدي اخوان ثالث، سياوش کسرايي و نسل جواني که به قول خود نيما نوخيزان بودند، او را شناختند، مي افزايد: ?اين نوخيزان به نيما اميد دادند که بالاخره راه تو موفق شده است. نيما در شعر ?آقا? اين را به خوبي نشان مي دهد.?
ز مردي در در دل پنجره پر مي شود آوا
?دو دوک دوکا! آقا توکا! چه کارت بود با من?
در اين تاريک دل شب که نزد بر جاي خود چيزي قرارش
درون جاده (ها) کس نيست پيدا
پريشان است افرا? گفت توکا
?به رويم پنجره ت را باز بگذار
به دل دارم دمي با تو بمانم
به دل دارم براي تو بخوانم
سپانلو مي گويد: ?اين شعر حکايت مرد تنهايي است که يک شب مهتابي از بهشت شيشه بيرون را نگاه مي کند و به توکا پرنده اي كه با او صحبت مي کند، مي گويد، حالا موفق شدي:
?به آن شيوه که در ميل تو آن بود
پي آب بگرفته نوخيزان به راه دور مي خوانند
بر اندازه که مي دانند
به جا در بستر خارت که بر اميد تر دامن گل روز بهاراني
فسرده غنچه اي حتي نخواهي ديد و مي داني
به دل، اي خسته! آيا هست
هنوزت رغبت خواندن؟?
وي در ادامه مي افزايد: ?نيما هرگز از کار کردن باز نماند. در حالي که شايد در اطرافش او را پريشان احوال و مجنون فرض مي کردند. اين در پرونده هاي اداري هم موجود است، او از لحاظ وضعيت مالي همه هميشه در تنگنا و حسرت بود اما توانست يک انقلاب بزرگ را در تاريخ ادبيات ايران به انجام برساند.?
سپانلو درباره بزرگترين هنر نيما معتقد است: ?نيما قالب هاي کهن شعر فارسي را که به شکل قالب هاي پودلوين در آمده بودند و عرصه تخيل را محدود مي کردند با موفقيت به قالب هايي براي بيان مفاهيم زندگي جديد تبديل کرد.?
وي با اشاره به اينکه پيش از نيما بسياري تلاش کردند اين قالب ها را تغيير دهند، مي افزايد: ?همه تلاش براي تغيير قوانين تثبيت شده وزن، قافيه شعر ايران با شکست مواجه شد و هيچکدام از کساني که وارد اين عرصه شدند نتوانستند سنت هزار ساله شعر فارسي را بر هم زنند.?
سپانلو در خصوص سبک شعر نيما به خبرنگار ميراث خبر گفت: ?اگر بخواهيم روي شعر نيما اسم بگذاريم بايد بگوييم آنچه به شعر نيمايي مشهور است، به مکتب سمبوليسم نزديک مي شود. به طورکلي سمبوليسم قالب عمده شعر نوي فارسي است. اما سبک هميشه شخصي است اگر کسي سبک ديگري را تقليد کند شاعر موفقي نخواهد بود. شعر نيما هم سمبوليسم نيما را به همراه داشت.?
?شاعر تهران? در خصوص تاثير جريان هاي سياسي در شعر نيما معتقد است: ?جريان هاي سياسي اجتماعي تاثيري غيرمستقيم در شعر نيما داشت. حتي در ?افسانه? که در سال 1300 سروده شد. ?افسانه? يک شعر درون گراي عاشقانه است وشايد تاثير جريان آهسته استقرار حکومت خودکامه رضا شاه را نشان مي دهد.?
افسانه عکس العملي است به آنچه در سياست اتفاق مي افتد و به خلوت شاعر وارد مي شود. ما پس از شهريور بيست مي بينيم، نيما شعر ?خروس مي خواند? را مي سرايد که تحت تاثير فضاي دموکراتيکي است که در جامعه به وجود مي آيد. حسن اشعار نيما در اين است که هيچگاه شعر سياسي نگفته و به طور مستقيم به سياست نپرداخته بلکه سياست بازتابي در شعرش داشته است.?
سپانلو در خصوص نسلي که به دنبال نيما باعث شناسايي او و سبک او در سطح ايران مي شود، مي گويد: ?آنچه به صورت نهضت نيما و نهضت شعر به وجود آمد را چند نفر مانند اخوان، شاملو و فروغ با حمايت نيرومند خود تثبيت کردند.
اين جريان پس از سال 1316 بود که نيما با سرودن ققنوس وارد مرحله جديدي از شعر شد. پيش از اين کساني مانند مشيري و توللي اشعار ابتدايي او همچون افسانه را ادامه دادند.
اما در خصوص اشاعه شعرهايى كه نيما بعد از سال 1316 سرود، شاملو و اخوان به شدت موثر بودند. اخوان با نوشتن مقاله و تحليل بر کار نيما او را معرفي کرد و شاملو هم هر جا سردبير بود، نام نيما را مى آورد. فکر مي کنم اخوان و شاملو از آن بابت که به فهم مردم نزديک تر بودند، بهتر نيما را شناختند و شناساندند. مثلا اگر يکي از شعر آنها تعريف مي کرد مي گفتند ما در سبک نيما شعر مي گوييم.?
سپانلو در انتها با تاكيد بر اين نکته که شاملو اخوان تلاش بسيارى کردند تا نيما را بشناسانند مي افزايد: ?اما با گذشت 85 سال از سرودن افسانه، نيما هنوزبه يک رمز مي ماند و هنوز کسي نتوانسته به عمق کار بزرگ وي پي ببرد. شايد بارها و بارها بايد نيما را خواند و هر بار نکته اي تازه در او کشف کرد.? 
 


روشنگري
21آبان:به بهانه يكصد و هفتمين سالروز تولد پدر شعر نو:نيما، ققنوسى كه از دل آتش ادبيات ايران سر برآورد



?تو را من چشم در راهم شباهنگام
كه مى گيرند در شاخ ?تلاجن? سايه ها رنگ سياهى
وزآن دلخستگانت راست اندوهى فراهم؛
تو را من چشم در راهم
شباهنگام، در آندم كه بر جا دره ها چون مرده ماران خفتگانند؛
در آن نوبت كه بندد دست نيلوفر به پاى سرو كوهى دام
گرم يادآورى يا نه، من از يادت نمى كاهم؛
تو را من چشم در راهم?
ميراث خبر_ گروه هنر، فرزانه ابراهيم زاده _ بيست و يكمين روز آبان ماه سال 1276 شمسى در ميان كوهستان هاى سرد و هميشه سرسبز وازنا و يوش پسركى ضعيف و لاغر به دنيا آمد كه با دستان لرزانش بناى هزار ساله شعر فارسى را با افسانه خود در هم شكست و ققنوس وار از آتش سرد و خاكستر ادبيات ايران به پا خاست و ستون مطمئنى بر بناى فردوسى زد.
على نورى (اسفنديارى) يا نيما يوشيج پدر شعر نوى فارسى يكصد و هفت سال پيش در يوش از توابع شهرستان نور و بلده به دنيا آمد. پدرش ابراهيم نورى (اعظام السلطنه) از خوانين و گله داران ناحيه نور بود. از طرف مادرى به مهاجران گرجى مى رسيد كه پس از دو عهدنامه ننگين گلستان و تركمنچاى ترك ديار كردند و در منطقه مازندران ساكن شدند. پدربزرگ مادرى نيما حكيم نورى شاعر و فيلسوف دوره ناصرى بود.
در اسناد خانوادگى نيما نامش على و نام خانوادگيش نورى آمده است. محمد شمس لنگرودى شاعر و پژوهشگر ادبى معتقد است: ?در هيچ يك از اسناد خانوادگى نام ?اسفنديارى? به عنوان فاميلى نيما نيامده است. مشخص نيست از كجا و به چه دليلى نورى به اسفنديارى تغيير يافته است.?
البته لنگرودى اشاره مى كند كه در يكى دو كتاب چاپ شده، نام خانوادگى او اسفنديارى ذكر شده است. نسب خاندان پدرى نيما به سلسله بادوسپانيان كه از گذشته دور حاكمان طبرستان يا مازندران بودند مى رسيد و ظاهرا ?على نورى? نام نيما را از سابقه تاريخى خانواده اش برگرفته است. نيما در يادداشتى درباره اين نام مى نويسد: ?نيماور اسم دو سه نفر از اسپهبدان غربى مازندران بوده است. مورخين نيماور را نام آور مى نويسند كه غلط است. نيماور، مركب است از نيما = قوس، برج نهم از بروج در زبان طبرى = كمان‌ور يعنى كماندار برگزيده، شناخته شده مثل كماندارى عالى. اين كلمه از تركيب تركيبات اوستايى است كه به صورت مخفف، يعنى حذف ي، در طبرى مانده است.? (سيروس طاهباز ص 69)
نيما فرزند بزرگ خانواده اى بود، كه چهار فرزند داشتند. نيما، لادبن، ناكتا و ثريا. كودكى نيما در يوش و در بين شبانان و ايلخى بانان گذشت كه به هواى چراگاه به نقاط دور ييلاق و قشلاق مى كنند.?
نيما درباره دوره كودكيش نوشته است: ?از تمام دوره بچگى خودم، به جز زد و خوردهاى وحشيانه و چيزهاى مربوط به زندگى كوچ و تفريحات ساده آنها در آرامش يكنواخت كوه و بيخبر از همه جا، چيزى به خاطر ندارم. در همان دهكده كه من متولد شدم، خواندن و نوشتن را نزد آخوند ده ياد گرفتم.?‌
يازده ساله بود كه به تهران كوچ كردند. درست دو سال پس از سالى كه مشروطه به ثمر رسيد به دبستان حيات جاويد و پس از آن به مدرسه سن لوئى كه مدرسه مسيونرهاى لازاريست هاى آمريكايى بود رفت و تا پايان تحصيلاتش در اين مدرسه تحت تعاليم كشيش ها قرار گرفت.
در همين مدرسه بود كه با نظام وفا آشنا شد، شاعرى كه بعدها ?افسانه? را سنگ بناى شعر نو است، به او تقديم كرد.
افسانه اگر چه نخستين شعر نو نيما نبوده، اما نخستين شعر نوى فارسى است كه نيما آن را در حدود سال هاى 1300 سرود. خود او مى نويسد: ?اين تاريخ مقارن بود با سال هايى كه جنگ بين الملل اول ادامه داشت در آن وقت، اخبار جنگ را به زبان فرانسه مى توانستم بخوانم. شعرهاى من در آن وقت، به سبك خراسانى بود كه همه چيز در آن يك جور و به طور كلى دور از طبيعت واقع و كمتر مربوط به خصايص شخص گوينده وصف مى شود. آشنايى با زبان خارجي، راه تازه اى را در پيش چشم من گذاشت. ثمره كاوش من در اين راه بعد از جدايى از مدرسه و گذرانيدن دوره دلدادگي، بدان جا مى انجاميد كه ممكن است در منظومه افسانه من ديده مى شود.?
وى در خصوص گرايش خود به شعر در جايى نوشته است: ?در پانزده سالگى مى رفتم كه مورخ شوم. گاهى نقاش مى شدم و گاهى روحي، گاهى طبيعي، خوشبختانه هر نوع قوه خلاقه در من وجود داشت. تمام آشنايان من را تحسين مى كردند ... در من يك روح اخلاقى رو به تعالى بود. با يك قلب پاك، با يك روح بى آلايش زندگى مى كردم ... آن روزها گذشت. در اواخر ايام بچگى ياد دارم كه كم كم همسران به من حسد مى بردند و بد مى گفتند. كم كم زندگانى تازه اى براى من احداث شد كه دنباله آن تا امروز ادامه دارد.?
نيما نخستين شعر خود را در بيست و سه سالگي، در اسفند 1299 مى نويسد. اين شعر، مثنوى بلندى با نام ?قصه رنگ پريده? بود. اگر چه به قول او در صفحات زياد منتخبات آثار شعراى معاصر در كنار نام ادباى ريش و سبيل دار چاپ مى شد.
نيما پس از يك دوره فعاليت هاى سياسى چپ گرايانه دچار سرخوردگى مى شود، به تهران مى آيد و در اداره ماليه مشغول به كار مى شود. در همين دوره است كه ?افسانه? را مى سرايد:
در شب تيره، ديوانه اى كه او
دل به رنگى گريزان سپرد
دره اش سرد و خلوت نشسته
همچو ساقه گياهى فسرده
مى كند داستانى غم آور
افسانه را براى نخستين بار‌، ميرزاده عشقى در روزنامه قرن بيستم چاپ مى كند. افسانه در نوع خود اگر چه هنوز قالب هاى كهن شعرى را به صورت كامل بر هم نزده، اما شعرى با ساختار نو بود.
اساس شعر افسانه گفت و گوى دو شخصيت عاشق و افسانه است كه در آن عشق معناى زمينى را از دست مى دهد و نيما بر اين اساس با رد عشق كلى و اثيرى حتى به حافظ نيز مى تازد و مى سرايد:
حافظا اين چه كيد و دروغ است
كز زبان مى و جام و ساقى است
نالى ار تا ابد باورم نيست
تو بر آن عشق بازى كه باقى است
من بر آن عاشقم كه رونده ست
نيما در خصوص شعر افسانه مى گويد: ?من يك خارى هستم كه طبيعت مرا براى چشم هاى عليل و نابينا تهيه كرده است.?
جلال آل احمد درباره اين شعر نوشت: ?افسانه در عين حال، نقطه عطف ذوق نيما است كه او را از كهن سرائى به تجدد متوجه ساخته است. سكته هايى كه در آن هست به خود شاعر نيز نشان داده است كه ظرف پيچيدگى هاى ذهنى و تصويرى تازه او نمى تواند عروض كهن باشد.?
نيما در سال 1305، پس از گذر از بحران هاى روحى پياپي، نظير گم شدن برادرش لادبن و كشته شدن دوست نزديكش ميرزاده عشقى به دست عوامل پهلوي، با عاليه جهانگيرى خواهرزاده ميرزا جهانگير خان صور اسرافيل، روزنامه نگار مقتول و بى باك عصر مشروطه ازدواج مى كند. نامه هاى نيما به عاليه يكى از درخشان ترين مداركى است كه از نيما وجود دارد. او طى اين نامه از زواياى روحى خود با همسرش صحبت مى كند. در همين زمان است كه نيما به همراه همسرش به بابل مى رود و خانه نشين مى شود در حالى كه عاليه خانم معلم مدرسه دوشيزگان سعدى است. نيما عليرغم خانه نشينى در اين دوره اشعار درخشانى را مى سرايد.
زندگى نيما در فاصله بين سال هاى 1310 تا 1316 دچار آشفتگى و جا به جايى هاى فراوانى است كه نيما را به شدت سرخورده مى كند و درست در همين زمان است كه، سرودن دو شعر ققنوس و غراب انقلاب شعرى خود را به وجود مى آورد:
ققنوس، مرغ خوشخوان، آوازه جهان،
آواره مانده از وزش بادهاى سرد،
بر شاخ خيزران،
بنشسته است فرو.
بر گرد او به هر سرشاخى پرندگان
سرودن اين اشعار موجى از نظريات ضد و نقيض را براى نيما به همراه دارد. ققنوس و غراب از نظر نوع تصويرسازى و قالب شعرى و تركيبات با شعرهاى پيشين او تفاوت داشت. او وزن و قافيه اى مرسوم را به كنار مى گذارد:‌ ?وزن كه طنين و آهنگ يك مطلب معين است، فقط توسط هارمونى به دست مى آيد. اين است كه بايد مصراع ها و ابيات دسته جمعى و به طور مشترك وزن را توليد كنند ... اين فكر را از منطقه مادى گرفته ام.?
وى در جايى مى نويسد: ?وزن مطلوب، كه من مى خواهم، به طور مشترك، از اتحاد چند مصراع و چند بيت پيدا مى شود.?
او را كم كم به ويژه پس از شركت در نخستين كنگره نويسندگان ايران كه سال 1325 انجمن روابط فرهنگى ايران و شوروى برگزار كرد، بيشتر شناختند. نيما پس از جريان 28 مرداد 1332 به همراه گروه ديگرى دستگير شد.
جلال آل احمد در ارزيابى شتابزده، حكايت زندان رفتن نيما را كه در آن زمان 56 ساله بود مى نويسد. نيما پس از آزادى از زندان به انزوا مى رود و به سرزمين و خانه پدرى اش در يوش مى رود و در زمستان 1338 است كه به ذات الريه مبتلا مى شود.
جلال مى نويسد: ?مدتى بود كه پير مرد افتاده بود. براى بار اول در عمرش _به جز در عالم شاعرى يك كار غير عادى كرد يعنى زمستان به يوش رفت و همين يكى كارش را ساخت. اما هيچ بوى رفتن نمى داد. از يوش تا كنار جاده چالوس روى قاطر آورده بودندش. پسر و جوانى هم قد و قامت او همراهش بودند. پسر مى گفت كه پير مرد را به زحمت آورده است ... و حالا ؟ ... هرگز گمان نمى كردم كار از كار گذشته باشد ... عاليه خانم پاى كرسى نشسته بود و سر او را روى سينه گرفته بود و ناله مى كرد: ?نيمام از دست رفت.? آن سر بزرگ داغ داغ بود. اما چشم ها را بسته بودند. كوره اى تازه خاموش شده باز هم باورم نمى شد. ولى قلب خاموش بود و نبض ايستاده بود. اما سر بزرگش عجب داغ بود. عاليه خانم بهتر از من مى دانست كه كار از كار گذشته است.?
نيما همچنان كه در نيمه دوم پاييز آمده بود در ابتداى زمستان به خاك سرد سپرده شد. جنازه او تا سال 1372 در تهران بود. اما در اين سال پيكرش را به يوش بردند و در خانه پدرى دفن كردند. هر چند كه بنايى كه نيما آن را بنا نهاد در آينده اى كه او به آن چشم داشت، تداوم يافت.
او بارها گفته بود: ?من زودتر از هر كس دريافته بودم، هر زمانى حامل محصول خاصى است. كسى كه مى گويد هنر اين است و نه جز اين كه در هزار سال پيش بوده حرف درستى مى زند.?
از پدر شعر نوى فارسى خانه اى در تهران و خانه اى در يوش و پسرى به نام شراكيم و تعدادى كتاب و نامه بر جاى مانده است كه برخى از آنها عبارتند از قصه رنگ پريده، فريادها، افسانه، توكائى در قفس، مجموعه نامه ها، ققنوس، دنيا خانه من است، مانلى و خانه سريويلى و ... .
 



ايسنا
خبرگزاري دانشجويان ايران - تهران
سرويس فرهنگ و ادب - كتاب
كتاب ”دلواپسي” فرناندو پسوا ـ بزرگترين نويسنده قرن بيستم پرتغال - با ترجمه جاهد جهانشاهي منتشر مي‌شود.
به گزارش خبرنگار بخش كتاب خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، اين كتاب كه توسط انتشارات نگاه منتشر خواهد شد، قطعات منثور و كوتاه به هم پيوسته‌اي است كه طي 20 سال نوشته‌ شده است و به گفته جهانشاهي كتابي درون‌گرا و فلسفي، متاثر از افكار خيام است.
پسوا نويسنده و شاعري است كه 48 سال پس از مرگش، يعني در سال 1982، آثارش در انبار شهرداري ليسبون پيدا مي‌شود و پس از بررسي‌هايي مشخص مي‌شود كه بزرگترين نويسنده قرن 20 پرتغال و نخستين پايه‌گذار پست‌مدرنيسم در اين كشور بوده است.
به‌گفته ژاك دريدا - فيلسوف فراسوي - پسوا همچنين اولين پايه‌گذار پست‌مدرنيسم در جهان نيز هست.
پسوا كه در ابتدا طرفدار رواقيون بوده، در ادامه به شوپنهاور، نيچه و آلن‌پو مي‌رسد، درنهايت هم به‌شدت تحت تاثير خيام قرار مي‌گيرد.
جهانشاهي ترجمه سه نمايشنامه را نيز توسط نشر ديگر آماده چاپ دارد.
نمايشنامه رييس‌جمهور نوشته توماس برنهارد ـ نويسنده اتريشي ـ، و دو نمايشنامه خون در گلوي گربه و دلال محبت كه توسط راينر ورنر فاسبيندر - كارگردان تئاتر و سينماي آلمان ـ نوشته شده است.
«چرا مي‌جنگيم» ديگر ترجمه جهانشاهي است كه به‌زودي توسط نشر اختران عرضه خواهد شد. نورمان ميلر در اين كتاب به محافظه‌كاران فعلي حاكم بر آمريكا ـ جرج بوش و همراهانش - پرداخته و ديدي انتقادي نسبت به سياست‌هاي جنگ‌طلبانه بوش ارايه داده است.
شعرهاي محمود درويش با ترجمه جهانشاهي، بازسرايي سيدعلي صالحي و طرح‌هاي اردشير رستمي نيز به وسيله نشر ديگر چاپ خواهد شد.
به گزارش ايسنا، نمايشنامه حساب پرداخت نمي‌شه! نوشته «داريو فو» و زندگي «برتولت برشت» نيز از اين مترجم، به‌ترتيب، توسط نشر ديگر و نشر اختران تجديد چاپ خواهد شد.
انتهاي پيام


خبرگزاري  مهر
شعر علامه طباطبايي آميخته با حکمت است
اقليم شعر علامه طباطبايي صرف نظر از مفردات و ترکيبات، مبتني بر شعر حکمت است و اين سبک بيان، وجه تمايز اسلوب او را با آثار منظوم عارفان و حکيمان را نشان مي دهد و فهم مباني فلسفي و عرفاني آن نيز که آميخته با سلوک روحاني است بنياد مراقبت از نفس را که مشتمل بر تهذيب و تزکيه است توصيه مي کند.



حسن سيد عرب در گفت و گو با خبرنگار گروه دين و انديشه خبرگزاري "مهر" درباره جايگاه شعري و آفاق عالم ذوقي علامه طباطبايي گفت : ذوق و ظرافت علامه طباطبايي در شعر و رغبت به سير در عالم خيال نيز از مباني قابل تامل در تفسير انديشه ها و آثار به جاي مانده از وي است. ورود به دنياي مرموز و ناشناخته "کيش مهر" که نام مشهورترين سروده وي در اين باب است سالک طريق را به مهر دلدارها توصيه و رهنمون مي سازد. گرچه لزوم اين مهر ورزي ترک وفاداري به نفرتهاي آدمي را ضرورت نمي بخشد و واقع آن است که نهال شعر بي پيرايه اي که نمونه هاي ديگري از آن در آثار گوينده کيش مهر سروده شده سراسر ريشه در يک تجربه عرفاني دارد که شاخه هاي رشد و تعالي آن چنگ در آسمان مي زند.


به اعتقاد وي غالبا شعر اهل شريعت روح طاعت را داراست و پيوند آن با شريعت که در قرن پنجم با ظهور ناصرخسرو آغاز گرديد سبب طعن و لعن پاره اي از متشرعين و روساي عوام را در حق قائلان به آن فراهم کرد. شعر حکمت علي رغم همه موانع حتي در مفاهيم ديني نيز رسوخ کرد و به صورت تاويل آيات و احاديث و يا تشريح و تفسير آنها و همچنين در مدح و نعت رسول(ص) و اهل بيت (ع) روزگار رشد و تکامل خود را دنبال کرد و چنين شعري در ذات خود آميخته با حکمت الهي است و حصول معاني آن در نزد حکيم متاله کخ ميل به جولان در آن دارد بدون رياضت قلبي نا ممکن است، هر چند که قريحه انساني هم جوشش بازگويي را تقاظا کند.


سيد عرب در ادامه اقليم شعر علامه طباطبايي را صرف نظر از مفردات و ترکيبات مبتني بر شعر حکمت دانست و اظهار داشت : اين سبک بيان، وجه تمايز اسلوب او را با آثار منظوم عارفان و حکيمان اهل دفتر نشان مي دهد و فهم مباني فلسفي و عرفاني آن نيز که آميخته با سلوک روحاني است بنياد مراقبت از نفس را که مشتمل بر تهذيب و تزکيه است توصيه مي کند. در اين شعر، عقل و قلب بر خلاف تفاوتهاي آنها در عالم واقع، همآورد يکديگر نيستند و همانند ابر و باد به سوي افقي که گوينده  کيش مهر از آن سراغ دارد در پويايي و تعالي حرکت مي کند. در اين سير به کمال مطلق، عقل جز از براي محبت و قلب جز از براي درک رحمت به هيچ کار نمي آيند. لذا فهم اين دو لطيفه بي آنکه محقق را ملزم به جست و جو در مسائل و ماخذ کند، امري تحقق ناپذير است و جالب اين که اتصال ظاهري ابيات و معاني آن نيز متضمن دغدغه قافيه سنجي شاعر نيست.


وي در ادامه افزود: معهذا اصل مهرورزي که درنظر او همطراز با رحمت و عشق الهي است از چنين منبعي سرچشمه مي گيرد، در اين تلاقي شعر او ريشه در دين پيدا مي کند و در پيوستگي معاني آن، منطبق با طبيعت، که منبع الهام شاعر است مي گردد. وي در واقع همان ظرافت پيشين خود در تعليم مباحث فلسفي مشتمل بر عقل و نقل را که سرانجام به تطبيق ديانت و حکمت در مقوله شعر منجر مي گرديد، اين بار در پيوند شريعت و طبيعت به ظهور مي رساند. ظاهر اين که محقق بي صبر را از فهم معاني آن متعذر کند، وي را بدين نکته رهنمون مي سازد که حقيقت هستي در يک اصل که وحدت وجود ناميده مي شود حضوري محسوس دارد و انکار آن اگر چه از مقوله تسامح در تحقيق نباشد چيزي بيش از شوخ چشمي رندانه نيست. به هر حال کيش مهر که منظومه محبت است بيش از آن که فاتحه کلام در مطلع شعر باشد تعليم عشق الهي است که بي هيچ تاثيري از شعر تعليمي صوفيانه و حکما خواننده را به رحمت واسع و عشق الهي دعوت مي کنند. اين مفهوم در تمامي ابيات آن جلوه گر است و صبغه کلام گوينده را نيز بي آنکه وي را منتسب به طريقه زاهدان متشرع و يا صوفيان کند، بيشتر به مکتب اخلاص که مشرب اهل خلوص است شبيه مي سازد.


سيد عرب معتقد است که نيل به کوي دلدادگان تنها با قطع تعلقات خاکي که مانع از شهود افلاکي انسان است ميسر است. حصول کمال آن نيز مبتني بر فناي جسم قبل از روح نيست، زيرا که  سالک حقيقي در اين سفر از تخته بند عشقهاي زميني رها شده و از ظن که ابزار شناخت هشيارها است به حيراني که لازمه سفر روحاني دل افگارها است نايل آمده. همچنين دشواريهاي سلوک براي رهرو کوي دلدادگان تنها در افتراق و ديوار بين دل و کام ميسر است که سالک آن بر خلاف خام طبعان بي غم، رهروي جهان سوز است.


وي در پايان با تاکيد بر اين مطلب که "کيش مهر"، ني نامه علامه طباطبايي است گفت : کيش مهر شرح درد فراق آن در وراي پندارهاي اين جهان خاکي که جز دل و مهريار هيچ ندارد به گوش جان مي رسد. و مستمع خود را به مهرورزي در حيات انساني که تحصيل آن جز از اشک چشم و داغ دل ميسر نيست دعوت مي کند.


 

 

IranPoetry.com/Hadi Mohammadzadeh/©2004-2010 • All Rights Reserved
بازنشر اينترنتي مطالب اين سايت با ذکر
آدرس دقيق بلامانع است