تماس با  ماگفتگو  و  مصاحبهمقالاتنقد ادبیداستان ایرانداستان  ترجمهشعر  ترجمهمعرفی شاعرشعر  معاصراخبار ادبیصفحه اول
آدرس ايميلتان را وارد کنيد تا خبر هاي ادبي برايتان پست شود

نشاني ما

iranpoetry(at).gmail.com

 



 


July 5, 2004 05:16 AM

نشر اينترنتي و نشر سنتي

 


 كاي كريست نويسندة كتاب آرارون


ARAROON.jpg


ترجمة هادي محمدزاده
منبعhttp://www.sffworld.com/


انتشار يك رمان علمي تخيلي از طريق اينترنت روش مطمئني است. هيچ ناشر يا سردبيري نمي‌تواند اثر شما را رد كند و هيچ كس از شما درخواست نخواهد كرد كه در نوشته اتان تغييراتي ايجاد كنيد . در حقيقت وب ‌سايت‌هاي ناشر بي‌شماري وجود دارند كه با مسرت خاطر،مراحل انتشار كتاب شما را در هر مرحله‌اي كه باشد انجام خواهند داد از مرحلة بررسي گرفته تا طرح روي جلد و امور تبليغاتي كتاب و به يكباره كتاب شما به صورت  آنلاين  online روي اينترنت قرار مي‌گيرد و يا آمادة چاپ مي‌شود و بي وفقه شاهد تبليغ دائم براي آن خواهيد بود. انتشار كتاب به روش سنتي ، در بهترين حالت مشكل  و در بدترين وضع غيرممكن است. به هر حال اگر بخواهد انتشاري صورت گيرد نشر سنتي مطمئناً ‌معتبر‌تر است  و شايد منفعتش از انتشار در اينترنت بيش‌تر باشد ( و البته من مي‌گويم شايد) و كسي نمي‌تواند انكار كند كه نشر سنتي مزيت هايي دارد  كه نشر  آنلاين  online هنوز در پي دست يافتن به آن هاست. به هر حال ارائة يك دست‌نويس به نماينده دفتر انتشاراتي  و ناشران مختلف، كاري نيست كه به راحتي از عهده  نويسندگان كم دل و  جرات, برآيد و سيل نامه هاي رديه  كه به سمت صندوق پستي سرازير مي شود حتي مي تواند با اميدوار ترين نويسنده‌ها را هم مأيوس كند. من هر دو طريق را تجربه كرده ام هم نشر سنتي را و هم نشر اينترنتي را و دريافته ام كه هر كدام از اين روش‌ها موافقين و مخالفيني دارد. پيدا كردن يك ناشر ادبي  و ارائة دست‌نويس‌ها به يكي از بنگاه‌هاي انتشاراتي عظيم تنها راهي است كه يك نويسنده بايد طي  كند تا كتابش را چاپ ‌شده ببيند. من مصمم بودم كه از مسيري قانوني كتاب آرارون را چاپ  كنم بنابراين ، آخرين شمارة مجلة «بازار نويسندگان» و «راهنماي ناشران ادبي» را خريدم و مطالبم را با پاكت پست فرستادم. آرارون آنقدر جذاب بود كه بتواند توجه ناشري را به خود جلب كند اما چندي نگذشت   كه نامه‌هاي عدم پذيرش به سرعت به سمت من سرازير شد  .بيش تر ناشران بدون اينكه هيچ دليلي ارائه دهند آرارون را رد كردند برخي از آن‌ها معدود بهانه‌هاي مبهم آوردند  از قبيل اينكه مثلاً ‌موضوع آن به دردشان نمي‌خورد. با صبر  و حوصله منتظر ماندم و كاملاً‌ اميدوار بودم  كه يكي از ناشران به  خواندن دست نويس كتاب من اظهار علاقه كند . رديه‌ها  پشت سر هم از راه مي‌رسيدند  سه ماه سپري شد تا اينكه يك ناشر كوچك كتاب‌هاي ادبي پيدا شد  كه اعلام كرد مي‌خواهد  كتاب مرا به طور كامل بخواند اين ناشر مي‌گفت  كه چيز‌هايي در  نوشته وجود دارد  كه نظرش را  جلب كرده است. به وجد آمده بودم اين اولين موفقيت من بود .  چند روز بعد نامة پذيرش ديگري از ناشر بزرگ آثار ادبي  موسسه انتشاراتي نيويورك دريافت كردم. آن‌ها  هم اظهار علاقه كرده بودند  كه مي خواهند آرارون را بخوانند. در  حقيقت  مدير اين انتشاراتي آن را  جالب يافته بود. به من احساس  غروري دست داده بود آيا من واقعاً داشتم نويسنده مي شدم؟ حتي من به  مرحله اي رسيده بودم  كه داشتم ناشرم را انتخاب مي‌كردم من مي توانستم  بين دو انتشاراتي, انتشاراتي بزرگ تر را انتخاب  كنم. پس از  چندي ناشر  كوچك تر  مودبانه امتناع خودش را اعلام كرد و من  منتظر شدم  كه نامة قرارداد ناشر بزرگ تر به آدرسم ايميل Email شود. من  خام  و بي تجربه بودم ماه‌ها سپري شد  و من هيچ نامه‌اي از اين دفتر انتشاراتي بزرگ دريافت نكردم .گه‌گاه كه پرس و جويي مي‌كردم مي‌گفتند آرارون در  مرحله ارزيابي  و بررسي است. اما يك روز  كه سراغ كتابم را از آن‌ها  گرفتم  جواب دادند كه هيچ خبري از رمان ارائه داده شده من  وجود ندارد  و آن‌ها نمي‌توانستند حتي دست‌نويس‌ها را پيدا  كنند. پرسنل و  كارمندان آنجا تغيير كرده بودند و يك نفر بايگاني  و آرشيو موسسه را بي سر و سامان كرده بود .يك هفته بعد نامة رديه‌اي با يك سري دليل دريافت  كردم تمام وقتم تلف شده بود. به هر حال من نمي توانستم از آن اثر دست بكشم  و نامة ديگري به ناشري  كوچك‌تر نوشتم  و از آن موسسه  خواستم  كه اگر علاقه‌مند است آرارون را در اختيارشان بگذارم. اين ناشر فوراً نامه‌اي نوشت  و از من  خواست نسخه‌اي  از آرارون را برايش بفرستم.  چند روز بعد به من تلفني اطلاع دادند  كه پست الكترونيكيم را  چك كنم زيرا  فرم قرار داد را برايم فرستاده بودند. من دوباره راهم را پيدا  كرده بودم. در اين اثنا نامة بلند بالايي براي دفتر انتشاراتي نيويورك نوشتم  و به آن‌ها متذكر شدم كه رفتارشان با  من شرم آور بوده است .  چگونه آن‌ها به خود اجازه داده‌اند كه اثر مرا  گم كنند و سپس آن را رد  كنند در  حالي  كه كاملاً‌ آشكار است  كه آن را  نخوانده‌اند. البته مي‌دانستم  كه هرگز پاسخي دريافت  نخواهم كرد اما نوشتن اين نامه كمي از خشم مرا فرو مي‌كاست. وكيل من  متعهد شده بود  كه  در ويرايش برخي  جزييات كمك كند و سپس  شروع به ارائه دادن آرارون به بنگاه‌هاي انتشاراتي  مختلف كرد.  هفته ها  گذشت  و تبديل به ماه‌ها شد. شما فقط مي‌توانيد  كارتان را ابتداي به ساكن به يك انتشاراتي ارائه دهيد و هر كدام  حداقل سه ماه براي دادن  جواب  مهلت مي‌خواهند. روندي بسيار  كند و آهسته. رديه‌ها به سمت  من  سرازير شدند با يك سري يادداشت‌هاي غير ضروري كه ضميمة آن‌ها شده بود. از اين  نامه ها بر من  مشخص  مي شد كه اعتبارات  كاهش  يافته بود  و آن‌ها از لحاظ بودجه در مضيقه بودند  و منابع اعتباريشان را در طول سال به آثار  علمي و تخيلي اختصاص مي‌دادند. برخي  حتي مي‌گفتند  كه آرارون  كار خوب  و ارزشمندي است اما بهانه‌اي براي از سر باز كردن كتاب پيدا مي‌كردند. مي‌دانستم كه وكيلم علاقه‌اش را به اثر من از دست داده است زيرا اين اثر  سريع نمي‌فروخت.  چندي بعد وكيلم دچار  حملة قلبي شد. همة مشتريان از  كتاب‌هايي  كه قبلاً سفارش چاپش را داده بودند صرف نظر كردند. دوباره بي‌وكيل شده بودم  و  كتابم همچنان يتيم مانده بود. حالا دو سال از اولين روزي  كه كوشش كرده بودم اين كتاب را  چاپ  كنم گذشته بود. و ديگر داشتم انتشار  كتاب را رها مي‌كردم  و  آن را به صندوق خانه و پستو پس مي راندم  كه ناگهان نامه‌اي از قسمت  حقوقي دفتر انتشاراتي نيويورك به دستم رسيد به اين مضمون  كه كسي نسخة دست‌نويس  كتاب را  گم كرده بود و آن ها مدت‌ها در بايگاني موسسه اشان دنبال آن مي گشته اند. آن‌ها از  من عذرخواهي كردند  و از  من خواستند  كه دوباره آرارون را ببينند. روز‌هاي  خوب دوباره به من روي آورده بود. من شانسم را دوباره بازيافته بودم. آرارون به صندوق پستي آن‌ها روانه شد و كم‌تر از يك  هفته بعد فرم قراردادي تسليم من شد. يك بار ديگر احساس يك نويسندة واقعي بودن به من دست داد.
اما  چندي بعد به دلايلي ديگر قراردادِ بين ما فسخ شد. بعداً  متوجه شدم كه نماينده اين انتشاراتي به اين دليل با من قرارداد نوشته  است كه  مرا از تعقيب  قانوني  تخلفات  و قصور و  اهمال آن‌ها در مورد دست نويس كتاب  در اولين باري  كه كتاب را  تحويلشان دادم باز دارد. آرارون يك سال ديگر به صندوق‌خانه  و پستوي بزرگ برگشت.
 درست سر بزنگاه راه  خودم را يافتم. قبلاً  نويسندگان ناشري وجود داشتند كه  كتاب هايشان را از طريق اينترنت منتشر  كرده بودند. با وسواس برخي از اين سايت ها را بررسي كردم و نميتوانستم باور كنم  كه با صرف مقدار اندكي پول مي توانم كتاب آرارون را به عنوان يك كتاب الكترونيك روي اينترنت ببينم. لكن اين  نكته را نيز از نظر دور نداشتم  كه اگر آرارون به  صورت  كتاب كاغذي منتشر مي شد مي توانست در كتاب فروشي ها سراسر دنيا در دسترس باشد. معامله نان و آب  داري به نظر مي رسيد به هر حال با يكي از اين سايت ها تماس گرفتم و نامه اي حاوي ليست قيمت ها و خدمات دريافت  كردم. با صرف صد دلار كتابم مي توانست به صورت  آنلاين  online در معرض فروش قرار گيرد  و افزون بر  آن صد ها نسخه از آن مي توانست به صورت از قبل سفارش شده يا به صورت جلد كاغذي يا جلد گالينگور در دسترس قرار گيرد و نيز مي توانست از طريق فروشگاه هاي سرپوشيده آجري خريداري شود. ناشر اينترنتي نيز خدماتي  از قبيل تبليغ, انجام مصاحبه,  و غيره ارائه مي داد. نكته اي  كه  حائز اهميت است  اين كه بستن قرارداد با يك ناشر  آنلاين  online براي طرفين گران در نمي آيد. چندي بعد ناشري  اعلام آمادگي  كرد  كه آرارون را چاپ كند  و من  حالا مي توانستم در روش سنتي هم آن را به خوبي منتشر كنم.


 


 

 

IranPoetry.com/Hadi Mohammadzadeh/©2004-2010 • All Rights Reserved
بازنشر اينترنتي مطالب اين سايت با ذکر
آدرس دقيق بلامانع است